بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.»
آزادیِ انتخاب
پیش از آنکه در محور گفتار امام عسکری(ع) سه آیهای که وعده داده شده بود قرائت شود، یک آیه از قرآن قرائت میکنم که از این آیهی شریفه استفادهی آزادی به معنای واقعی میشود، البته نه آزادی به معنای غربی و نه آزادی به معنایی که کسی پیش خودش تصور میکند. این آزادی که از آیهی شریفه استفاده میشود آزادی در انتخاب است؛ یا انتخاب درست؛ یا انتخاب نادرست. یعنی خداوندِ متعال، خدای زورگیر نیست ،خدای محبت، مهر، لطف و رحمت است و از جلوههای محبت، رحمت و لطفش هم عقلی است که به انسان عنایت کرده که موسی بن جعفر(ع) از این عقل تعبیر فرموده به حجتِ باطن؛ یعنی چراغِ درون، البته این چراغِ درون، نورش نورِ کاملی نیست که شعاعِ نورش گستردهی به همهی امور باشد که انسان بتواند به آن تکیه کند و در همهی امور راهنما قرارش بدهد و بگوید عقلم اینگونه درک میکند و به درکِ عقلم احترام میکنم و هدفی را که میخواهم دنبال میکنم. عقل چنانکه در اصول کافی در جلد اول است به فرمودهی امام صادق(ع) محبوبترین آفریدهی معنویِ الهی است و به تناسب اینکه محبوبترین آفریده است آن کسی که عقل را دارد او هم محبوب پروردگار است، مگر اینکه خودش نخواهد و خودش را از محبوبیت بیندازد و بگوید من نمیخواهم محبوب خدا باشم. این هم آزاد است که از همان آیه استفاده میشود. نمیخواهم محبوب خدا شوم، خب با محبت باید از او پرسید: نمیخواهی محبوب خدا شوی، محبوب چه کسی میخواهی بشوی؟ حتماً یک جوابی دارد بدهد ولی آن جوابش پیش پروردگار قانعکننده نیست، البته آن کسی که آدم میخواهد محبوبش شود باید موجود زنده و موجود درک کننده باشد، حالا هر کسی را که معرفی کند ممکن است خیلی تکبر کند بگوید من میخواهم محبوب شیطان شوم، میخواهم محبوب ابلیس، کارل مارکس و لنین -ولو اینکه زنده نیستند- اما جزء محبوبان آنها بشوم و راه سومی هم وجود ندارد. پیغمبر اکرم(ص) میفرماید: یا نور است یا ظلمت، یا خوبی است یا بدی، یا حق است یا باطل، یا سلامت است یا بیماری اصلاً در عالم سومی وجود ندارد، یا آدم میخواهد محبوب نورِ بینهایت شود، میخواهد و میشود، یا میخواهد محبوبِ ظلمتِ بینهایت شود، چون میخواهد پس میشود.
راهنمایانِ دین
حالا در کنار عقل، پروردگار عالم صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام قرار داده که وضع انبیا و ائمه از نظر اخلاق و عمل یک وضع روشنی است؛ یعنی تمام انبیا و تمامِ ائمه هم مثبتِ کامل هستند. ما وقتی که دستِ عقل را در دستِ نبوت و امامت بگذاریم تبدیل به عمار یاسر میشویم، تبدیل به مقداد، سلمان، ابوحمزه، صفان بن یحیی، ابن عمیر و عبدالله بن یعفور میشویم، حالا من بخواهم اسم ببرم صدتا را باید اسم ببرم، تبدیل به در حدِ خودمان شیخ انصاری و آیت الله العظمی گلپایگانی میشویم، اینها انسانهایی هستند که دستِ عقلشان را در دستِ انبیا گذاشتند، انبیا، ائمه و عقل هم به آنها کمک دادند و آنها را تا اینجا بردند، یعنی تا ملکوتِ عالم، تا تبدیل شدن (به قولِ حضرت مسیح) به موجودات بسیار با منفعت. این در قرآن است، مسیح در گهواره گفت: «وَ جَعَلَنِي مُبٰارَكاً» ﴿مريم ، 31﴾ خدا من را موجودِ مبارک قرار داده است. از امام صادق(ع) پرسید: این کلمهی مبارک در زبان مسیح یعنی چه؟ امام صادق(ص) فرمود: یعنی انسانِ بسیار سودمند «نفاعا».
