دو برادر از یک پدر ومادر، یکی در لشکر امام حسین علیه السلام ودیگری درلشکر یزید بود، روز عاشورا که مشخص شد جنگ قطعی است، برادری که با حضرت ابی عبدالله الحسین بود دلش برای برادر دیگر میسوخت، ناراحت بود، گفت من وظیفه دارم با او صحبت کنم. با اجازه امام برادر را صدا کرد و خیلی خوب با برادر خود حرف زد و برادر او شنید، در جواب برادر بسیار پاسخ بدی داد و وسوسه کرد، که او را گول بزند؛ ولی برادر او میدانست که قرآن فرمود: در برابر دشمنان اذیت می شوی.همه حرفهای برادرش را گوش داد وگفت بدبخت و جهنمی هستی. این یک نمونه از صبر در مقابل وسوسههاست.
منبع : پایگاه عرفان