اما امام حسين عليه السلام شب عاشورا در محفل يارانش پرده خيمه را بالا زد و فرمود: جاده باز و بيابان هم تاريك است، اين لشكر فردا مى خواهند مرا بكشند. آزاد هستيد برويد.
امام زمان عليه السلام مى فرمايد:
زهير بن قين بلند شد. زهير آدم ثروتمند و عيال وار و خوش تيپ بود و
زندگى خوبى در كوفه داشت، اما همه را به عشق حسين گذاشت و گذشت. چون امام حسين عليه السلام را از همه چيز بيشتر مى خواهد.
گفت: حسين جان اگر بمانيم ما را مى كشند فرمود: بله. زهير گفت: حسين جان فرض كنيم فردا هزار بار مرا بكشند و بدنم را قطعه قطعه كنند و آتش بزنند و خاكستر شوم و بعد همه آنها را خدا دوباره بسازد. من دست از تو بر نمى دارم. راست مى گفت: يعنى آدمى كه نگذاشت عيب ها همه وجود او را بگيرد مى گويد، حسين را مى خواهم. راست مى گويد و آن كه عيب همه جايش را گرفته يزيد را مى خواهد، راست مى گويد.
آلودگى شمر را به جايى رساند كه كشتن حسين براى او آسان شد.
منبع : پایگاه عرفان