نماد نفس صعودى
تهـران، حسينيه هدايت رمضان 1382
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
پيش از اين بيان شد كه از مباحث مهم، در سوره مباركه يوسف، معرفى دو نوع نفس است : يكى نفس به معناى منِ انسانى يا خود طبيعى كه همه آثار مربوط به حيات و مرگ، برزخ و قيامت انسان، به آن مربوط است. اين نفس، حقيقتى بسيار رنگ پذير است. پس از رنگ پذيرى، چون اعضا و جوارح انسان كارگران او هستند، آن ها را برابر با نقش و حالاتى كه دارد، به كار مى گيرد. اعضا و جوارح، كارى مستقل ندارند. ريشه عمل در نفس است. اعضا و جوارح، براساس تغذيه اى كه نفس به آن ها مى دهد، كار و حركت مى كنند.
نفسى كه قرآن از يوسف بيان مى كند نفسى صديق و اجتماعى است ؛ يعنى برگزيده خدا ؛ نفسى راضى و تسليم حق و مقيد به همه ابعاد تربيتى انبياى خدا است ؛ به ويژه، سه پيغمبرى كه آغاز سوره نام مى برد ؛ يعنى يعقوب، اسحاق و ابراهيم. همه منش، روش و رفتار يوسف، چه آن وقت كه در خانه پدر بود، چه آن گاه كه در چاه افتاد، چه هنگامى كه اسير كاخ مصر شد، چه هنگامى كه نزديك به بيست سال به زندان افتاد و چه وقتي كه آزاد شد و در حكومت قرار گرفت، محصول شيرين و الهى نفس زكيه او بود.
اين نفس، در اين سوره، نماد نفس صعودى است ؛ يعنى نفسى كه پاكى كامل
داشت. عمل صالح،[1] مركب اين نفس بود و او را به مقام قرب حق رساند. خداوند متعال نيز در قرآن مجيد، همه برنامه هاى او را درس براى همه عالم قرار داد.
نماد نفس پست و خسيسه، نفس زليخا بود كه همه اراده و خواست خود را در شهوت جنسى و حيوانى خلاصه كرده بود و حركت و رفتارش را براساس همان نقشى كه از خانواده گرفته بود، تنظيم مى كرد.
موانع صعود نفس
درباره نفس، رواياتى از وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله ، اين روان شناس بى نظير تاريخ و نيز از ائمه طاهرين، به ويژه از امام صادق عليه السلام نقل شده است ، اما يك روايت را از رسول خدا نقل مى كنيم و پيش از آن، توجه به يك مقدمه، ضرورى است.[2]
آن گونه كه خداوند در قرآن مجيد، به صراحت بيان فرموده است، انسان دشمنانى دارد. خداوند اين دشمنان را «عدو» ناميده است. عدو يعنى دشمنى كه رحم نمى كند. چنين دشمنى اگر بتواند مهار زندگى انسان را به زندگى و منش خود گره بزند و نگذارد كسى اين گره را باز كند، تا ابد او را از رحمت پروردگار محروم مى كند.[3] محروميتى كه، به ويژه پس از مرگ، درمان پذير نخواهد بود :
« لاَّ بَارِدٍ وَلاَ كَرِيمٍ »[4]
« فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّـفِعِينَ »[5]
« و لاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ و لاَ هُمْ يُنصَرُونَ »[6]
« وَمَا لِلظَّــلِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ »[7]
اين مطالب، در آيات گوناگون قرآن، بيان شده اند. محروميت در اين سطح كه هيچ عمل خوب، مستحب و واجبى از انسان پذيرفته نخواهد شد. محروميت تا آن جا كه شفاعت مجموع شفاعت كنندگان، شامل حال انسان نخواهد شد و هيچ يك از فرشتگان، انسان ها و انبيا و ائمه، نمى توانند انسان را نجات دهند.[8]
قرآن به صراحت مى فرمايد:
« وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ »[9]
يعنى هر وسيله نجاتى از شما قطع شده است؛ هم چنين خداوند در قرآن كريم، دشمنان انسان را معرفى مى كند. «شياطين انس» يعنى انسان هايى كه در هر لباسى، كمر همت بسته اند تا انسان را گمراه كنند. وسيله گمراهى نيز فراوان در اختيارشان است : پول، زن، شهرت ، مقام و غيره. گاهى زبان چنان وسوسه مى كند كه باعث
مى شود در هفتاد سال پيش، بيش از يك ميليارد نفر، كمونيست شوند.
