بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین»
دوری از گنهکاران
آیۀ خیلی جالبی در قران مجید است که این آیه راهنمایی حکیمانه به همه مردم است، و آیه این است: شایسته و سزاوار است که شما رضایتِ خدا و پیغمبرش را به دست بیاورید «الله و رسوله احق ان ترضوه» حالا بعد از خدا و پیغمبر(ص) اگر بَنا باشد رضایت کسی دیگر را به دست بیاوریم، رضایتِ آنهایی که در راه خدا و پیغمبر(ص) هستند را به دست بیاوریم. لازم نیست هر دلی را از خودتان راضی کنید، خیلی دلها شایستگی ندارند که از شما راضی بشوند. روایتی را رسول خدا(ص) نقل میکنند، درحقیقت راویِ روایت خود پیغمبر(ص) است که از حضرت مسیح نقل میکند که یکی از جملتاش این است: «تحببوا الی الله ببغض اهل المعاصی» اگر میخواهید خودتان را محبوبِ خدا بکنید، دلتان از اهلِ گناه، کِدر، کسل و رنجیده باشد؛ یعنی این دل را مرکزِ محبتِ اهلِ گناه قرار ندهید، هر کسی که میخواهد باشد. و اهل گناه را تایید و تصدیق نکنید؛ به قولِ امروزیها به اهلِ گناه رای ندهید و هیچ زمینهای را در زندگیِ خودتان و زندگیِ مردم برای اهلِ گناه باز نکنید.
-وجودِ آرامش نزد اهلبیت
میدانید که کتابِ کافی ده جلد در قرن سوم نوشته شده است، یعنی هنوز غیبتِکبری شروع نشده بود، هنوز امامِ دوازدهم بینِ خودشان و مردم رابط داشتند، مردم نامه میدادند و درد و دل میکردند، اینها به حضرت میرساندند و جواب میگرفتند. کافی در چنین روزگاری نوشته شده است. پدرِ مرحوم کلینی خیلی نزدیک به عصرِ ائمه(علیهمالسلام) بوده و لذا کتابش از اعتبارِ خاصی برخوردار است؛ هم به دلیل نزدیک بودن به زمان ائمه(علیهمالسلام)، هم به دلیلِ هویّت کتاب و هم به دلیل خودِ مرحوم کلینی.
نمیدانم این روایت را برایتان گفتم یا نه، حتما گفتم، خیلی روایتِ عجیبی است و آن در جلدِ اولِ اصولِ کافی است -کتابِ کافی که ده جلد است، فرهنگِ جامعِ الهی از ائمهطاهرین (علیهم السلام) است- در جلد اول این کتاب آمده است که یکی از چهرههای معتبر و با شخصیت زمان امامِهشتم(ع) و امامِنهم(ع) و حضرتِهادی(ع) -که تا آن زمان زنده بوده است- به نام ابوهاشم جعفری که مرد بزرگی بوده و راوی روایت هم هست. ایشان این سه امام را هم زیارت و ملاقات کرده و درسهای مهمی هم از هر سه امام گرفته و پخش کرده است. ایشان از نسل جعفرِطیار برادر امیرالمؤمنین(ع) است و خیلی هم مورد احترام امامهشتم(ع)، امامجواد(ع) و حضرتهادی(ع) بوده و روایتی را از امامهادی(ع) نقل میکند، این روایت غوغاست! حالا نمیدانمِ من در این چند شب برسم و خدا لطف کند در خدمتتان باشم و این روایت را هم بگویم. خیلی روایت مهمی است و این روایت روانکاوی حضرتهادی(ع) است، یعنی اگر کسی این روایت را بشنود و بپذیرد، آرامشِ عجیبی برایش میآید. یعنی نیاز ندارد پیش روانشناسان برود و بگوید من فکرم به هم ریخته، روحیهام به هم ریخته، اضطراب پیدا کردم، رنجیده شدم و اوضاع خیلی خراب است. که همین حرفها را ابوهاشم به حضرتهادی(ع) زد و امام یک روایتی را فرمودند، یعنی بیاناتی را فرمودند که ابوهاشم با یک آرامش صددرصد از کنارِ حضرت بلند شد و رفت. یعنی ائمه ما و انبیا روانکاوِ فوقالعادهای بودند. اگر ما به آیات و روایات دل بدهیم واقعا زندگی آرامی خواهیم داشت، این تجربه شده است، من دیدم افرادی که با آیات و روایات آرامش پیدا کردند.
