توحيد، بهاي بهشت اراك،
مسجد سيـد محرم 1386
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
توحيد، بهاي بهشت
گفته شد که در تشهد نماز، پنج حقيقت اصولي و مهم بيان شده است: توحيد، عبوديت، نبوت، امامت و رهبري الاهي، و امنيت؛ امنيتي که منشأ و مبدأ آن، وجود مبارک حضرت حق است.
وجود مبارک رسول خدا (ص) وقتي نسبت به انسان قيمتگذاري ميکند، ميفرمايد:
«ثمن الجنة لا اله الا الله»[1]
یعنی قيمت بهشت، توحيد است.
توحيد يعني چه؟ يعني نفس و انديشة خويش را به آن نقطه برسانم که توجه داشته باشم تمام هستي، مالک، صاحبي و مؤثري جز وجود مبارک حضرت حق ندارد. در جنب او، بت زنده يا مردهاي را معبود خود قرار ندهیم. چرا من شيئي را در کنار خداوند، علم کنم و در شکل و رنگ گرفتن از چند معبود اثر بگيرم؟! شرک يعني من اطاعت و عبادت را ترکيبي از گوش دادن به چند معبود قرار دهم که يکي از آنها حق و ديگران باطلند.
معبودهاي ساختگي
قرآن مجيد ميفرمايد: در لحظة مرگ و در قيامت، کسانی که معبودي غير خدا را انتخاب کردهاند درمییابند که تمام معبودهاي ساختگي آنها باطل و پوچ ميشود. ديگر زمينة جولاني براي معبودهاي غيرخدا باقي نميماند.[2]
بنابراين روز قيامت براي زحمات سنگيني که براي اطاعت از معبود باطل کشيدهاند، چيزي نصيب آنها نخواهد شد؛ چون بايد معبودشان حاضر شود که مشکلشان را حل کند و او موجود نيست. بتها وقت مرگ آدم، چه نقشي دارند؟!
اگر پول معبود شده باشد، وقت مرگ چه نقشي ميتواند براي آدم داشته باشد؟! بتها در برزخ و قيامت چه کار ميتوانند براي انسان انجام دهند؛ در حالي که موجود نيستند. حالا برفرض که كافران بتها را در قيامت هم آورده باشند، نميتوانند هيچ گرهي را باز کنند؛ چون توان و طاقت باز کردن گره را ندارند. مفهوم گم شدن در قرآن مجيد آمده است.[3] يعني ما با غير خدا چگونه بايد برخورد کنيم که معبود ما نشوند و ما مطيع آنها نشويم. بسیار آسان است و آن اینکه هر چیزی غير از حضرت حق را عوامل، اسباب و ابزار قدرت او بدانيم.
مال و ثروت، ابزار حق
مال ابزار حق است. حضرت حق دستورهايي نسبت به مال دارد که ما آن دستورها را بايد اجرا کنيم. اگر انسان نقشهها و طرحهايي كه پروردگار نسبت به مال دارد، اجرا کند، اطاعت از معبود حق ميشود. مثلاً انسان براي به دست آوردن مال، به خواستههاي مستقل و غيرمعقول خود گره نزند، بلکه آن را به خواستههاي حق گره بزند.
اگر مال را به خواستههاي حق گره نزنم، کشش آن منهاي خدا، مرا رباخور و رشوهگير ميکند، غاصب قرار ميدهد و به اختلاس ميکشاند؛ به خوردن مال مردم و مال يتيم ميکشاند. اما اگر مال را به خواستههاي حضرت حق گره بزنم؛ آیا خدا مال را براي من ميخواهد يا نميخواهد؟ قطعاً ميخواهد. اگر نميخواست در سورة آل عمران نميفرمود:
(زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ)[4]
ميفرمايد: من طلا و نقره را براي تو ميخواهم. پروردگار، مال را براي ما ميخواهد:
(وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً)[5]
براي اينکه در چهار مورد استفاده بکنيم؛ مسکن، مرکب، پوشاک، و خوراک. براي بچههايم هم بخواهم مصرف كنم، باز در اين چهار زمینه است. پس براي ما ميخواهد. اگر نميخواست در قرآن مجيد نميفرمود:
(وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ)[6]
(كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ)[7]
(وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً)[8]
نعمتهایی را براي خوراک ما ميخواهد. در قرآن مجيد دربارة لباس اشارات زيبايي دارد.[9] لباس و مسکن را نیز براي ما ميخواهد.