ابزار گمراهى و تباهى انسان
شيطان يعنى موجودى ضد خدا و ضد خواست هاى خدا، كه مى كوشد بندگان خدا را از خدا جدا كند. ابزار شياطين انسى، در زمان ما در تاريخ بشر بى نظير است. چند هزار كانال ماهواره در اختيارشان است و شبانه روز از راه اين كانال ها، تبليغ مى كنند. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اينان انسان دزدى مى كنند. اين ابزار هم آن قدر قوى است كه آن ها را درون اتاق خواب همه مردم هم برده اند. با اين ابزار گمراهى، باطن مردم را گره مى زنند. با يك چشم به هم زدن، درون مردم با اين كانال ها گره مى خورد. هجوم شهوت به حرام، يقينا دين خدا را در وجود انسان، تباه مى كند:
« فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ »[10]
استقامت كردن در پاكى ها
اين آيه، در زمان ما معنا شده است. دو نسل قبل ما، در همين شهر تهران، به خدا قسم، يك ساعت مانده به نماز صبح، صداى گريه از شوق خدا يا ترس از عذاب، تا توى كوچه مى آمد. شب ماه رمضان، نزديك سحر، مردم روى پشت بام مى رفتند و آن دو مناجات «اغثني يا غياث المستغيثين»[11] و «استغفر اللّه العظيم»[12] را
مى خواندند و گريه مى كردند. در بازار تهران، ساعت هفت صبح كه مى خواستند در مغازه را باز كنند، دو يا سه دقيقه دعا مى خواندند و بعد در را باز مى كردند. وقتى مى خواستند بنشينند، ميز و صندلى نبود، بلكه قاليچه اى كف مغازه پهن بود و قبل از معامله، رحل قرآن را باز مى كردند و نيم جزء قرآن را با قرائت مى خواندند. اگر در خريد و فروش شك مى كردند و با مسأله جديدى روبه رو مى شدند، به مدرسه علميه درون بازار، نزد فقيه مى رفتند و مسأله فقهى آن را از او مى پرسيدند.
پاك دلان
بنده هفده ـ هجده ساله بودم كه كاسبى هفتاد ساله را مى شناختم. صبح كه به مغازه مى آمد، به شاگردش مى گفت : امروز خرج خانه و مغازه جمعا پنج تومان است. الان ساعت هشت صبح است. هر چه را فروختى، به من خبر بده. پس از مدتى مى گفت: پنج تومان امروز فراهم شد، از حالا تا پايان روز هر كس آمد، جنس ها را به نرخ خريد، بفروش تا در قيامت، پيامبر ما را به عنوان كاسب با انصاف بپذيرد.[13]
همچنين مى گفت: صبح كه از منزل مى آمدم، مغازه ها را نگاه مى كردم، ديدم صاحب مغازه سوم محزون است. به او گفتم : چه مشكلى دارى؟ گفت : امروز بيست تومان بدهى دارم ، اما هنوز فراهم نشده است، به همين علّت، اين كاسب با خدا، آن روز، مشترى هاى خود را براى خريد، به مغازه آن همسايه گرفتار مى فرستاد تا پول بدهى او فراهم شود و مى گفت : اجناسى كه شما مى خواهيد، دارم، ولى نمى فروشم ؛ چون پيامبر به من فرموده است :
«مَن أَصبَحَ وَلا يَهتَمَ بأمورِ المُسلِمين، فَلَيسَ بِمُسلِمٍ»[14]
كسى كه غصه مسلمانان را نخورد، دين ندارد.
آرى اگر اين فرهنگ و اين منش در ميان جامعه و بين دولت و ملت رواج يابد ، جامعه علوى مى شود و زندگى معنى و مفهوم حقيقى خود را پيدا مى كند.
نيكى هاى فراموش شده
در گذشته وقتى جوان ها مى خواستند ازدواج كنند دختر ديگرى را نمى ديدند و گمان مى كردند كه مادرشان زيباترين دختر را براى او انتخاب كرده است. هميشه ميان زن و شوهرها عشق و محبت حاكم بود ، اما امروزه ميان زن و شوهرها دعوا و طلاق فراوان است. مى گويند : چگونه جلوى طلاق را بگيريم؟ اگر يك جا قرآن را به درستى اجرا كنيد و حجاب را آن گونه كه بايد، به كار بگيريد، خواهيد ديد كه آمار طلاق و اختلاف بسيار كاهش مى يابد.