همین دهۀ آخرِصَفر شخصی پای منبر آمده بود، او را در ایامِ فاطمیه، محرم و صفر میدیدم. گفتم: حالت چطور است؟ گفت: خیلی به هم ریختم، خیلی وضع روحیام خراب است. هیچی هم کم ندارد، یک خانۀ حسابی دارد، کارخانه دارد، ثروت دارد. من به او گفتم: دو شب به جلسۀ سیدالشهدا(ع) بیا. فکر میکردم یک شب کم است اما به جای دو شب، هشت شب آمد. شبِ آخِر ماهِصفر بود. من به دفتر آمدم و او آنجا آمد. گفتم: حالت چطور است؟ گفت: خیلی راحت هستم. گفتم: دیگر اضطراب، ناامنی و پریشانیِفکر نداری؟ گفت: نه، گفتم: پس دست از اهلبیت(علیهمالسلام) برندار. و به قول حضرتباقر(ع) جریانات گولتان نزند. امامباقر(ع) به جابرجوعفی -روایت هم در اصول کافی است- فرمود: جابر، خطها، فتنهها و جریانات، «لا تذهب بک المذاهب» تو را مثل یک شِی سبک در مقابل انواع بادهای شمالی، شرقی، جنوبی و غربی قرار ندهد. کنار قرآن و ائمه(علیهمالسلام) بایست و راحت زندگی کن.
-آرامش امامحسین(ع) در روزِ عاشورا
برای من قابل درک نیست، اما این که برای من قابل درک نیست معنی ندارد که من برای دیگران هم نگویم که یک انسانی حداقل 24 ساعت است آب نخورده و در گرمایسنگینِ عراق در اوایل ماه مهر ایران -ماه مهر در ایران هنوز هوا گرم و کولرها روشن است، اوایل مهر در عراق آتش میبارد- حالا یک آقایی 24 ساعت است که آب نخورده، در یک نصفه روز 71 نفر نه فقط از عزیزان او، بلکه از عزیزترین عباد خدا که در دوره تاریخ بودند را از دست داد. این کلام خود ابیعبدالله(ع) است که «فانی لا اعلم اصحابا خیرا من اصحابی» من از زمانِ حضرتآدم تا برپا شدن قیامت بهتر از یاران خودم را سراغ ندارم، «لا اعلم» یعنی بالاترین علم را دارم، اگر از اینها بهتر بود من میدانستم. حالا جلوی چشمش است. 71 نفر را قطعه قطعه در بیابان انداختند. آن طرف صدای نالۀ زنان، دختران و بچهها دارد میآید، خودش هم وقتی زین العابدین(ع) میفرماید: نفس میکشید با هر نفسش از بیشتر جاهای بدنش خون بیرون میزد. خب تشنه است 71 داغ را دیده، زن و بچه دارند گریه میکنند، میداند یک ساعت دیگر کلِ خیمهها آتش میگیرد و زن و بچه را اسیر میکنند. آن وقت با این بدن مجروح که دیگر تحمل حتی بلندشدن و نشستن را ندارد افتاده یعنی امام عصر(عج) در این زیارت ناحیهشان و امام صادق(ع) میفرمایند: دیگر در گودال نفس نداشت، آن وقت این انسان -اینجا را من نمیفهمم- بیاید آرام صورتش را بگذارد روی خاک و بگوید «الهی رضا بقضائک»، این آرامش کامل است. «صبرا علی بلائک» این آرامش در حد نهایی، «تسلیما لامرک» یعنی من از خودم چیزی ندارم هر چه هست تو هستی، خواستۀ تو است و من هم تسلیم هستم. اینجا خیلی مهم است، که نمیدانم شنیدید یا نه، این را من خودم در روایت دیدم، امام صادق(ع) میفرماید: وقتی شمر وارد گودال شد -حالا با آن مسائلی که بوده و من طاقتش را ندارم که بگویم- تیزیِ خنجرش را که از فولادِ هندی ساخته شده بود روی گلو گذاشت، هنوز نکشیده بود، ابی عبدالله(ع) لبخند زد و سرش از بدن جدا شد، چه میشود آدم اینجوری میشود، دلیلش قرآن روایات است. یعنی بالاترین دوا برای روحیه، فکر و اخلاق قرآن است، «ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة» این بهترین دواست.
