براى درك اين كه برنامه پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم براى تربيت و سعادت انسان، تا چقدر به كوچكترين انحراف هم حساس هست، خاطرهاى را براىتان نقل مىكنم.
دوستى در تهران دارم كه اطلاعاتش نسبت به زبان انگليسى، بنا به نامهاى كه نهرو نخستوزير اسبق هند برايش نوشته و من متن آن نامه را با امضاى خود نهرو ديدم، آدم بىنظيرى در خاورميانه است. او در سفرى به مكه شركت كرد. كسانى كه حال او را در آن سال در مكه مىديدند، از حال او در مكه بسيار بهره بردند، اى كاش! جوانهاى ما با اين گونه افراد كه از نظر علم در دنيا كمنظير هستند، ارتباط داشتند و رابط آنها را با خدا تماشا مىكردند و لذت مىبردند، اى كاش! آن چهرهها را مىديدند. اى كاش! فرزندان ما مقالات انيشتين «1» را درباره خدا مىخواندند. اى كاش! نظريات اديسون «2» را درباره خدا مىخواندند. اى كاش! فرزندان ما زندگى پاسكال فرانسوى «3» را مىخواندند و با خدا آشتى مىكردند. اى كاش! كسانى كه از راه تجدّد مىخواهند بنيان زندگى را به هم بريزند، با آدمهاى متجدّد واقعى رابطه پيدا مىكردند، نه با حيوانات جنگلى آدمنما. براى اين دوستم نامهاى از لندن آمده بود و چند سؤال از او راجع به علم انفس از نظر افكار حكما و فلاسفه مشرق كرده بودند. بعد او از مجمعى در لندن با من تماس گرفت و گفت كه من با شما كار دارم. بعد هم به منزل ما آمد و گفت: جمعيتى در لندن، چند هفتهاى است كه تشكيل شده و مطالعات عميقى را هم درباره امور نفسى شروع كرده است، و هفتهاى يكبار هم نتيجه اين مطالعات خود را چاپ مىكنند و براى من هم آن را مىفرستند. آنها درباره علمالنفس «4» از نظر افكار شرقىها از من سؤالاتى كردند و از من راهنمايى خواستند كه بايد چه كتابهايى را بخوانند. من براى همين پيش شما آمدهام. من قبل از اين كه جوابى به او بدهم، مقدارى با او صحبت كردم و ديدم اطلاعات خودش راجع به اسلام و مسايل روحى از من خيلى قوىتر است. بهتر ديدم كه بگويم، من نمىدانم تا او به كسى ديگرى مراجعه كند؛ چون در مقابل او، ديدم من فرد كوچكى هستم. اطلاعات اسلامى و دينىاو خيلى وسيع بود. به راستى، چه چيز ديگرى مىتوانستم به او بگويم؛ به آن درياى دانش چه كتابى را مىتوانستم معرفى كنم؛ خواستم به او آدرس قرآن را بدهم، ديدم او تمام آيات روحى قرآن را مىداند؛ خواستم به او آدرس نهجالبلاغه را بدهم، ديدم افكار عليعليه السلام را مىداند؛ خواستم از ميان كتابهايى كه نظريات حكماى مشرق زمين را دارد، آدرس كتاب اسفار ملاصدرا را بدهم. ديدم انگلستان خودش اسفار ملاصدرا «5» را به زبان انگليسى چاپ كرده و اين كتاب الان در دسترس اوست. آدرس چند كتاب ديگر را به او دادم، ديدم تمام آنهابه انگليسى در لندن چاپ شده است و او از نظر دسترسى به آنها مشكل ندارد. بعد او گفت: من غير از اين كتابها را مىخواهم. من بدون خجالت گفتم: نمىدانم. آن وقت چند مسأله نفسى براى من گفت تا من آنها را از كسانى بپرسم، و من هم به يكى از علماى بسيار پاك و وارسته، داراى روح الهى و اسلامى مراجعه كردم. چند تا مشكل در اين پرسشها بود كه حل نمىشد تا اين كه آن مرد الهى در مجلسى خصوصى، آنها را براى من حل كرد. صحبتش كه تمام شد، شروع كرد به گريه و در همان حال گريه گفت: من را دعا كن تا