نسل قبلى، شب عروسى، اسب را زين مى كردند و داماد دهانه اسب را مى گرفت و به خانه عروس مى رفت. عمه ها و خاله هاى او و همه خانم ها دور او را مى گرفتند و مشخص نمى شد كه عروس كيست ؛ اما امروزه عروس را به همه نشان مى دهند، كجا داريم مى رويم؟![15]
ناپاكى ها به جاى پاكى ها
زن يزيد، يعنى زن شخصى كه جرثومه فساد است، وقتى كه ديد يزيد به لب و دهان امام حسين عليه السلام مى زند، بى حجاب وسط مجلس دويد و گفت : نزن، ديشب مادرش را در خواب ديدم كه داشت موهاى خود را مى كند. يزيد چوب را انداخت و برخاست عباى خود را روى او انداخت و گفت: چرا بى حجاب در مجلس نامحرمان آمدى؟ بايد براى زهرا عليهاالسلام گريه كنيد. اين كه چرا چادر او را به باد داديد. حسين پيش از كشته شدن، به خواهرش گفت : هر چه زيور آلات داريد، جمع كن و وقتى دشمن حمله كرد، آن ها را جلوى آنان بريز تا سرگرم شوند، آن گاه شما فرار
كنيد تا شما را نبينند.
چرا آيات قرآن فراموش شد؟ بى حجابى و موسيقى كانال هاى تلويزيونى، معنويت را در شما مى شكنند. آن نماز شب ها كجا رفت؟ آن نسل پاكيزه رفتند :
« فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ »
نسلى به جاى آنان آمده است كه نماز را به تباهى كشانده است :
« و اتَّبَعُواْ الشَّهَوَاتِ »[16]
و دچار انواع فسادهاى جنسى شده اند. چرا؟ دشمنان به دست دوستان، اين وضع را پيش آوردند.[17]
در ميان دختران دانشجو، فاطمه عليهاالسلام كجا است؟ در بين جوانان، على اكبر كجا است؟ آن دست ها كجا است كه :
وَاللّه ِ اِنْ قَطَعتُمُ يَمِيني
اِنّي أُحامِي اَبدا عَن دِيني
اى نسيم سحر آرامگه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست؟[18]
تقلب، ربا، مال مردم خوارى، رشوه، پارتى بازى و فرار مغزها بيداد مى كنند.
هر كه آمد به جهان، نقش خرابى دارد
در خرابات بگوييد كه هشيار كجاست
باز پرسيد ز گيسوى شكن در شكنش
كين دل غمزده سرگشته گرفتار كجاست[19]
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1] ـ نهج البلاغه: حكمت 150؛ «.. لاَ تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الآْخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ يَنْهَى وَ لاَ يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لاَ يَأْتِي يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لاَ يَعْمَلُ عَمَلَهُم.. . . وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ.»
أعلام الدين: 113، من كلام الإمام أبي الحسن الرضا عليه السلام؛ «قال عليه السلام الناس في الدنيا بالأموال و في الآخرة بالأعمال.»
[2] ـ مكارم الأخلاق: 453، الفصل الرابع في موعظة رسول الله صلى الله عليه و آله؛ «يا ابن مسعود أكثر من الصالحات و البر فإن المحسن و المسيء يندمان يقول المحسن يا ليتني ازددت من الحسنات و يقول المسيء قصرت و تصديق ذلك قوله تعالى وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ يا ابن مسعود لا تقدم الذنب و لا تؤر التوبة و لكن قدم التوبة و أخر الذنب فإن الله تعالى يقول في كتابه بَلْ يُرِيدُ الاْءِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَه... .»
و هم چنين از مولى اميرالمومنين عليه السلام نقل شده: غررالحكم: 234، حديث 4683؛ «النفس الأمارة المسولة تتملق تملق المنافق و تتصنع بشيمة الصديق الموافق حتى إذا خدعت و تمكنت تسلطت تسلط العدو و تحكمت تحكم العتو فأوردت موارد السوء.»
[3] ـ الأماليللطوسي: 115، حديث 176؛ بحار الأنوار: 67/64، باب 45، حديث 5؛ «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام يَقُولُ ابْنَ آدَمَ لاَ تَزَالُ بِخَيْرٍ مَا كَانَ لَكَ وَاعِظٌ مِنْ نَفْسِكَ وَ مَا كَانَتِ الْمُحَاسَبَةُ مِنْ هَمِّكَ وَ مَا كَانَ الْخَوْفُ لَكَ شِعَاراً وَ الْحُزْنُ لَكَ دِثَاراً ابْنَ آدَمَ إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ مَبْعُوثٌ وَ مَوْقُوفٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عز و جلمَسْئُولٌ فَأَعِدَّ جَوَابا.»
مستدرك الوسائل: 12/12، باب 53؛ «قَالَ أعدى عدُوٍّ لِلْمَرْءِ غَضَبُهُ وَ شَهْوَتُهُ فَمَنْ مَلَكَهَا عَلَتْ دَرَجَتُهُ وَ بَلَغَ غَايَتَهُ.»