و اما روایات، عبادالله -این حرف پیغمبر(ص) در کتاب مجموعه وَرّام است که بسیار کتاب عالی است، دو جلد و خواندنی برای ما طلبهها است که از اول تا آخرش را بخوانیم و بیاوریم به مردم انتقال بدهیم- عباد الله خیلی روایت فوقالعادهای است، «انتم کالمرضاه» همۀ شما بندگانِ خدا مثل بیماران میمانید «و رب العالمین کالطبیب»، خدا دکتر شماست، اما این مربوط به این است که من نسخۀ خدا را باور و قبول بکنم.
-آیهای برای آرامشِ دل
یک کسی خیلی مضطرب و به هم ریخته بود. اتفاقا در یک حادثه هم بچهاش از دست رفت، من آن بچه را دیده بودم گل بود، این بچه اصلاً یک چیزی بود، آدم خاصی بود، وقتی بچه از دنیا رفت، من یک بار دیدمش، خیلی آرام و راحت بود، گفتم: چه شده؟ گفت: یک کسی من را از همه رنجها و غصهها و به هم خوردگیها و پریشانی روحی درآورد. گفتم: چه کارت کرد؟ گفت: یک نصفه آیه برایم خواند «لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا»، هیچ چیز به ما نمیرسد مگر آنی که خدا پایمان نوشته، خب من دیدم مرگ بچهام را خدا پای من نوشته، با خدا دعوا کنم، جنگ کنم؟ مرگ است دیگر برای بچه میآید، برای جنین در رحم و پیرمرد صد ساله میآید، مرگ است، خدا نوشته، من دیدم به این نوشتۀ خدا باید راضی باشم و بقیه مشکلاتی که دارم حتما خدا لطف و محبت کرده و پایم نوشته است، خب باید من با خدا بسازم و زندگی کنم.
خشنود کردن خدا و اهلِ خدا
قرآن و روایات دارو است، حالا اگر بَنا باشد کسی را از خودتان راضی کنید، شایسته است طبق این آیه که در سورۀ توبه است خدا و پیغمبر(ص) را راضی کنید و آنهایی که در آیاتِ دیگر است و در راه خدا و پیغمبر(ص) هستند. بگذارید هر چه دل پاک است از شما خوشنود باشد و نه دلهای آلوده، بد است که یک آلوده من را دوست داشته باشد، بگذار خدا من را دوست داشته باشد، پیغمبر(ص)، امام حسین(ع)، امام زمان(عج)، عالم واجد شرایط و ولی الله من را دوست داشته باشد. میدانید چقدر سرمایه است، من از شما سوال میکنم، جوابش را نمیدهم، اگر خدا از کسی راضی باشد، این خدا برای من چه کار میکند؟ یعنی از بندهای خوشش بیاید و لذت ببرد و بندهای را دوست داشته باشد، اگر پیغمبر(ص) آدم را دوست داشته باشد، اگر امام هشتم(ع) آدم را دوست داشته باشد، چه کار میکند؟
-دعایِ هرروزۀ امامرضا(ع) برای شیعیان
شخصی پیش حضرت رضا(ع) آمد و گفت: آقا من را دعا کن. -مضمون روایت این است- حضرت فرمود: دیگر از این حرفها به من نزن، مرد گفت: آقا مگر من حرف بدی زدم؟ من گفتم یابن الرسول الله! شما امام، معصوم و ولی الله هستید، با خدا ارتباط دارید پس من را دعا کنید. حضرت فرمود: روزی نمیگذرد که من شما شیعیان را، از شرق تا غرب دعا نکنم، چرا میگویی دعا کن؟ انگار امام وظیفۀ الهیاش است که به شیعه دعا بکند.امام فرمود: من هر روز دعایتان میکنم.