خب آیه را من بخوانم که آزادی انتخاب از این آیه استفاده میشود و خیلی آیهی جالبی است. اینهایی که میگویند دین زوری نیست راست میگویند، خودِ پروردگار در سورهی بقره فرمود: «لاٰ إِكْرٰاهَ فِي اَلدِّينِ» ﴿البقرة، 256﴾ من نمیخواهم شما زوری دیندار شوید. میخواهی نشوی نشو، میخواهی هم بشوی بشو، زوری نیست، انتخاب با تو است، عقل هم داری، پیغمبر(ص) و امام هم داری، من هم یک کاری برایت کردم «قَدْ تَبَيَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَيِّ» ﴿البقرة، 256﴾ من یک جاده به تو دادم اسمش صراط مستقیم است، آخرِ این جاده بهشت است، دلت میخواهد این جاده را انتخاب کن. جاده اى هم هست آن را من ندادم، آن را شیطان داده، ولی من فقط این جاده را به تو معرفی میکنم که آخرِ این جاده در دنیا شقاوت، بیچارگی، ذلت، پستی، دربهدری، بدبختی و منفورشدن نسبت به مردم و پایان آخرتیش هم جهنم است. اما من زوری نمیگویم بیایید دیندار شوید، من راه رشد را از گمراهی بیان کردم، حالا در آن آیه میگوید: «إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِكْرٌ لِلْعٰالَمِينَ» ﴿التكوير، 27﴾ این قرآن بیدارکنندهی جهانیان است «لِمَنْ شٰاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ» ﴿التكوير، 28﴾ اگر کسی بخواهد، در انتخاب آزاد است.
معامله با خدا
حالا ما که اهل مسجدیم اهل نماز، رمضان، خدا، عقل، نبوت و امامتیم، این همه سرمایه را ما قبول کردیم و یقیناً با قبول کردنِ این همه سرمایه با انتخابِ خودمان بدون شک اهل نجاتیم، یعنی ما قیامت و برزخِ خرابی نداریم. ما که با این سرمایهها داریم زندگی میکنیم، خب یک لغزشهایی هم داریم اما نه لغزشهای خیلی سنگین؛ آدمکش نیستیم، رباخوار، زناکار، رشوه بگیر، غاصب و ظالم نیستیم ،اینها را نیستیم ولی گاهی به خودمان بد میکنیم؛ یعنی آن چند دقیقهای که باید آدم سالمی باشیم ناسالم میشویم، ناسالم مانند اینکه باید زبانمان را تا مرگ سالم نگهداریم، گاهی میلغزیم، زبان را به ناسلامتی میکشیم، یک دروغ، غیبت و حرف زشت که البته اگر ما این سرمایهها را نداشتیم -این را امیرالمومنین(ع) میفرماید- یعنی اگر ما خدا، انبیا، عقل و ائمه را نداشتیم آمرزش الهی سراغ ما نمیآمد. این هم که امیرالمومنین(ع) میفرماید توضیح خیلی از آیات قرآن است. حالا حضرت میفرماید: خوبیها از کسی که دین ندارد قبول نمیشود، خیلی هم خوبی دارد ولی طرف معاملهاش که خدا نیست، برای چه خدا قبول کند؟ همانند اینکه؛ من دیوار مشهدی حسین را در این شهر بنایی کردم، بلند شوم به قم بروم و گریبان حاج علی را بگیرم و بگویم: من یک دیوار تعمیر کردم، مزد من را بده. حاج علی میگوید: به من چه! ما قم زندگی میکنیم، شما دیوار را در یک شهرِ دیگر تعمیر کردی، بعد هم مالک دیوار که نبودم، این عاقلانه است که از من مزد بخواهی؟ برو برای کسی که کار کردی مزدت را بخواه.
