پیامبران و امامان برترین مردمان عصر خود بودند. هرچند میان بسیاری از آنان، پیوند خانوادگی است اما برتری آنان از خون و نژاد نیست، بلکه از فضیلت هایی است که خود را بدان آراستند.
به دوزخ بـرد مـرد را خــــوی زشت
که اخلاق نیک آمدهست از بهشت[1]
برتری خَلق با برتری خُلق
برخلاف آنچه پارهای از مردم می پندارند، آنچه مایه رونق و گسترش اسلام شد، جنگ و جنگاوری و فتوحات نبود، بلکه ماندگاری اسلام، مدیون اخلاق نیکوست. شاهد آن که وقتی جنگاوری چون خالد بن ولید در زمان پیامبر صلی الله علیه واله به یمن می رود تا مردم را به اسلام فرا خواند، توفیقی حاصل نمی کند اما با حضور امام علی علیه السلام در همان منطقه، در یک روز، چندین نفر ایمان آوردند. حتی بعدها مردم یمن، انتظار داشتند که حاکمانشان مانند حکومت چند ماهه امام در یمن، حکمرانی کنند.
ائمه معصومین علیهم السلام با شیوه زندگی خود ثابت کردهاند که با اینکه آنان از نسل پیامبر اعظم صلی الله علیه واله هستند، اما هرگز به «ژن خوب» اعتقادی نداشته و خود را مانند سایر بندگان خدا می دانستند؛ این تواضع و خاکساری، نه برای تعارف کردن یا ریا کاری، بلکه بر اساس باور و ایمان آنان بود. اصلاً شایستگی آنان برای جانشینی پیامبر نیز به دلیل داشتن همین فضایل بود.
شاید مهم ترین پلیدی که اهل بیت علیهم السلام از آن مبرا هستند، پلیدی بداخلاقی باشد: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّـهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ؛[2] همانا خداوند می خواهد که از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید.
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام یکی از شخصیت های تابناک این آسمان است. نیکویی اخلاق ایشان نه فقط در میان شیعیان، بلکه در میان غیر شیعه نیز زبانزد بود. اصلاً همین ویژگی بود که موجب شد بزرگان برخی گروه ها مثل صوفیه نه تنها در برابر آستان ایشان، سر تعظیم فرود بیاورند، بلکه در صدد یافتن پیوندی با امام، برآیند.[3]
به سوی اهل بیت
باید در زندگی مواظب بود و فریب بدل ها را نخورد. همیشه چنین نیست که بدیها در لباس بدی، خود را بنمایانند، بلکه گاهی در لباسی به ظاهر نیکو جلوه گری میکنند و پاره ای مردم فریب می خورند و می پندارند با برخی رفتارها و فضایل ظاهری، صاحب مقامات شدهاند. اما همین گمانشان، آن ها را به زمین می زند.
در مسیر اهل بیت نیز، عدهای حاشیه را بر اصل ترجیح می دهند و با فراموش کردن ریشه ها، تنها به شاخه ها می پردازند غافل از اینکه خدا كارهاى بزرگ و مرتفع را دوست مى دارد، و از چيزهاى پست بدش مى آيد؛ إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مَعَالِيَ الْأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا.[4]
یکی از ریشه ها
بزنطی نقل کرده است که روزی امام رضا علیه السلام برای من مرکبی فرستاد تا نزدش بروم. کارم نزد امام به درازا کشید تا اینکه پاسی از شب گذشت. امام فرمود که در آن موقع شب، نمی توانی برگردی. امام پیشنهاد داد تا شب را نزد ایشان بمانم و من پذیرفتم.
امام فرمود که رختخوابش را برای بزنظی بیندازند. بزنظی که این صحنه را دید، همه ماجرای آن روز را در ذهن مرور کرد؛ «امام، مرکب خودش را برای او فرستاد و الان هم تشک و ملحفه و بالش خود را به او داد.» هیچکس به چنین افتخاری نرسیده است.