-سودِ همیشگیِ دین
خب این خیلی سرمایه است که ما مورد دعای امام زمان(عج) و خوبان باشیم، یعنی یک جوری باشیم که در این شهر اگر هزار نفر سحر بلند میشوند، همه خوابند و اینها بیدارند، میروند وضو میگیرند، میآیند رو به قبله یازده رکعت نمازِ شب میخوانند، بعد دستشان را به قنوت بلند میکنند و با گریه میگویند: «اللهم اغفر للمومنین و المومنات» خدا هم به بنده خوب گوش میدهد، آن وقت ما خواب هستیم و خدا گناهان ما را بنا به درخواست او میآمرزد. دین خیلی سود دارد، ولی بیشتر مردم از سودِ دین خبری ندارند.
-از بین رفتنِ گناهان با نمازخواندن
یک آقایی به نام ابوعثمان، دوستِ سلمان است. حالا به اسمش کار نداشته باشید، این اسمها اسمِ بدی نیست، حالا پدر و مادری این اسم را روی بچۀ بدی گذاشتند، اما خودِ اسم بد نیست. ابوعثمان میگوید: یک روز من با سلمان -خیلی روایت جالبی است- آمدیم زیر درختی نشستیم که آخرهای پاییز بودو درخت هم دیگر داشت خشک میشد. نشستیم و به این درخت تکیه دادیم. سلمان دستش را دراز کرد، شاخهای را گرفت و تکان داد، هر چه برگ به این شاخه بود ریخت. بعد به من گفت: ابوعثمان از من نمیپرسی چرا این کار را کردی؟ آخر مومن کارِ بیهوده و غلط نمیکند، اینکه دست برده، شاخه را گرفته و برگهای خشک درخت با تکان دادن آن هم به وسیله سلمان ریخته، این باید یک کار هدفداری باشد. گفت: خب خودت بگو چرا این کار را کردی؟ گفت: ابوعثمان، یک روز من خدمت پیغمبر(ص) بودم و در همچنین فصلی آمدیم کنار درختی که برگهایش دیگر همه زرد شده بود و ریختنی بود. پیغمبر(ص) نشست، من هم نشستم. پیغمبر(ص) آرام دستش را بالا برد و درخت را تکان داد، تمام برگها ریخت، بعد رویش را کرد و به من فرمود: سلمان از من نمیپرسی چرا این کار را کردم؟ گفتم: چرا آقا، چرا این کار را کردید؟ فرمود: میخواستم یک امر معنوی را به وسیلۀ یک امر مادی نشانت بدهم. میخواهم نشانت بدهم کسی که -حالا در روایت یک جمله دارد من آن جمله را اینجوری معنی میکنم- کسی که مطابق رساله وضو بگیرد، پیغمبر(ص) فرمود: وضوی بدون ایراد بگیرد، یعنی آنجوری که فقه میگوید صورتش را بشورد، دو دستش را بشورد، مسح درستی بکشد و مسح دو پا را هم درست بکشد، این میشود وضوی رساله، وضوی فقه و اهلبیت. کسی که وضوی درستی بگیرد و این هفده رکعت نماز را در هر بیست و چهار ساعت بخواند، اما نماز بخواند، تمام گناهانش مانند برگهای این درخت میریزد. سلمان به ابوعثمان گفت: حرف باید مدرک داشته باشد. ادامه داد: پیغمبر(ص) این آیه را خواند: «اقم الصلاه طرفی النهار» در دو طرف روز، صبح و بعد از ظهر نماز بخوانید، امر است دیگر، حکم است «و زلفا من اللیل» اولِ شب هم نماز بخوانید، میشود نمازِ صبح، ظهر و عصر. دو طرفِ روز چون ظهر و عصر بعد از تقریبا نصف النهار شروع میشود و «زلفا من الیل» مغرب و عشا هم در همان اولِ شب بخوانید. بعد خدا میگوید: وقتی که شما دو طرف روز و اولِ شب نماز بخوانید، این کار را اگر بکنید «ان الحسنات یذهبن السیئات» این خوبیهای شما، گناهانتان را مانندِ برگ درخت میریزد. دین خیلی مفید است.
