
آثار تربيت نفس
مسأله مهمّ ديگرى كه در اين سوره، مطرح شده است، مسأله نفسى است كه در كمال سقوط قرار گرفته و به علت افتادن در بند سقوط، آثار شيطانى و زشتى را از خود بروز مىدهد و صاحب خود را سالها به گناه و ستم سنگينى دچار مىسازد؛ علت آن هم اين است كه صاحب آن، در گردونه تربيت يك مكتب مادى بوده است.
نفس ديگرى هم در كمال صعود قرار گرفت، پردههاى اين عالم ظاهر را كنار زد، به ماوراى عالم پرواز كرد و به مقام بندگى رسيد و اعمال بدن را از كنار قرب او هدايت مىكرد. اميرالمؤمنين عليهالسلام مىفرمايد : بدن ايشان در زمين و جانشان در عالم بالا است.
نماد نفسى كه در كمال سقوط قرار داشت، زليخا بود. همه ارزش كار و منش يوسف براى اين بود كه جوان بود و در كمال شهوت و زيبايى خيره كننده قرار داشت ، ولى اين قوه، در تسلط نفس روحانى او بود و با اختيار، آن را كنترل مىكرد. اين گونه نبود كه خداوند او را مسلوب الاختيار كرده باشد. خدا به اجبار نفس يوسف را كنترل نمىكرد، بلكه خود يوسف با استمداد و استعانت از خداى مهربان ، نفس خود را مهار مىكرد.
خواستههاى نفسى كه ساقط شده بدتر از خواستههاى موجودات درنده است. موجودات درنده، در حمله خود، دست و پا را قطع مىكنند ؛ اما نفس شرير، به كرامت و انسانيت حمله مىكند و انسانى را به وجود مىآورد كه مانند زليخا پوچ و منحط مىشود و همه حيات را در اين مىبيند كه اين دو بدن، لحظاتى در كنار هم باشند. به فكر ارزيابى حلال و حرام نيست و همه هستى را در اين بدن خلاصه مىكند ، اما طرف مقابل او زيباترين صدا از نفس پاكش برمىآيد. تعبير قرآن اين است :
« و رَاوَدَتْهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ ... »
اين صداى نفس زليخا است كه تشنه زنا هستم، آن هم «محصنه»؛ اما نفس اين جوان سيزده، چهارده يا پانزده ساله، مىگويد كه «معاذ اللّه!» من در پناه ذات مستجمع جميع صفات به سر مىبرم و گرسنه زنا و گناه نيستم. اين قدر اين نفس قدرت دارد كه زيبايى و آرايش زليخا كمترين زخمى به او نمىزند. وقتى او را به زندان تاريك انداختند، اين چنين گفت :
« قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى إِلَيْهِ ... »
اين نشان مىدهد كه صفحه اين نفس ملكوتى، به قدر سر سوزنى زخم بر نداشته است ، امّا در اين مدّت طولانى، اين انسان ملكوتى، فقط گفت: «مَعاذَ اللّهُ!». يوسف از كنار قرب حق، مىبيند كه زنا و گناه، سنگينترين آتش روز قيامت است :
«وَمَنْ يَفعَلُ فَيُضاعَف لَه العَذابُ»
دو بدنى كه به حال نامشروع، با هم تماس پيدا كنند، خداوند در قيامت عذاب ايشان را دو برابر و چند برابر مىكند. يوسف مىبيند :
« إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتاً وَسَآءَ سَبِيلاً »
او مىبيند كه يك زن و مرد نامحرم كه فقط به هم دست مىدهند، مقدمه لرزش عرش الهى است ؛ چون مقدمه آلوده كردن يك مملكت و يك ملت است. يوسف اينها را مىبيند. در قرآن و روايات مطرح است كه اين طرفىها در تاريكى مطلقى به سر مىبرند و آن چه براى ايشان مطرح است، شكم و شهوت است ، اما آن طرف، درِ همه ارزيابىها براى ايشان باز است و شايسته هم ارزيابى مىكنند. آنان حاضر نيستند چنين داد و ستدى را انجام دهند و خدا را به شيطان و كرامت را به پستى بفروشند.