[4] ـ واقعه 56 : 44؛ «نه خنك است و نه آرام بخش.»
[5] ـ مدثر 74 : 48؛ «پس آنان را شفاعت شفيعان سودى نمى دهد.»
[6] ـ بقره 2 : 48؛ «و نه از كسى شفاعتى مى پذيرند ، و نه از كسى [ در برابر گناهانش ]فديه و عوضى مى گيرند ، و نه [ براى رهايى از آتش دوزخ ]يارى مى شوند .»
[7] ـ بقره 2 : 270؛ «و براى ستمكاران در قيامت ياورى نيست .»
[8] ـ أعلام الدين: 143؛ «و قال جابر بن يزيد الجعفي دخلت على مولاي أبي جعفر الباقر عليه السلام ... فاتقوا الله و اعملوا لما عند الله فإن أحب العباد إلى الله أعملهم بطاعته و أتقاهم له و إنه ليس بين الله و بين أحد قرابة و ما معنا براءة من النار و لا لنا على الله من حجة من كان طائعا لله فهو لنا ولي و لو كان عبدا حبشيا و من كان عاصيا لله فهو لنا عدو و إن كان حرا قرشيا و الله ما تنال شفاعتنا إلا بالتقوى و الورع و العمل الصالح و الجد و الاجتهاد فلا تغتروا بالعمل و يسقط عنكم فإذن أنتم أعز على الله منا فاتقوا الله و كونوا لنا زينا و لا تكونوا لنا شينا ... .»
المحاسن: 1/186، باب 47، حديث 198؛ «عنه عن أبيه عن النضر بن سويد عن يحيى الحلبي عن أبي المغراء عن أبي بصير عن علي الصائغ قال قال أبو عبد الله عليه السلام إن المؤن ليشفع لحميمه إلا أن يكون ناصبا و لو أن ناصبا شفع له كل نبي مرسل و ملك مقرب ما شفعوا.»
الكافي: 3/270، حديث 15؛ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ عليه السلام إِنَّهُ لَمَّا حَضَرَ أَبِيَ الْوَفَاةُ قَالَ لِي يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لاَ يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلاَةِ.»
[9] ـ بقره 2 : 166؛ «و همه دست آويزها و پيوندها از آنان بريده شود .»
[10] ـ اعراف 7 : 168؛ «پس بعد از آنان جانشينانى [ ناشايسته وگناهكار ] كه كتاب [ تورات ] را به ارث بردند به جاى ايشان قرار گرفتند.»
[11] ـ تهذيب الأحكام: 3/114؛ «وَ ادْعُ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ بِهَذَا الدُّعَاءِ.. . . وَ يَا مُنْتَهَى حَاجَةِ الرَّاغِبِينَ وَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ وَ يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ وَ يَا مَلْجَأَ الْهَارِبِينَ وَ يَا صَرِيخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ يَا رَبَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ وَ يَا كَاشِفَ كَرْبِ الْمَكْرُوبِينَ وَ يَا فَارِجَ هَمِّ الْمَهْمُومِينَ وَ يَا كَاشِفَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ... .»
[12] ـ بحار الأنوار: 82/260، باب 33، حديث 5؛ «... أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الْعَظِيمَ مِنْ ظُلْمِي وَ جُرْمِي وَ إِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ مِائَةَ مَرَّةٍ فَلَمَّا فَرَغَ عليه السلام مِنَ الاِسْتِغْفَارِ رَكَعَ وَ سَجَدَ وَ تَشَهَّدَ وَ سَلَّمَ.»
[13] ـ كنز العمال، المتقى الهندى: 4/30، حديث 9340؛ «قال رسول الله صلى الله عليه و آله إن أطيب الكسب كسب التجار الذين إذا حدثوا لم يكذبوا، وإذا ائتمنوا لم يخونوا، وإذا وعدوا لم يخلفوا، وإذا اشتروا لم يذموا، وإذا باعوا لم يطروا، وإذا كان عليهم لم يمطلوا، وإذا كان لهم لم يعسروا.»