-دوری و قطع رابطه با اهل گناه
خب برگردیم به ابوهاشم جعفری، این انسانِ والا، موردِ محبتِ امامِهشتم، میگوید که یک روز خدمت حضرت رضا(ع) آمدم، دراصولِ کافی جلد اول، خیلی حضرت به من محل نگذاشت، یعنی برخوردش با همیشه فرق میکرد، همیشه وقتی میآمدم شاد، با نشاط و با احوالپرسی از من استقبال میکرد، این مرتبه برخورد امام هشتم سرد بود. من خیلی تعجب کردم، خدایا هر چی فکر میکنم من چه کار کردم، آخه دلسردی و رنجیدگی در دل امام باید برای گناه و معصیت باشد، اما من هر چی فکر کردم در این چند روز که حضرت را ندیدم الان آمدم چه کار کردم، به نظرم نیامد، عرض کردم: یابن الرسول الله! با من سردبرخورد کردید، من کاری کردم؟ حضرت فرمودند: با فلانی رفت و آمد داری -حالا این جملهاش خیلی سنگین است- یا رفت و آمدت با ما باشد یا با او، اگر میخواهی با او باشی با ما قطع کن، اگر میخواهی با ما باشی با او قطع کن، گفت: یابن الرسول الله! این شخص داییِ من است، برادرِ مادرم است. حضرت فرمودند: این دایی حرفهای ناباب و مطالب ناهنجاری راجع به پروردگار میزند، برای چه به خانهاش میروی، رفت و آمد میکنی، برای چه سلام و علیک داری، خوش و بش برای چه میکنی؟ بعد من همینجوری ماتم برده بود و حضرت یک داستانی گفت، فرمودند: وقتی که قومِ موسی وارد آب شدند، به دنبال اینها بنا بود قوم فرعون وارد آب بشوند، یک جوانی در امت موسی بود مومن به موسی، بسیار جوان خوبی و متدینی بود، پدرش با فرعونیان بود، این جوان هم میدانست که اگر آخرین نفر فرعونیان وارد آب بشود، آب کلشان را غرق میکند. این جوان از موسی و قومش جدا شد و بدو بدو آمد در قوم فرعون، پدرش را پیدا کرد که پدرش را نصیحت بکند و بگوید بابا ورود به این آب عذاب است، ورود به این آب نه خنکی است و نه خوشی، بیا ایمان بیاور. با پدر داشت حرف میزد که از همه طرف طوفان بلند شد، قوم موسی بیرون رفته بودند و فرعونیان هم همه غرق شدند، این جوان هم غرق شد، حالا تکلیف این جوان چیست؟ حضرت میفرماید: این جوان که با غرق شدن درجا به رضوان و بهشت پروردگار رفت، چون به نیت هدایت یک گمراه آمد. اما ابوهاشم وقتی در خانۀ یک اهلِ گناه مینشینی؛ اگر بنا باشد طاق پایین بیاید تو را هم میگیرد، اگر بنا باشد یک آتشسوزی پیدا بشود و شعله همه جا را بگیرد تو را هم میگیرد، اینجور نیست که اگر بلا به اهلِ گناه بخواهد نازل بشود اول تو را جدا میکند و بعد میرود یقۀ گنهکاران را میگیرد. دیگر ابوهاشم بنا گذاشت با آنها (با دایی و خانوادهاش) نباشد. اگر میخواهید رضایت جلب کنید خدا پیغمبر، خوبان، و متنفر از بدکاران باشید «تحببوا الیه ببغض اهل المعاصی»، از بدکاران تنفر داشته باشید.
