فارسی
شنبه 06 مرداد 1403 - السبت 19 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

عاشقانه‏ترين مناجات‏

 

از امام باقر عليه السلام روايت شده: اميرالمؤمنين على عليه السلام آن گاه كه در عراق بود، روزى پس از نماز صبح، به وعظ و نصيحت پرداخت و از خوف خدا گريست و ديگران هم از گريه حضرت به گريه نشستند، آن گاه فرمود:

به خدا قسم كه از زمان دوستم رسول خدا صلى الله عليه و آله اقوامى را به ياد دارم كه صبح مى نمودند و شب مى كردند، در حالى كه چهره ها گرفته و احوالشان پريشان و شكم ها از گرسنگى به پشت چسبيده و پيشانى آنان از اثر سجده چون زانوى شتر بود!! شب را در حال سجده و قيام براى پروردگارشان به روز مى آوردند، گاهى مى ايستادند و گاهى پيشانى به خاك مى نهادند و با خداى خود سرگرم گفتگو و مناجات بودند و آزادى خويش را از آتش جهنم از حضرت او مى خواستند، به خدا سوگند با همه اين احوال آنان را مى ديدم كه بيمناك و هراسانند!!

و در بعضى از روايات به دنباله اين گفتار آمده كه:

آنان چنان بودند كه گويا صداى افروخته شدن آتش در گوش آن ها است، هرگاه نزد آنان نام خدا برده مى شد، چون درخت خم مى شدند و چنان بودند كه گويا شب را در غفلت به روز آورده اند.

راوى مى گويد: پس از اين سخنان، ديگر آن حضرت را خندان نديدند، تا به جوار رحمت حضرت حق منتقل شد


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

داستان قارون و ثروتش
رفتار امام حسين (ع) با معلم فرزندش‏
حقّ خدا بر بندگان‏
حکایت گفتارى از عارفان‏
حکایتی جالب از پربركتترين گردنبند
من از اين در نمى‏روم
فقط خدا
استغفار ماهيان دريا براى طالب علم‏
اهل ذكر
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏

بیشترین بازدید این مجموعه

چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
حکایتی جالب از پربركتترين گردنبند
حکایت گفتارى از عارفان‏
حکایت خدمت به پدر و مادر
اهل ذكر
به وقت سه گناه‏
طرد از رحمت و قرب به شقاوت‏
حقّ خدا بر بندگان‏
قرآن ملاك زندگى‏
هر كس تو را شناخت...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^