هدايت شوم. او كه ديد من از شنيدن اين درخواستش شگفتزدهشدهام، گفت: تعجّب نكن؛ هفته پيش زن و بچهام به من اصرار كردند كه چون هواى تهران گرم است و ما هم مدتى است كه از اين شهر بيرون نرفتهايم، ما را به زيارت على بن موسى الرضا عليه السلام ببر. چون من به هلو علاقه داشتم، به آنها گفتم: دو و سه هفته را به من مهلت بدهيد تا هلوهاى مشهد برسند؛ وقتى كه هلوها رسيدند، ما به مشهد مىرويم. آنها هم پيشنهاد من را پذيرفتند و بعد رفتند بليط گرفتند. نيمه شب بلند شدم و وضو گرفتم و نماز شب خواندم و با خدا راز و نيازى كردم، هنوز نيم ساعت به نماز صبح مانده بود كه سر سجاده در حال سجده خوابم برد. در خواب ديدم كه وارد حياط مسجد گوهرشاد شدم و از گوشه اين مسجد وارد كفشدارى حرم شدم. آمدم كه به روض شريف على بن موسى الرضا عليه السلام بروم، ديدم دست چپم، درب بزرگى هست و كنار آن هم دربان خيلى مؤدب و نورانىاى ايستاده است. به او سلام كردم وگفتم: آقا! من بسيار زياد براى زيارت به مشهد آمدهام، ولى تا به حال اين درب را اين جا نديدهام. گفت: چرا اين درب هميشه همين جا بوده است؟ گفتم: مگر اين جا كجاست؟ گفت: يك سالن است. گفتم: چه سالنى؟ گفت: سالن مباحث علمى. گفتم: سرپرستى سالن را چه كسى برعهده دارد؟ گفت: على بن موسى الرضا عليه السلام. گفتم: الان آقا كجاست؟ گفت: در سالن هست. گفتم درباره چه موضوعى صحبت مىكنند؟ گفت: راجع به علم انفس و مسايل روحى. گفتم: من از علاقهمندان اين علم هستم، ممكن است شما به داخل تشريف ببريد و اجازه بگيريد كه من هم به داخل بيايم و به سخنان حضرت درباره اين مسايل عالى گوش بدهم؟ گفت: بله. بعد به داخل سالن رفت و چند دقيقه ديگر بيرون آمد و گفت: آقا فرمودند: اول برو هلو بخور، و بعد هم پيش ما بيا.
نتيجهاى كه مىخواستم از نقل اين خاطره بگيريد، بيان اين نكته بود كه فرهنگ الهى در برنامههاى اخروى خود هيچ زاويه انحرافىاى را از هيچ كس قبول نمىكند.
اين نفس بدانديش، به فرمان شدنى نيست اين كافر بدكيش، مسلمان شدنى نيست
جز خضر حقيقت كه در اين راه دليل است اين راه خطرناك، به پايان شدنى نيست
ايمن مشو از خاتم جم كرد در انگشت اهريمن جادو كه سليمان شدنى نيست
جز با نَفَس پير حقيقت كه خليل است اين آتش نمرود گلستان شدنى نيست
آبادتر از كوى تو اى دوست! نديدم آن خانه داد استكه ويران شدنى نيست
پی نوشت ها:
______________________________
(1) 18. آلبرت اينشتين (به آلمانى:)Albert Einstein مارس- آوريل: فيزيكدان نظرى، زاده آلمان بود. او بيشتر به خاطر نظريه نسبيت و به ويژه براى همارزى جرم و انرژى (E /mc( شهرت دارد. علاوه بر اين، او در بسط تئورى كوانتوم و مكانيك آمارى سهم عمدهاى داشت. اينشتين جايزه نوبل فيزيك را در سال براى خدماتش به فيزيك نظرى و به خصوص به خاطر كشف قانون اثر فوتوالكتريك دريافت كرد. او به دليل تأثيرات چشمگيرش، به عنوان يكى از بزرگترين فيزيكدانانى شناخته مىشود كه به اين جهان پا گذاشتهاند. در فرهنگ عامه، نام «اينشتين» مترادف هوش زياد و نابغه شدهاست. منبع: ويكىپديا، دانشنامه آزاد
(2) 19. توماس الوا اديسون (فوريه- اكتبر) مخترع و بازرگانى آمريكايى بود. او وسايل متعددى را طراحى يا كامل كرد كه مهمترين و معروفترين آنها لامپ الكتريكى است.
