(وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّور)
خدا به ما عقل داده است. ميفرمايد: ارزيابي کنيد. آيا تاريکي با روشنايي يکي است؟ در تاريکي ميشود حقايق را پيدا کرد؟ در تاريکي ميشود بهشت را يافت یا واقعيت و ارزشها را پيدا کرد؟
(وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّور)
آدم در تاريکي است. آدمي که اسير فرهنگ طاغوت است، فقط ميتواند خود را ببيند؛ هيچ تشخيص ديگري ندارد.
(وَ مايَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصير * وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّور * ُوَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُور)
آيا سايۀ خنک کنار درختان باطراوت و کنار گلهاي رنگارنگ، با گرماي کشندۀ وسط کوير مساوي است؟!
تفاوت زندگان با مردگان
(وَ مايَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ)
وجود زندگاني که تمام عواطف و انديشهشان کار ميکند، منبع خير، و نفس آنها براي مردم، منفعت است.
اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد:
وجودشان کليدي است که قفل هر مشکلي را ميتواند باز کند. آیا براي مردم، اين زندههاي كارگشا با مردگاني که در جامعه تنها داراي حرکت بدني و شکمي هستند، يکي هستند؟ خیر؟ يکي نيستند.
بعد پروردگار ميفرمايد:
(إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ)
اگر کسي گوشش را باز کند و عقلش را به بازار حقيقت عرضه كند و شايستگي نشان دهد و من و فرهنگ مرا بخواهد، من همۀ حقايق را به او ميرسانم. من از طريق قلب يا از طريق انبيا يا از طريق قرآن يا از طريق ائمه و اولياي خدا، درِ تمام حقايق را به روي او باز ميکنم که صداي حقيقت را بشنود. به او ياري ميدهم، قبول کند و عمل نمايد.
(وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا)
بعد به پيغمبر اكرم (ص) ميگويد: اين مردههاي متحرک که يکي از آنها عمويت ابولهب يا عاص بن وائل يا ابوسفيان است:
(...ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُور)
تو با اين زبان خدايي که در تمام عالم خلقت از نظر شخصيت و بزرگي نمونه نداري، به گوش اين مردگان چه ميخواني كه صدايت را نميشنوند. آنان روزي صدا را ميشنوند که از بندگي طاغوت رها شوند و از حالات طاغوتي درآيند. حبيب من! اینها مردهاند؛ تو کنار يک قبر برو هر چه ميخواهي داد بزن، مردهاي که متلاشي شده، صداي تو را نميشنود.
منبع : پایگاه عرفان