امام که بزنطی را چنان دید فرمود: ابن صوحان، مریض شده بود و امام علی علیه السلام به ملاقاتش رفت. او به این دلیل که امام به ملاقاتش رفته بود، به مردم فخر فروخت. تو مواظب خودت باش که دچار فخرفروشی نشوی. برای خداوند، خاکساری کن.[5]
از همان لحظهای که جایگاه خویش را برتر از دیگران دیدیم و خود را در راه حق، ثابت قدم شمردیم، انحراف آغاز میشود. باید در هر لحظه به خدا پناه برد. نباید خود را برتر از دیگران دانست چرا که صراط مستقیم و نامستقیم، برای همه مردمان، یکسان است. این، سبک زندگی امامان ما بود که با داشتن همه فضایل و درجات، از موضوع برتری جویی و فخرفروشی به مردم نگاه نکردند.
حمام پندآموز
امام رضا علیه السلام، پوستی گندمگون داشت. عادت بر این بود که حمام را برای ایشان قُرُق می کردند. روزی امام به حمام رفت. حمامی، در همان زمان حضور امام، برای حاجتی، حمام را ترک کرد. ناگهان شخصی روستایی از راه رسید، لباس هایش را بیرون آورد و وارد حمام شد. او وقتی امام رضا علیه السلام را دید، گمان کرد که ایشان یکی از خدمتکاران حمامی است. از این رو به ایشان دستور داد تا برایش آب بیاورد. امام رضا علیه السلام نیز به پا خاست و دستورش را اجابت فرمود. مرد روستایی دستورهای دیگری هم داشت و امام، همه آن ها را ،یک به یک، انجام داد.
آنچه مایه رونق و گسترش اسلام شد، جنگ و جنگاوری و فتوحات نبود، بلکه ماندگاری اسلام، مدیون اخلاق نیکوست. شاهد آن که وقتی جنگاوری چون خالد بن ولید در زمان پیامبر صلی الله علیه واله به یمن می رود تا مردم را به اسلام فرا خواند، توفیقی حاصل نمی کند اما با حضور امام علی علیه السلام در همان منطقه، در یک روز، چندین نفر ایمان آوردند. حتی بعدها مردم یمن، انتظار داشتند که حاکمانشان مانند حکومت چند ماهه امام در یمن، حکمرانی کنند.
وقتی حمامی برگشت و لباس های آن روستایی را دید و سخن گفتنش با امام رضا علیه السلام را شنید ترسید و فرار کرد و آن دو را تنها گذاشت. امام هنگام خروج از حمام، جویای حمامی شد. گفتند که او به دلیل این اتفاق فرار کرده. امام بدین مضمون پاسخ داد که تقصیری بر او نبود، بلکه رنگ پوست، موجب شد تا روستایی، امام را خدمتکار بپندارد.[6]
کلام آخر
این ماجرا، یک اتفاق نبود، بلکه سبک زندگی امام بود که در همه حالات ایشان جریان داشت. هم سُفرگی امام با غلامان و ابا نداشتن از همنشینی با آنان جلوه دیگری از فروتنی امام نسبت به مردم بود.
اساساً ائمه معصومین علیهم السلام با شیوه زندگی خود ثابت کردهاند که با اینکه آنان از نسل پیامبر اعظم صلی الله علیه واله هستند، اما هرگز به «ژن خوب» اعتقادی نداشته و خود را مانند سایر بندگان خدا می دانستند؛ این تواضع و خاکساری، نه برای تعارف کردن یا ریا کاری، بلکه بر اساس باور و ایمان آنان بود. اصلاً شایستگی آنان برای جانشینی پیامبر نیز به دلیل داشتن همین فضایل بود.
پی نوشت ها:
[1] . سعدی
[2] . سوره احزاب: آیه33
[3] . پارهای از سلسلههای صوفیه، سلسله خود را از طرق شخصی به نام معروف کرخی، به امام رضا علیه السلام متصل کردهاند.
[4] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج17 ص73
[5] . مجلسی، بحارالأنوار، ج49 ص36
[6]. خرگوشی، تهذیب الأسرار ، ص196
منبع : پایگاه تبیان