مسكن آدم (علیه السلام)
پروردگار نخستین انساني را که به صورت مرد و زن آفريد، در بيابان رها نکرد. فرمود:
(وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ)[10]
اين باغ در دنيا هم بوده است.
امام باقر (علیه السلام) ميفرمايد:
آن باغ جنت، طرف همين شامات بوده است؛ در بهترين جاي خوش آب و هواي زمين. بهشتي که خداوند براي آدم و حوا تصوير ميكند، بعد از به هم خوردن نظام دنيا نبوده، بلكه يک باغ آباد بوده است.[11] (اسکن) یعنی مسکن بگير. لباس هم در بهشت داشتند که در آيه شريفه ميفرمايد: وقتي به آن درخت ممنوع نزديک شدند، لباسشان ريخت و جريمه شدند. در آن باغ هم که خودشان دو نفر بودند، مسکن و خوراک و پوشاک هم داشتند. شهري و آبادیای در دنيا نبود. از آن بهشت که بيرونشان کردند، براي اداره امور زندگي به حيوانات نياز داشتند كه با مال ميشود فراهم کرد.
خير بودن مال
پول خير است و در قرآن نیز گاهي از آن با وصف خير ياد كرده است.[12] اما چه وقت خير است؟ پول دزدي و ربا که خير نيست؛ شر است. خوردن حق مردم خير نيست؛ شر است. در جايي اسم مال را خير گذاشته که پول به خواستههاي خود وصل باشد.
به مردم مؤمن ميگويد:
(إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ)[13]
اگر مالي بعد از خودتان ميماند وصيت کنيد که به هدر نرود. چون اگر وصيت نکنيد، حقي روي آنها نداريد. اما وصيت کنيد كه دو قسمت آن را براي اهل خانه و يک سوم را خرج خودتان کنند. برای مسجد و به دستگاه سيد الشهداء بدهند، براي مدرسه یا ايتام هزینه کنند.
و زبان چه وقت خير است؟ وقتي که به خير مطلق، وصل شود. شهوت چه وقت خير است؟ وقتي که مطابق خواستههاي او باشد. در چنین صورتی خيلي هم خير است.
نكاح مشروع
اگر پدر و مادر انبيا، شهوت نداشتند، ما پيغمبري نداشتيم. بالاخره انبياي خدا از راه ازدواج و عشقورزي به وجود آمدند. وقتي هم که ازدواج به او وصل شود، اعمال عبادت ميشود؛ عبادت يعني زن و شوهر در اوج لذت، در عبادت هستند.
رسول خدا (ص) ميفرمايد: وقتي همسران غسل ميکنند هر قطرة آبي که از بدن اين زن و مرد به زمين ميرسد، خدا در نامة عملشان حسنه مينويسد.[14]
معبود حق تمام امور طبيعي را براي ما خواسته است؛ ما چه نيازي به معبود باطل داريم؟ چه نيازي داريم توحيد را در زندگي كنار بزنيم و دو خدایی و سه خدایی بشويم.
شخصي داراي مذهب ثنويت و دو خدايي بود، به مدينه آمد. ميخواست با امام صادق (علیه السلام) بحث کند؛ آدم باسوادي بود. خيلي باسوادها کافر هستند. خواست که به نظر خودش با بحث و جدال، امام صادق را از گردونة توحيد بيرون كند؛ و امام هم دو خدايي شود.
(أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ)[15]
همسلولهاي يوسف در زندان، چند خدايي بودند.