آن کسی که برای خدا کار نکرده چه طلبی از رحمت خدا دارد؟ آن کسی که خدا را قبول نکرده چه طلبی از رحمت خدا دارد؟ این جملهی امیرالمومنین(ع) خیلی مهم است، میفرماید: خوبیها با نبودِ ایمان -یعنی این سرمایهها- قبول نمیشود و بدیها با این سرمایهها قابل آمرزش است. نمیدانم عنایت فرمودید امیرالمومنین(ع) چه فرمود! خیلی مهم است خوبیها با ارتباط نداشتن با خدا، انبیا و ائمه قبول نمیشود ولی بدیها با ارتباط داشتن با اینها قابل آمرزش است. خیلی عجیب است که قرآن میگوید: در روز قیامت من دل مومن را نگاه میکنم، یک گوشهی دلش ذرهای حسد، کینه و زشتی است، «وَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» ﴿الأعراف ، 43﴾ آن مقدار خرابیهای قلبشان را ریشهکن میکنم، صاف و پاک که شدند میگویم: حالا به بهشت برو، چون بهشت جای ناپاکی نیست. خب قلبشان را که خودم اصلاح میکنم، مقداری لغزش دارند که با آن لغزشها که داخل پرونده است هم نمیتوانند بهشت بروند، آنها را میبخشم و میآمرزم. اول سخنم گفتم خدا خدای محبت، لطف و مهربانی است.
غفار بودنِ خداوند
من چند روز پیش در قم یک روایتی را دیدم، البته به صورت داستان است، حدود چهار صفحه بود که من یک جملهاش را برایتان میگویم، آن جملهاش این است: کسی در مدینه مرتکب گناهی شد، این گناه را پیش خودش خیلی بزرگ نمود، آن هم این بود زمانی که دوستش در خانه نبود به آنجا آمد. دوستش به او سپرده بود من چند روز نیستم، تو گاهی به خانهی ما یک سری بزن ببین آبی، نانی، پنیری، گوشتی، چیزی نمیخواهند. این مرد به این خاطر آمده بود. قدمها را درست برداشته بود، آمده بود برای خانوادهی دوستش در نبودِ او کمک خرید باشد، از جیب خودش هم نمیخواست بدهد. وقتی که خانمِ دوستش -جوان هم بود- پشت پرده آمد، صدای خانم دل این را گرفت، خب صدای لطیف و ظریفی بود. تحمل نکرد و پرده را کنار زد، آمد به طرف بدن این زن دست ببرد، زن به او گفت: تو واقعاً شرم نمیکنی که رفیقت برای جنگ در راه خدا رفته و تو چشمِ بد به ناموسش دوختی؟ این مرد خیلی تکان خورد. حالا بعد چه شد آن مفصل است. وقتی که به او گفتند پیغمبر(ص) از سفر برگشته، تو هم که از مدینه جدا شدی، شبها داخل این بیابانها مینشینی و در خانهی خدا زار میزنی، خب بلند شو و پیش پیغمبر(ص) برو و کارت را حل کن. بلند شد پیش پیغمبر(ص) آمد. رسول خدا(ص) فرمود: بد کردی.
خب بد کرده بود، بدبختِ بیچاره نه زنا کرده بود و نه دستش را به بدن ناموس مردم رساند. نیتش را داشت، نیتِ بد، بد است؛ چون ممکن است به عمل برسد. برای اینکه اول آدم میخواهد و بعد انجام میدهد، اگر نخواهد خب انجام نمیدهد. ما رشوه نمیخواهیم، خب نمیگیریم. غصب کردن مال نمیخواهیم، خب دنبال غصب نمیرویم. ما ظلم به زن و بچه را نمیخواهیم، خب نمیکنیم. ما توهین به همسرمان را نمیخواهیم، خب توهین نمیکنیم. این بستگی به خواستِ انسان دارد، خیلی هم آدم باید مواظب این خواستههای دلش باشد که چه میخواهد، اگر هم یک وقت متوجه نشد اینی که میخواهد مثبت است یا منفی، به یک آدم وارد مراجعه کند. قرآن میگوید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّكْرِ» ﴿النحل ، 43﴾ پیش آن کسی بروید که بلد است «إِنْ كُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» ﴿النحل ، 43﴾ بلد نیستید را از او بپرسید.