اديسون در طول حيات علمى خويش توانست امتياز اختراع را در ايالات متحده آمريكا، بريتانيا، فرانسه و آلمان به نام خود ثبت كند كه رقمى حيرتانگيز و باورنكردنى به نظر مىرسد. واقعيت اين است كه بيشتر اختراعات وى، تكميل شده كارهاى دانشمندان پيشين بودند و اديسون كارمندان و متخصصان پرشمارى در كنار خود داشت كه در پيشبرد تحقيقات و به سرانجام رسانيدن نوآورىهايش ياريش مىكردند. دهنى ذغالى تلفن، ماشين تكثير، ميكروفن، گرامافون، ديكتافون، كينتوسكوپ (نوعى دستگاه نمايش فيلم)، دينام موتور و لاستيك مصنوعى، از جمله مواد و وسايلى هستند كه به دست اديسون و همكارانش ابداع يا اصلاح شدند. اديسون از اولين مخترعانى بود كه توانست با موفقيت بسيارى از اختراعات خود را به توليد انبوه برساند.
از ويكىپديا، دانشنامه آزاد
(3) 20. بلز پاسكال: رياضيدان، فيلسوف و فيزيكدان فرانسوى 19 ژوئن 1623 در كلرمون واقع در مركز فرانسه به دنيا آمد. پاسكال در 12 سالگى بسيارى از قضيههاى هندسه اقليدسى را پيش خود اثبات كرد. در 16 سالگى قضيهاى از هندسه تصويرى را كشف كرد (قضى پاسكال)، در همان سال كتاب «مقاطع مخروطى» را نوشت. در سال 1640 نخستين ماشين حساب را ساخت. نظرى احتمال را بنيان گذاشت. در سال 1659 رسالهاى دربار محاسبات ديفرانسيلى نوشته بود. در كليسا وقتى در 1668 به درد دندان مبتلا شد، براى نجات از درد به رياضيات پناه برد و در 8 روز كتابى دربار انتگرالها و ديگر كشفهاى خودش نوشت. او سرانجام در سال 1662 در گذشت. منبع: دانشنام رشد
(4) 21. ترجمه مصباح الشريعه، ص 34: مراد از علم نفس، علم به مهلكات نفس باشد و مخصوص به حكمت عملى باشد. در فرهنگ لغت قاموس علم نفس را چنين معنا كرده: روان شناسى، معرفالنفس، معرف الروح.
(5) 22. الأسفار الأربعه (الحكمه المتعاليه فى الأسفار الأربعه العقليه):
لصدر الحكماء و المتألهين المولى صدر الدين محمد بن إبراهيم الشيرازى المتوفى سنه 1050 أوله (الحمد لله فاعل كل محسوس و معقول و غايه كل مطلوب و مسئول) قال فيه إن للسلاك من العرفاء و الأولياء أسفارا أربعه أحدها السفر من الخلق إلى الحق و ثانيها السفر بالحق فى الحق و ثالثها السفر من الحق إلى الخلق و رابعها السفر بالخلق فى الحق، طبع بإيران مكررا. الذريعه إلى تصانيفالشيعه، ج 2، ص 60
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: ايمان و آثار آن
نوشته: استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان