قوى ترين نيروى شيطان در برابر يوسف عليه السلام زليخا بود. يك زن جوان زيباى مصرى كه انواع لباس ها و آرايش ها در اختيارش است. هفت سال، طنازى و عشوه گرى و ناز و غمزه،
« كَمَثَلِ الشَّيْطَـنِ إِذْ قَالَ لِلاْءِنسَـنِ اكْفُرْ »
حرفش هم اين است بيا با شهوتت ناسپاسى كن، گفت:
« مَعَاذَ اللَّهِ »
رد كرد.
نيروى دوم در مقابل يوسف عليه السلام براى بلعيدن يوسف دنيا بود. دنيا خيلى چهره فريبنده اى دارد:
« فَأَمَّا مَن طَغَى * وَ ءَاثَرَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا * فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِىَ الْمَأْوَى »
چقدر زيبا محاسبه گرى كرده است.
گفت بگذار بروم زندان و در اين كاخ نباشم. اين دنيا مال شما باشد. ما همان اتاق كاه گلى و نمورى كه سخت به ما مى گيرند و يك نان خشك به ما مى دهند، براى ما محبوبتر است.
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق
چهار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه هست
سومين نيرويى كه در مقابل يوسف عليه السلام قرار داشت، هيجانات نفسى بود، چقدر زيبا برخورد كرد:
« إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّى »
او گفت: هر چقدر كه حمله نفس قوى باشد من با رحمت پروردگار بزرگ عالم آن را بيرون مى كنم.
خواسته هاى بى محاسبه كه در قرآن بسيار با كلمه هوا آمده است؛ انسان را به انواع گناهان دچار مى كند.
اما زليخا در مقابل هيچكدام از دشمنان مقاومتى نداشت، وقتى كه انسان تسليم بشود، حجاب هاى بسيار سنگين بين او و بين پروردگار قرار مى گيرد. زندگى را كه در حجاب مى گذراند، تمام سرمايه وجود را مى بازد، عمر هدر مى رود، مايه ها همه نابود مى شود، در وقت مرگ عجيب آدم را به اسارت مى كشد، آن كسى كه در عمرش حق را نديد، يك لحظه وقت مرگ چگونه حق را ببيند؟ آنان چگونه مى ميرند؟ با چه برزخى روبه رو مى شوند؟ با چه قيامتى برخورد مى كنند؟
منبع : پایگاه عرفان