بعد پیغمبر(ص) به او فرمود: برو، برو و کارت را با خدا صاف کن. این مرد حالش خیلی بدتر و منقلبتر شد. شبانه آمد و در بیابان خیلی گریهی سوزناکی کرد. جبرئیل به پیغمبر(ص) نازل شد -روایت را شیعه در کتابهای مهمش نقل کرده- جبرئیل به پیغمبر(ص) گفت: پروردگار میفرماید چرا بندهی من را راندی، برای چه؟ تو او را آفریده بودی، نان و آبش را تو میدادی؟ دنبالش بفرست و بگو من کاملاً تو را آمرزیدم و او را برگردان.
قسم خداوند دربارۀ اهلِ توحید
یعنی آدم وقتی که وارد قیامت میشود و این سرمایهها را دارد؛ خدا را دارد، یعنی در دنیا بدست آورده، پیغمبر(ص) و ائمه را دارد ولی یک گناهانی هم داشته چه باطنی، چه ظاهری. باطنیش را که خودش میگوید از قلبتان میکَنم، ظاهریش هم چون ما اهل جهنم نیستیم، چون قسم خورده، نمیدانم شنیدید قسم خدا را یا نه. مرحوم شیخ صدوق نقل میکند پروردگار میفرماید: به عزت و جلالم سوگند یک نفر اهل توحید را به جهنم نمیبرم! خب حالا ما جهنمی نیستیم، اما برای رفتن به بهشت گیر هم داریم، خب گیرمان را باید برطرف کنیم، این گیر را یا خدا برطرف میکند یا شفاعت پیغمبر(ص)، قرآن، ائمه یا اهل ایمانِ بالا، اینها برطرف میکنند.
حقِ انتخاب
خب آیه میگوید: «لِمَنْ شٰاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ» ﴿التكوير، 28﴾ شاء به فارسی یعنی اگر دلتان میخواهد انتخاب کنید، چه چیزی را انتخاب کنید؟ همین حقایقِ مربوط به عالمِ ملکوت، حلال، حرام و مسائل اخلاقی را هر چه در قرآنم است، اگر دلتان میخواهد انتخاب کنید، به شما عقل هم که دادم، راهنما هم که برایتان گذاشتم، همه چیزِ این انتخاب به سودتان است.
حالا سراغ آن سهتا آیه برویم. دیشب شنیدید اطاعت یک معدن است. ما با عمل، نیت و اخلاق درِ این معدن را که باز کنیم به تمام ارزشهای الهی در حد خودمان وصل میشویم. خب آیۀ اول از سه آیۀ سورۀ مبارکۀ آلعمران است. چقدر این آیه زیباست، نصف خط هم هست، حالا با این آیات، خدا فقط میخواهد ما را حفظ کند تا ضرر نکنیم. این ضرر کردن ضرر سنگینی است.
سرزنش در قیامت برای خلالدندان
حضرت مسیح -که این را ائمهی ما هم نقل میکنند- داشت از کنار یک قبرستانی عبور میکرد. گفت: خدایا یکی از این مردهها را زنده میکنی من با او حرف بزنم؟ خطاب رسید: بله، زنده کردن و میراندن همهاش کارِ پروردگار است.
خاکِ داخلِ کرهی زمین را تبدیل به انسان میکند، این انسان میمیرد، داخل قبر میرود و دوباره خاک میشود، دوباره این خاک را پروردگاردر قیامت به صورتِ همان انسانِ دنیا درمیآورد، یعنی این کار را یک بار انجام داده، بار دوم هم انجام میدهد و برایش سخت نیست، که او قدرتِ بینهایت است.
خطاب رسید: یک دانه از این قبرها را که دلت میخواهد صاحبش را صدا کن تا بیرون بیاید و با او صحبت کن. صدا زد: میّت داخل قبر -حالا خاک شده بود و فقط اسکلت بود- خداوند درجا زندهاش کرد و قبر شکافته شد و بیرون آمد. سلام کرد، مسیح به او گفت: وضعت خوب است؟ گفت: خوب است اما فقط یک رنجی دارم، مسیح به او گفت: چیست؟ گفت: سرزنشم میکنند.