-قبول شدنِ نفرینِ امام
خب تا اینجای مطلب روشن است، حالا دنبالۀ مطلب شبِ گذشته را بگویم. اگر دلِ پیغمبر(ص) یا دل امام معصوم از کسی رنجیده باشد و بعد امام یا پیغمبر(ص) چه کار بکند؟ نفرین بکند، مانندِ نفرینِ امامهادی(ع) که فرمود: «فبعدا و صحقا»، از رحمتِ خدا دور باد و نابود باد «لمن رغب ان طاعت الله» کسی که به طاعت خدا پشت میکند، میرود بیدین میشود، میرود با بیدینها قرار میگیرد، خلافکار میشود، عبادت شیطان را میکند، خب این نفرین امامهادی(ع) قبولِ پروردگار است، آن وقت رحمت، لطف، رضوان و مغفرت به آنی که پشت به اطاعتِ خدا کرده نمیرسد.
-متصل بودن رضایتِ خدا به رضایتِ اهلبیت
اینجا یک روایت هم برایتان بگویم که در بحار آمده است. در این روایت پیغمبر اکرم(ص) یک ماموریتی به امیرالمؤمنین(ع) در آخرهای شهر مدینه دادند و دو یا سه نفر هم بنا شد همراه امیرالمؤمنین(ع) بروند، کارشان انجام شد. خانمی کاسه آشِ خیلی خوبی (یعنی آش خوردنی) آورد و پیش این چند نفر گذاشت. امیرالمؤمنین(ع) جوان هم بود، آن وقت 22،23 سالش بود، برگشت به این چند تا گفت: از این آش نخورید، این آش مسموم است، هر کدام بخورید میمیرید. یکی از اینها برگشت گفت: علی جایی بوده که تو دخالت نکنی؟ -ببینید چقدر بد است که انسان نسبت به اولیاء الهی بیادبی کند- هر کاری میخواهیم بکنیم تو در کار میآیی و به ما نکن بکن میگویی، چه خبر است، آش به این خوبی، مگر تو سرِ دیگش بودی که مسموم است؟ خب بخور، خورد، یک ربعی نگذشت لرز گرفت و مرد، جنازهاش را دم مسجد آوردند، کس و کارش خب عاشقِ این هستند که پیغمبر(ص) نمازِ این میت را بخواند خدمت رسول خدا(ص) آمدند، گفتند: آقا! فلانی از دنیا رفته نمازش را بخوانیم ببریم بقیع دفن کنیم؟ پیغمبر(ص) فرمود: مگر این مرد همین الان زنده، با حال و با نشاط با علی نرفته بود برای آن هدفی که من فرستاده بودم؟ چه شد که مرد؟ به پیغمبر(ص) گفتند: کاسه آش آوردند و علی (علیه السلام) گفت نخورید مسموم است، این هم چانه انداخت بالا و گفت علی جایی نمیشود که تو دخالت نکنی، آش به این خوبی، خورد و مرد. پیغمبر(ص) فرمود: علی ناراحت هم شد؟ گفتند: آره یا رسول الله، فرمود: من به کسی که علی از او ناراحت است نماز نمیخوانم، چون نه خدا قبولش میکند نه بهشت، نمیخوانم. بعد هم پیغمبر(ص) رحمت للعالمین است، تحملش را ندارد آدمی که مومن بوده و حالا کاری کرده به جهنم برود، فرمودند: بروید علی را پیدا کنید و بردارید بیاورید. آمدند و امیرالمؤمنین(ع) را پیدا کردند و حضرت آمد. پیغمبر(ص) فرمود: علی جان! به خاطر اینکه تو از این مرد دلگیر شدی خدا از او راضی نیست و من هم نمیخواهم نمازش را بخوانم.امامعلی(ع) -آی فدای اولیا خدا- فرمود: یا رسول الله! من اصلاً تحمّل عذاب این مرد را ندارم، من از او راضی هستم. پیغمبر(ص) بلند شد و فرمود: حالا صف ببندید، این مرد الان موردِ رحمتِ خدا قرار گرفته است.