او به طرف خانة امام صادق (علیه السلام) ميرفت كه کنار يک جوي آبي ميرسد. هشام بن حکم جوان عالم را ديد كه پيراهن ميشويد. پرسيد: جوان! خانة جعفر صادق کجاست؟ هشام به او نگاهي کرد و گفت: با جعفر صادق چه کار داري؟ گفت: ميخواهم با او بحث کنم؟ گفت: دربارة چه موضوعي؟ گفت: خدا. گفت: شنيدهام او قائل به وحدانيت خداست و من ميخواهم ثابت کنم كه خدايان ديگري هم وجود دارند. هشام به او گفت: خداي اول قدرت ساختن دارد؟ گفت: بله؟ گفت: خداي دوم چطور؟ گفت: او هم قدرت دارد. گفت: خداي اول قدرت بيرون آوردن خورشيد را دارد؟ گفت: بله. دومي چطور؟ گفت: او هم قدرت دارد. گفت: خداي اول زنده ميکند؟ گفت بله. گفت دومي چطور؟ گفت: او هم زنده ميکند.
گفت: خداي اول رزق آدم را ميدهد؟ گفت: بله. گفت: دومي چطور؟ گفت: بله، او هم ميدهد. هشام گفت: يك خدا که همة کارها را ميکند، خداي دوم را ميخواهي چه كني؟ اولي که خالق، رب، رازق، غفار، رحيم، کريم، محيي و مميت است؛ دومي را ميخواهي چه كني؟
زنديق گفت: خداحافظ. گفت: مگر خانه امام صادق (علیه السلام) را نميخواستي؟ گفت: تو ما را موحد کردي. ما به دومي نياز نداريم.[16]
مسألة توحيد اين است که وقتي همة چرخها به دست او ميچرخد و همة کارها به دست او نظام داده ميشود، وقتي روزي ما را او ميدهد، چرا بت جاندار يا بيجان يا پول و قدرتي را کنار او طرح کنيم و او را به خواستههاي نامعقول خود وصل کنيم و مطيع او نیز بشويم. او كه خير دنيا و خير آخرت ما را تأمين ميکند. حالا نخواسته در حد زياد تأمين کند؛ اين که مسألهاي نيست. حالا كه نخواسته من به اندازة قارون مال داشته باشم، اين براي من بهتر است. من چه نيازي دارم به فرعون، سجده کنم. چه نيازي دارم كه هواي نفس خود را بپرستم. چه نيازي دارم به اين و آن تکيه کنم. وقتي وجود مقدس او که به زبان انبيا و در قرآن اعلام کرده، من کل خير را براي تو ميخواهم:
(وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً)[17]
(وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ)[18]
(ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ)[19]
بت چه فايدهاي دارد؟ اصلاً بت در زندگيت چه کار ميکند که من نميکنم؟ اصلاً هر کاري که بت بخواهد بکند، از سرمايههاي من براي تو استفاده ميکند. او که چيزي ندارد؟ فرعون ميخواهد زمين به تو بدهد، زمين مرا به تو ميدهد. پول ميخواهد به تو بدهد پول مرا به تو ميدهد. براي چه معبود باطل را کنار من قرار ميدهي. نيازي به معبود باطل نداري.
اين يک بخش تشهد نماز است که در قسمت اول و بخشي هم در قسمت دوم است. «اشهد أن لا اله الا الله» يعني معبودهاي باطل همه دور ريخته شود. تو از معبود باطل چه ميخواهي؟ شرک است.
(إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ)[20]
(إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ)[21]
گناه شرک را نميبخشم؛ اگر تا دم مرگ با تو باشد، جهنمي هستي.
«اشهد ان لا اله الا الله» چه شعار زيبا و پرمغزي است كه در قرآن طرح کرده و 124 هزار پيامبر و ائمه طاهرين و اولياي بلند مرتبه هم آن را بیان کردهاند.
توحيد محصول صد آية قرآن مجيد است؛ توحیدی كه پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: قيمت آن، بهشت است.
