لطفا منتظر باشید

پاك دلان

  • تاریخ انتشار:   24 آذر 1392
  • تعداد بازدید:   392

 

بنده هفده ـ هجده ساله بودم كه كاسبى هفتاد ساله را مى‏شناختم. صبح كه به مغازه مى‏آمد، به شاگردش مى‏گفت : امروز خرج خانه و مغازه جمعا پنج تومان است. الان ساعت هشت صبح است. هر چه را فروختى، به من خبر بده. پس از مدتى مى‏گفت: پنج تومان امروز فراهم شد، از حالا تا پايان روز هر كس آمد، جنس‏ها را به نرخ خريد، بفروش تا در قيامت، پيامبر ما را به عنوان كاسب با انصاف بپذيرد.

 همچنين مى‏گفت: صبح كه از منزل مى‏آمدم، مغازه‏ها را نگاه مى‏كردم، ديدم صاحب مغازه سوم محزون است. به او گفتم : چه مشكلى دارى؟ گفت : امروز بيست تومان بدهى دارم ، اما هنوز فراهم نشده است، به همين علّت، اين كاسب با خدا، آن روز، مشترى‏هاى خود را براى خريد، به مغازه آن همسايه گرفتار مى‏فرستاد تا پول بدهى او فراهم شود و مى‏گفت : اجناسى كه شما مى‏خواهيد، دارم، ولى نمى‏فروشم ؛ چون پيامبر به من فرموده است :

 «مَن أَصبَحَ وَلا يَهتَمَ بأمورِ المُسلِمين، فَلَيسَ بِمُسلِمٍ»

 كسى كه غصه مسلمانان را نخورد، دين ندارد.

 

آرى اگر اين فرهنگ و اين منش در ميان جامعه و بين دولت و ملت رواج يابد ، جامعه علوى مى‏شود و زندگى معنى و مفهوم حقيقى خود را پيدا مى‏كند.

منبع :
نظرات کاربران (1)
محمد مهدی هاشم زاده چالشتری ( 2 دى 1392 )
با سلام.سایت خوبی دارید.
ارسال دیدگاه