کاری کنیم همیشه موجِ رحمت از جانب خدا، از قلب پیغمبر(ص)، از قلب ائمه(علیهمالسلام) و مخصوصاً مخصوصاً (اینی که دو بار میگویم مخصوصا طبق شاید پنجاه شصت تا روایت بگویم_ از طرف ابی عبدالله(ع)، موج رحمت طرفتان بیاید، خدا میداند کسی که در قیامت حسین(ع) از او راضی باشد چه وضعی خواهد داشت!
لطفِ حضرتزهرا(س) به دوستدارانِ امامحسین(ع)
آدم واقعا میخواهد از بارِ معنویِ سنگین بعضی روایات قلبش سنگ کوب کند. در روایت دارد وقتی حضرت زهرا(س) وارد محشر میشود، خطاب میرسد تمام درهای بهشت به رویت باز است، برو. آنها که پروندۀ قابل رسیدگی ندارند، کل پرونده انبیا، ائمه(علیهمالسلام) و اولیا نور است، دیگر نور را که لازم نیست بهش برسند، نور است؛ یعنی معلوم است روشن است. به امرِ الهی صدیقۀکبری(س) تسلیم میشود و تا کنار بهشت میآید.
حالا این دری هم که میگویند من نمیدانم معنیش چیست، بهشت که جای کوچکی نیست که در داشته باشد، چون خدا در سوره آل عمران و حدید میگوید: به طرف بهشتی بشتابید که پهنایش، پهنایِ تمام آسمانها و زمین است، هیچکس هم تا حالا پهنای آسمانها را به دست نیاورده، اصلاً قابل به دست آوردن نیست. این روایت را من در کتاب مهمی از شخصیت بالایی دیدم که امام صادق(ع) میفرماید: خدا هجده هزار قندیل آفریده (میدانید قدیمها چراغ را در قندیل روشن میکردند، خیلی هم قشنگ قندیل درست میکردند) هجده هزار قندیل آفریده که تمام این جهان فعلی در یک قندیل است! حالا ببینید پهنای این عالم و عوالم چیست که بهشت ارضها که «ارض السماوات و الارض» حالا هیچ دری به آنجا نمیخورد، این در کنایه از رحمتِ پروردگار باید باشد که هشت رشته رحمت خدا به روی مردمی که اهل بهشت هستند باز است.
تا کنار بهشت میآید، میایستد، خطاب میرسد: «حبیبتی» محبوب من! خدا به حضرت زهرا(س) میگوید، چرا نمیروی؟ فاطمه چه دلی دارد، زهرا چه موج محبتی دارد، میگوید: خدایا من تنها -امروزی بگویم- دلم برنمیآید به بهشت بروم، تنها نمیتوانم. خطاب میرسد: با چه کسانی میخواهی بروی؟ میگوید: با هر کسی که تا روز قیامت میخواست برپا بشود با حسین من به شکلی رابطه داشته، حالا کفش جفت میکرده، آبِ جوش میآورده، چایی به مردم میداد، غذا میپخت، در مجلس حسین من شرکت میکرده، گریه میکرد، پول برای حسین من خرج میکرد، من باید با کلِ آنها بروم. خطاب میرسد: دختر پیغمبر! همشان را صدا کن و با خودت ببر.
چه دلی را خوب است از خودمان راضی کنیم؟ خوب است حضرتزهرا(س) از ما راضی باشد، خوب است ابی عبدالله(ع) و پیغمبر(ص) راضی باشد. حالا گنهکاری هم ما به او خیلی محل نگذاشتیم، زورمان هم نمیرسید اصلاحش بکنیم، از ما بدش میآید خب بدش بیاید، عیبی ندارد «تحببوا الیه ببغض اهل المعاصی» عیبی ندارد بدها از ما بدشان بیاید، ولی خوبان از ما راضی باشند این بالاترین سرمایه برای ما است.
من امشب سه آیه برایتان در نظر گرفته بودم راجع به اطاعت از خدا و پیغمبر(ص) که در گفتار امام عسکری(ع) بود، دیشب خواندم و یک داستان ناب که مقدماتِ منبر تقریبا وقت را گرفت.ِ انشالله با لطف خدا فردا شب هم سه آیه را میخوانم، یکی از آنها در سورۀ آلعمران، یکی در سوره حجرات و یکی هم که بارش خیلی سنگین است در سورهای به نام خود پیغمبر اکرم(ص) سورة محمد (صلی الله علیه) است و داستانی در کنار این سه تا آیه که هم کتب شیعه و هم کتبِ غیرشیعه نقل کردند، میگویم.
ماموریت امامزمان(عج)
شب وفاتِ حضرتمعصومه(س) است. مداح بزرگوار امشبمان خیلی کار را منظم تحویل دادند، خیلی خوب و عالی بود. شبِ شنبه است، شب امام زمان(عج) است من چیزی از امام زمان(عج) برایتان بگویم، اگر یادتان بماند حتما هر روز جمعه این زیارت امام زمان(عج) را بخوانید که از زیارتهای هفته است؛ روز شنبه زیارت پیغمبر(ص) است؛ یکشنبه امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س)؛ دوشنبه امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، جمعه در مفاتیح و برای امام زمان(عج) است، این زیارت خیلی با دل آدم بازی میکند. در آخرهای زیارت است که ما به امام زمان(عج) میگوییم «و انت مامور بالضیافة و الاجاره» تو از جانب خدا مامور هستی هم ما را پناه بدهی که این مفاسد ما را نبرد و آدم بدی نشویم، «مامور بالاجاره و الضیافه» و مامور هستی که از دل ما و جان ما پذیرایی کنی، یعنی به دلِ ما نور و معرفت برسانی و یابن الرسول الله! این ماموریت تو است.
نگویم آب و گل است آن وجود روحانی// بدین کمال نباشد جمال انسانی
اگر تو آب و گلی همچنان که سایر خلق// گل بهشت مخمر به آب حیوانی
به هر چه خوبتر اندر جهان نظر کردم// که گویمش به تو ماند تو خوبتر ز آنی
وجود هر که نگه میکنم ز جان و جسد// مرکب است و تو از فرق تا قدم جانی
روضۀ غربت خواهران اهلبیت
به قصد دیدن امام هشتم(ع) از مدینه حرکت کرد، در ساوه به شدت مریض شد، با عجله به قم آوردند، خیلی طول نکشید از دنیا رفت و در قم دفن شد. شما برادر را ندیدی اگر برادرت را در لحظات آخر دیده بودی، که اباصلت میگوید شدت زهر به گونهای اثر کرده بود که از کنار مامون تا خانه، پنجاه بار امام هشتم(ع) روی زمین نشست و بلند شد، اگر شما به خراسان رسیده بودی، میدیدی که برادرت مثل مارگزیده به خودش میپیچید، ولی ندیدی.
اما چه دلی داشت این خواهری که کنار گودال آمد، اول که آمد، -برادران خواهران- بدن پیدا نبود، اینقدر شمشیرشکسته، نیزه، چوب و سنگ روی بدن بود که انگار خواهر را وادار کرد بگوید:
گلی گم کردهام میجویم او را// به هر گل میرسم میبویم او را
اگر پیدا کنم زیبا گلم را// به آبِ دیدگان میشویم او را
اینهایی که میگویم شاهدش امامباقر(ع) بوده، چهار سالش بود در کربلا کنار عمه بود، دید عمه نشسته و دارد این نیزهشکستهها و شمشیرها را کنار میزند، (ص)امامباقر(ع) میگوید- سنگها و چوبها را کنار میزند، یکدفعه عمه دست برد زیر بغل بدنی قطعه قطعه، بدن را روی دامن گذاشت، رو کرد به مدینه و گفت«صلی علیک یا رسول الله ملیک السماء هذا حسینک مرمل بالدماء مقطع الاعضاء مسلوب الامامة و الرداء»
«اللهم اغفر لنا و لوالدینا و لوالدی والدینا و لمن وجب له حق علینا اللهم انصر الاسلام و اهله و اخذل الکفر و اهله اللهم نور قلوبنا و استر عیوبنا اللهم بحق الحسین اجعل عاقبت امرنا خیرا»
گلپایگان مسجد آ مسیح ربیع الثانی 98 سخنرانی دوم