الكافى: 5/151، حديث 3؛ «قال اميرالمومنين عليه السلام: يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ اتَّقُوا اللَّهَ عز و جلفَإِذَا سَمِعُوا صَوْتَهُ عليه السلام أَلْقَوْا مَا بِأَيْدِيهِمْ وَ أَرْعَوْا إِلَيْهِ بِقُلُوبِهِمْ وَ سَمِعُوا بِآذَانِهِمْ فَيَقُولُ عليه السلام قَدِّمُوا الاِسْتِخَارَةَ وَ تَبَرَّكُوا بِالسُّهُولَةِ وَ اقْتَرِبُوا مِنَ الْمُبْتَاعِينَ وَ تَزَيَّنُوا بِالْحِلْمِ وَ تَنَاهَوْا عَنِ الْيَمِينِ وَ جَانِبُوا الْكَذِبَ وَ تَجَافَوْا عَنِ الظُّلْمِ وَ أَنْصِفُوا الْمَظْلُومِينَ وَ لاَ تَقْرَبُوا الرِّبَا وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ وَ لاتَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لاتَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ فَيَطُوفُ عليه السلام فِي جَمِيعِ أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ ثُمَّ يَرْجِعُ فَيَقْعُدُ لِلنَّاسِ.»
[14] ـ الكافي: 2/164، حديث 5؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قَالَ مَنْ أَصْبَحَ لاَ يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ.»
الكافي: 164/2، حديث 6؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الْخَلْقُ عِيَالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِيَالَ اللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ سُرُوراً.»
[15] ـ الكافي: 3/481، حديث 1؛ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ رَجُلاً وَ هُوَ يَقُولُ لَأَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي رَجُلٌ قَدْ أَسْنَنْتُ وَ قَدْ تَزَوَّجْتُ امْرَأَةً بِكْراً صَغِيرَةً وَ لَمْ أَدْخُلْ بِهَا وَ أَنَا أَخَافُ إِذَا أَدْخُلُ بِهَا عَلَى فِرَاشِي أَنْ تَكْرَهَنِي لِخِضَابِي وَ كِبَرِي فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام إِذَا دَخَلْتَ فَمُرْهُمْ قَبْلَ أَنْ تَصِلَ إِلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مُتَوَضِّئَةً ثُمَّ أَنْتَ لاَ تَصِلُ إِلَيْهَا حَتَّى تَتَوَضَّأَ وَ تُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ مَجِّدِ اللَّهَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ ادْعُ اللَّهَ وَ مُرْ مَنْ مَعَهَا أَنْ يُؤمِّنُوا عَلَى دُعَائِكَ وَ قُلِ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي إِلْفَهَا وَ وُدَّهَا وَ رِضَاهَا وَ رَضِّنِي بِهَا ثُمَّ اجْمَعْ بَيْنَنَا بِأَحْسَنِ اجْتِمَاعٍ وَ أَسَرِّ ائْتِلاَفٍ فَإِنَّكَ تُحِبُّ الْحَلاَلَ وَ تَكْرَهُ الْحَرَامَ ثُمَّ قَالَ وَ اعْلَمْ أَنَّ الاْءِلْفَ مِنَ اللَّهِ وَ الْفِرْكَ مِنَ الشَّيْطَانِ لِيُكَرِّهَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ.»
من لايحضره الفقيه: 3/402، حديث 4405؛ «قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ إِذَا أُدْخِلَتْ عَلَيْكَ أَهْلُكَ فَخُذْ بِنَاصِيَتِهَا وَ اسْتَقْبِلْ بِهَا الْقِبْلَةَ وَ قُلْ اللَّهُمَّ بِأَمَانَتِكَ أَخَذْتُهَا وَ بِكَلِمَاتِكَ اسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا فَإِنْ قَضَيْتَ لِي مِنْهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ مُبَارَكاً سَوِيّاً وَ لاَ تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ شِرْكاً وَ لاَ نَصِيباً.»
[16] ـ مريم 19 : 59؛ «و از شهوات پيروى نمودند.»
[17] ـ الكافي: 2/79، حديث 5؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله أَكْثَرُ مَا تَلِجُ بِهِ أُمَّتِي النَّارَ الْأَجْوَفَانِ الْبَطْنُ وَ الْفَرْجُ.»
الخصال: 1/223، حديث 54؛ «عن أبي عبد الله عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله من سلم من أمتي من أربع خصال فله الجنة من الدخول في الدنيا و اتباع الهوى و شهوة البطن و شهوة الفرج و من سلم من نساء أمتي من أربع خصال فلها الجنة إذا حفظت ما بين رجليها و أطاعت زوجها و صلت خمسها و صامت شهرها.»
الخصال: 16/137، باب 4، حديث 21176؛ «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ مَا أَقَرَّ قَوْمٌ بِالْمُنْكَرِ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ لاَ يُغَيِّرُونَهُ إِلاَّ أَوْشَكَ أَنْ يَعُمَّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ مِنْ عِنْدِه.»
[18] ـ حافظ شيرازى.
[19] ـ حافظ شيرازى.
منبع : پایگاه عرفان