توحيد در كلام شيخ صدوق
شيخ صدوق; در کتاب توحيد از امام صادق (علیه السلام) نقل ميکند که پروردگار ميفرمايد:
به عزت و جلالم سوگند، احدي از اهل توحيد را به دوزخ نميبرم.[22] چون کسي که ظرف توحيد است، خيلي قيمت دارد.
معبود باطل اگر هم کاري براي مطيعانش بخواهد انجام دهد، از کيسة خدا خرج ميکند، ولي پول را با ربا و دزدي آلوده ميکند. اما وقتي من مستقيم با پروردگار سر و کار داشته باشم، پولي که او به من ميدهد، از راه مشروع خير، پاک و حلال است؛ بهشتساز هم هست.
هيچ نيازي به معبود باطل نيست. مردم دنيا حس نکردهاند که اصلاً احتياجي به معبودهاي باطل نيست. نياز ما فقط به وجود مقدس غني مطلق است.
(اللَّهُ الصَّمَدُ)[23] خدايي که تمام نيازمندان هستي، براي رفع نياز به او رو ميآورند.
بنابراين، بخش اول تشهد نماز، وحدانيت حق را بیان میکند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) ثواب الأعمال، 2: «ثواب من قال لا إله إلا الله»؛ و بحارالأنوار، 90/201، باب 5، حديث 33: «ثَمَنُ الْجَنَّةِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ.»
[2]) اشاره به آيات سوره نساء/ 18؛ نحل/ 27؛ عنكبوت/ 29؛ فاطر/ 14؛ و زخرف/ 67.
[3]) اشاره به آيات سوره فرقان/ 17 ـ 42؛ غافر/ 73 ـ 74؛ احقاف/ 28؛ و روم/ 29.
[4]) آل عمران/ 14: «محبت و عشق به خواستنى ها [كه عبارت است] از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپايان و كشت و زراعت، براى مردم، زيبا جلوه داده شده است.»
[5]) نبأ/ 11: «و روز را وسيله معاش مقرّر كرديم.»
[6]) ذاريات/ 22: «رزق شما و آنچه شما را به آن وعده مى دهند، در آسمان است.»
[7]) بقره/ 57: «از خوراكى هاى پاكيزه اى كه روزىِ شما قرار داده ايم بخوريد.»
[8]) بقره/ 168: «از آنچه [از انواع ميوه ها و خوردنى ها] در زمين حلال و پاكيزه است بخوريد.»
[9]) بقره/ 187؛ اعراف/ 26؛ و فرقان/ 47.
[10]) اعراف/ 19: «و اى آدم! تو و همسرت در اين بهشت سكونت گيريد.»
[11]) بحارالأنوار، 11/143، حديث 13: «سُئِلَ الصَّادِقُ7 عَنْ جَنَّةِ آدَمَ أَ مِنْ جِنَانِ الدُّنْيَا كَانَتْ أَمْ مِنْ جِنَانِ الآْخِرَةِ فَقَالَ كَانَتْ مِنْ جِنَانِ الدُّنْيَا تَطْلُعُ فِيهَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ لَوْ كَانَتْ مِنْ جِنَانِ الآْخِرَةِ مَا خَرَجَ مِنْهَا أَبَداً.»
تبيان اختلف في جنة آدم7 هل كانت في الأرض أم في السماء و على الثاني هل هي الجنة التي هي دار الثواب أم غيرها فذهب أكثر المفسرين و أكثر المعتزلة إلى أنها جنة الخلد و قال أبوهاشم هي جنة من جنان السماء غير جنة الخلد و قال أبومسلم الأصفهاني و أبوالقاسم البلخي و طائفة هي بستان من بساتين الدنيا في الأرض كما يدل عليه هذان الخبران و إن أمكن اتحادهما و احتج الأولون بأن الظاهر أن الألف و اللام للعهد و المعهود المعلوم بين المسلمين هي جنة الخلد و بأن المتبادر منها جنة الخلد حتى صار كالعلم لها فوجب الحمل عليها و جوابهما ظاهر و احتجت الطائفة الثانية بأن قوله تعالى اهْبِطُوا يدل على الإهباط من السماء إلى الأرض و ليست بجنة الخلد كما سيذكر فلزم المطلوب و أجيب بأن الانتقال من أرض إلى أخرى قد يسمى هبوطا كما في قوله تعالى اهْبِطُوا مِصْراً لكن الظاهر من آخر الآية كون الهبوط من غير الأرض وَ يُؤَيِّدُهُ مَا سَيَأْتِي فِي حَدِيثِ الشَّامِيِّ أَنَّهُ سَأَلَ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ7 عَنْ أَكْرَمِ وَادٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَقَالَ لَهُ وَادٍ يُقَالُ لَهُ سَرَنْدِيبُ سَقَطَ فِيهِ آدَمُ مِنَ السَّمَاءِ.
و احتج القائلون بأنها من بساتين الأرض بوجوه. الأول أنها لو كانت دار الخلد لما خرج آدم منها لقوله وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ. الثاني أن جنة الخلد لايفنى نعيمها لقوله تعالى أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها و لقوله تعالى وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها الآية. و أجيب عنهما بأن Û
Üعدم الخروج إنما يكون إذا استقروا فيها للثواب و قد ذكروا وجوها أخر ذكروها في التفاسير و الكتب الكلامية و لانطيل الكلام بذكرها و هذان الخبران و إن كانا يدلان على المذهب الأخير لكن يعارضهما ظواهر بعض الأخبار كقول أميرالمؤمنين7 فيما أوردنا في الباب السابق و وعده المرد إلى جنته و خبر الشامي و غيرهما مما سيأتي فالجزم بأحد المذاهب لايخلو من إشكال و الله تعالى يعلم.»
[12]) اشاره به آيات بقره/ 271؛ كهف/ 46؛ سبا/ 37؛ توبه/ 41؛ و صف/ 11.
[13]) بقره/ 180: «اگر مالى از خود به جا گذاشته است، براى پدر و مادر و خويشان به طور پسنديده وصيت كند.»
[14]) مستدرك الوسائل، 2/41، باب 37: «قَالَ النَّبِيُّ9: مَنِ اغْتَسَلَ مِنَ الْحَيْضِ أَوِ الْجَنَابَةِ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِكُلِّ قَطْرَةٍ عَيْناً فِي الْجَنَّةِ وَ بِعَدَدِ كُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى رَأْسِهَا وَ جَسَدِهَا قَصْراً فِي الْجَنَّةِ أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْيَا سَبْعِينَ مَرَّةً لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ.»
بحارالأنوار، 77/316، باب 5، ذيل حديث 7: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا تَوَضَّأَ فَغَسَلَ وَجْهَهُ تَنَاثَرَتْ عَنْهُ ذُنُوبُ وَجْهِهِ وَ إِذَا غَسَلَ يَدَيْهِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ تَنَاثَرَتْ ذُنُوبُ يَدَيْهِ وَ إِذَا مَسَحَ رَأْسَهُ تَنَاثَرَتْ عَنْهُ ذُنُوبُ رَأْسِهِ وَ إِذَا مَسَحَ رِجْلَيْهِ أَوْ غَسَلَهُمَا لِلتَّقِيَّةِ تَنَاثَرَتْ عَنْهُ ذُنُوبُ رِجْلَيْهِ وَ إِذَا قَالَ فِي أَوَّلِ وُضُوئِهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ طَهُرَتْ أَعْضَاؤُهُ كُلُّهَا مِنَ الذُّنُوبِ وَ إِنْ قَالَ Û
Üفِي آخِرِ وُضُوئِهِ أَوْ غُسْلِهِ لِلْجَنَابَةِ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّكَ وَ خَلِيفَتُكَ بَعْدَ نَبِيِّكَ عَلَى خَلْقِكَ وَ أَنَّ اولياهُ خُلَفَاؤُكَ وَ أَوْصِيَاءَهُ أَوْصِيَاؤُكَ تَحَاتَّتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ كُلُّهَا كَمَا تَحَاتُّ وَرَقُ الشَّجَرِ وَ خَلَقَ اللَّهُ بِعَدَدِ كُلِّ قَطْرَةٍ مِنْ قَطَرَاتِ وَضُوئِهِ أَوْ غِسْلِهِ مَلَكاً يُسَبِّحُ اللَّهَ وَ يُقَدِّسُهُ وَ يُهَلِّلُهُ وَ يُكَبِّرُهُ َ يُصَلِّي عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ وَ ثَوَابُ ذَلِكَ لِهَذَا الْمُتَوَضِّىِ ثُمَّ يَأْمُرُ اللَّهُ بِوُضُوئِهِ وَ بِغُسْلِهِ فَيُخْتَمُ عَلَيْهِ بِخَوَاتِيمِ رَبِّ الْعِزَّةِ ثُمَّ يُرْفَعُ تَحْتَ الْعَرْشِ حَيْثُ لَاتَتَنَاوَلُهُ اللُّصُوصُ و لَايَلْحَقُهُ السُّوسُ وَ لَاتُفْسِدُهُ الْأَعْدَاءُ حَتَّى يُرَدَّ عَلَيْهِ وَ يُسَلَّمَ إِلَيْهِ أَوْفَرَ مَا هُوَ أَحْوَجَ وَ أَفْقَرَ مَا يَكُونُ إِلَيْهِ فَيُعْطَى بِذَلِكَ فِي الْجَنَّةِ مَا لَايُحْصِيهِ الْعَادُّونَ وَ لَايَعِيهِ الْحَافِظُونَ وَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَهُ جَمِيعَ ذُنُوبِهِ حَتَّى تَكُونَ صَلَاتُهُ نَافِلَةً فَإِذَا تَوَجَّهَ إِلَى مُصَلَّاهُ لِيُصَلِّيَ قَالَ اللَّهُU لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي أَ لَاتَرَوْنَ إِلَى عَبْدِي هَذَا قَدِ انْقَطَعَ عَنْ جَمْعِ الْخَلَائِقِ إِلَيَّ وَ أَمَّلَ رَحْمَتِي وَ جُودِي وَ رَأْفَتِي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي أَخُصُّهُ بِرَحْمَتِي وَ كَرَامَاتِي.»
بحارالأنوار، 100/307، باب 9، حديث 22: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ مَا مِنْ رَجُلٍ تَمَتَّعَ ثُمَّ اغْتَسَلَ إِلَّا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ كُلِّ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْهُ سَبْعِينَ مَلَكاً يَسْتَغْفِرُونَ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ يَلْعَنُونَ مُتَجَنِّبَهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ وَ هَذَا قَلِيلٌ مِنْ كَثِيرٍ فِي هَذَا الْمَعْنَى.»
[15]) يوسف/ 39: «آيا معبودان متعدد و متفرق بهتر است؟»
[16]) التوحيد، شيخ صدوق، 293، باب 42، باب إثبات حدوث العالم، حديث 4؛ و بحارالأنوار، 3/51، باب 3، حديث 25: «هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ: كَانَ زِنْدِيقٌ بِمِصْرَ يَبْلُغُهُ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 فَخَرَجَ إِلَى الْمَدِينَةِ لِيُنَاظِرَهُ فَلَمْ يُصَادِفْهُ بِهَا فَقِيلَ لَهُ هُوَ بِمَكَّةَ فَخَرَجَ الزِّنْدِيقُ إِلَى مَكَّةَ وَ نَحْنُ مَعَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 فَقَارَبَنَا الزِّنْدِيقُ وَ نَحْنُ مَعَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 فِي الطَّوَافِ فَضَرَبَ كَتِفَهُ كَتِفَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ7 مَا اسْمُكَ قَالَ اسْمِي عَبْدُالْمَلِكِ قَالَ فَمَا كُنْيَتُكَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ قَالَ فَمَنِ الْمَلِكُ الَّذِي أَنْتَ لَهُ عَبْدٌ أَ مِنْ مُلُوكِ السَّمَاءِ أَمْ مِنْ مُلُوكِ الْأَرْضِ وَ أَخْبِرْنِي عَنِ ابْنِكَ أَ عَبْدُ إِلَهِ السَّمَاءِ أَمْ عَبْدُ إِلَهِ الْأَرْضِ فَسَكَتَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7 قُلْ مَا شِئْتَ تُخْصَمُ قَالَ هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ قُلْتُ لِلزِّنْدِيقِ أَ مَا تَرُدُّ عَلَيْهِ فَقَبَّحَ قَوْلِي فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7 إِذَا فَرَغْتَ مِنَ الطَّوَافِ فَأْتِنَا فَلَمَّا فَرَغَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7 أَتَاهُ الزِّنْدِيقُ فَقَعَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ نَحْنُ مُجْتَمِعُونَ عِنْدَهُ فَقَالَ لِلزِّنْدِيقِ أَ تَعْلَمُ أَنَّ لِلْأَرْضِ تَحْتاً وَ فَوْقاً قَالَ نَعَمْ قَالَ فَدَخَلْتَ تَحْتَهَا قَالَ لَا قَالَ فَمَا يُدْرِيكَ بِمَا تَحْتَهَا قَالَ لَا أَدْرِي إِلَّا أَنِّي أَظُنُّ أَنْ لَيْسَ تَحْتَهَا شَيْ ءٌ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7 فَالظَّنُّ عَجْزٌ مَا لَمْ تَسْتَيْقِنْ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7 فَصَعِدْتَ إِلَى السَّمَاءِ قَالَ لَا قَالَ فَتَدْرِي مَا فِيهَا قَالَ لَا قَالَ فَعَجَباً لَكَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَشْرِقَ وَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَغْرِبَ وَ لَمْ تَنْزِلْ تَحْتَ الْأَرْضِ وَ لَمْ تَصْعَدْ إِلَى السَّمَاءِ وَ لَمْ تَجُزْ هُنَالِكَ فَتَعْرِفَ مَا خَلَقَهُنَّ [خَلْفَهُنَ ] وَ أَنْتَ جَاحِدٌ مَا فِيهِنَّ وَ هَلْ يَجْحَدُ الْعَاقِلُ مَا لَايَعْرِفُ فَقَالَ الزِّنْدِيقُ مَا كَلَّمَنِي بِهَذَا أَحَدٌ غَيْرُكَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ7 فَأَنْتَ فِي شَكٍّ مِنْ ذَلِكَ فَلَعَلَّ هُوَ أَوْ لَعَلَّ لَيْسَ هُوَ قَالَ الزِّنْدِيقُ وَ لَعَلَّ ذَاكَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7 أَيُّهَا الرَّجُلُ لَيْسَ لِمَنْ لَايَعْلَمُ حُجَّةٌ عَلَى مَنْ يَعْلَمُ فَلَا حُجَّةَ لِلْجَاهِلِ يَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ تَفْهَمُ عَنِّي فَإِنَّا لَانَشُكُّ فِي اللَّهِ أَبَداً أَ مَا تَرَى الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ يَلِجَانِ لَيْسَ لَهُمَا مَكَانٌ إِلَّا مَكَانُهُمَا فَإِنْ كَانَا يَقْدِرَانِ عَلَى أَنْ يَذْهَبَا وَ لَايَرْجِعَانِ فَلِمَ يَرْجِعَانِ وَ إِنْ لَمْ يَكُونَا مُضْطَرَّيْنِ فَلِمَ لَايَصِيرُ اللَّيْلُ نَهَاراً وَ النَّهَارُ لَيْلًا اضْطُرَّا وَ اللَّهِ يَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ إِلَى دَوَامِهِمَا وَ الَّذِي اضْطَرَّهُمَا أَحْكَمُ مِنْهُمَا وَ أَكْبَرُ مِنْهُمَا قَالَ الزِّنْدِيقُ صَدَقْتَ ثُمَّ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ7 يَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ الَّذِي تَذْهَبُونَ إِلَيْهِ وَ تَظُنُّونَهُ بِالْوَهْمِ فَإِنْ كَانَ الدَّهْرُ يَذْهَبُ بِهِمْ لِمَ لَايَرُدُّهُمْ وَ إِنْ كَانَ يَرُدُّهُمْ لِمَ لَايَذْهَبُ بِهِمُ الْقَوْمُ مُضْطَرُّونَ يَا أَخَا أَهْلِ مِصْرَ السَّمَاءُ مَرْفُوعَةٌ وَ الْأَرْضُ Û
Ü مَوْضُوعَةٌ لِمَ لَاتَسْقُطُ السَّمَاءُ عَلَى الْأَرْضِ وَ لِمَ لَاتَنْحَدِرُ الْأَرْضُ فَوْقَ طِبَاقِهَا فَلَايَتَمَاسَكَانِ وَ لَايَتَمَاسَكُ مَنْ عَلَيْهِمَا فَقَالَ الزِّنْدِيقُ أَمْسَكَهُمَا وَ اللَّهِ رَبُّهُمَا وَ سَيِّدُهُمَا فَآمَنَ الزِّنْدِيقُ عَلَى يَدَيْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ بْنُ أَعْيَنَ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ آمَنَتِ الزَّنَادِقَةُ عَلَى يَدَيْكَ فَقَدْ آمَنَتِ الْكُفَّارُ عَلَى يَدَيْ أَبِيكَ فَقَالَ الْمُؤْمِنُ الَّذِي آمَنَ عَلَى يَدَيْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 اجْعَلْنِي مِنْ تَلَامِذَتِكَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7 لِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ خُذْهُ إِلَيْكَ فَعَلِّمْهُ فَعَلَّمَهُ هِشَامٌ فَكَانَ مُعَلِّمَ أَهْلِ مِصْرَ وَ أَهْلِ الشَّامِ وَ حَسُنَتْ طَهَارَتُهُ حَتَّى رَضِيَ بِهَا أَبُو عَبْدِاللَّهِ7.»
[17]) لقمان/ 20: «و نعمت هاى آشكار و نهانش را بر شما فراوان و كامل ارزانى داشته.»
[18]) ابراهيم/ 34: «و از هر چيزى كه [به سبب نيازتان به آن] از او خواستيد، به شما عطا كرد.»
[19]) غافر/ 60: «پروردگارتان گفت: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.»
[20]) لقمان/ 13: «بى ترديد شرك ستمى بزرگ است.»
[21]) نساء/ 48: «مسلماً خدا شركى كه به او ورزيده شود، نمى آمرزد.»
[22]) التوحيد، شيخ صدوق، 20، باب ثواب الموحدين والعارفين، حديث 7؛ و بحارالأنوار، 4/3، باب 1، حديث 9: «قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7 إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حَرَّم أَجْسَادَ الْمُوَحِّدِينَ عَلَى النَّار.»
بحارالأنوار، 16/92، باب 6، حديث 27: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: أَنَا أَشْبَهُ النَّاسِ بِآدَمَ7 وَ إِبْرَاهِيمُ7 أَشْبَهُ النَّاسِ بِي خَلْقُهُ وَ خُلُقُهُ وَ سَمَّانِيَ اللَّهُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ عَشَرَةَ أَسْمَاءٍ وَ بَيَّنَ اللَّهُ وَصْفِي وَ بَشَّرَنِي عَلَى لِسَانِ كُلِّ رَسُولٍ بَعَثَهُ إِلَى قَوْمِهِ وَ سَمَّانِي وَ نَشَرَ فِي التَّوْرَاةِ اسْمِي وَ بَثَّ ذِكْرِي فِي أَهْلِ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ عَلَّمَنِي كَلَامَهُ وَ رَفَعَنِي فِي سَمَائِهِ وَ شَقَّ لِي اسْمِي [اسْماً] مِنْ أَسْمَائِهِ فَسَمَّانِي مُحَمَّداً وَ هُوَ حضرتش حاجت بخواهند.]»
منبع : پایگاه عرفان