نگفت در عذاب هستم، خیالتان راحت باشد خدا آدم را به این راحتی عذاب نمیکند. این را بدانید خدا کبابپزی باز نکرده، مگر اینکه خودِ آدم جدایی از پروردگار را انتخاب کند و بگوید نمیخواهمت، نه خودت را، نه پیغمبران و نه قرآنت را نمیخواهم، دلم میخواهد بدون شما زندگی کنم. خدا میگوید خب برو زندگی کن، اما قرآن میگوید این زندگی آتشساز است؛ یعنی بخواهی یا نخواهی. در سورهی نساء است «إِنَّ اَلَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْيَتٰامىٰ ظُلْماً» ﴿النساء ، 10﴾ کسانی که مالِ یتیم را ستمکارانه میخورند «إِنَّمٰا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نٰاراً» ﴿النساء، 10﴾ دارند آتش داخل شکم خودشان میریزند. این کار خدا نیست، اگر گناه تبدیل به آتش میشود به خدا ربطی ندارد.
گفت: من فقط در معرض یک سرزنشم؛ یعنی به من میگویند چرا؟ و من جواب ندارم بدهم و ناراحتم. گفت: چه هست؟ گفت: من شغلم حمّالی بود. در دنیا یک کسی به من گفت که برادر این پشتهی هیزم را ببر و در خانهی ما خالی کن و برو، این هم پول حمالیت. گفت: ما هم این هیزم را به طناب بستیم و روی کولهپشتیمان انداختیم و آرام آرام به طرف خانهی این بندهی خدا رفتیم. ذرهای غذا در دندانم گیر کرده بود و اذیتم میکرد با زبانم هم نشد دربیاورم، دست کردم پشتم از ملک مردم اندازهی یک خلال کَندم و دندانم را پاک کردم. در اینجا مردم میگویند چرا بی اجازهی مالکِ مال، تصرف در مالِ مردم کردی؟ عذاب ندارم، آخر ذرهای خلال عذاب ندارد و قابل بخشیدن است اما با محبت به من میگویند چرا این کار را کردی؟
وظیفۀ انسانها
ما مُشتی مشتری داخل ایران داریم که هیچ کدام منبری نیستند، اصلاً پای منبر نمیآیند، اگر پای منبر میآمدند، حالا با این منبرهای نرم، آرام، قرآنی و روایتی، سه، چهار، ده و صد هزار میلیارد مالِ شما را نمیدزدیدند، نیامدند که دزد شدند، نیامدند که ظالم شدند، نیامدند که ناموسشان نیمه عریان شد، نیامدند که عرقخوار، قمارباز و ستمکار شدند. اگر میآمدند ما کاری به کارشان نداشتیم، ما که آنها را نمیشناختیم. وقتی ما منبر میرویم مسجد و حسینیه پر است، بیشترِ مردم را که نمیشناسیم و کاری با آنها نداریم، فقط میخواهیم با دلسوزی دستشان را بگیریم و تحویل بهشت بدهیم. اصلاً وظیفهی واجبِ الهیِ ما آخوندهای محراب و منبر -من آخوندهای دیگر را نمیدانم و نمیشناسم- این است که با مردم آرام حرف بزنیم، رویِ موجِ محبت حرف بزنیم، با دلیل حرف بزنیم و حرف مثبت بگوییم و به بهشت تحویلشان بدهیم و برویم، کاری به کارشان نداریم. اما نمیآیند، حالا نمیآیند که هیچ، بیدلیل و بدون اینکه از ما خبر داشته باشند عجیب هم ما را فحش باران میکنند، تهمت و حرفهای خلاف میزنند و هم نمیآیند! هم نشناخته به ما بد میگویند، اقلاً یک بار بیا من چکی در گوشت بزنم بعد برو بگو آخوندها این و آن هستند. یک بار بیا، بگذار جیبت را بزنم بعد برو بگو آخوندها این و این هستند. یک بار بیا من با تو معامله بکنم، دویست میلیون تومان چک به تو بدهم و چکم برگردد خب بعد برو بگو. تو که نیامدی، ما را هم که نمیشناسی، ما را هم که ندیدی، رفتی دزد، رشوهگیر، غاصب و ظالم شدی مال ملت را بلند کردی و بردی، حالا نشده تو را بگیرند، برای چه فحش میدهی؟ ما را که نمیشناسی.
ندیدی که برای خلالی آدم را مورد سرزنش قرار میدهند، خب خدا نمیخواهد ما مورد سرزنش قرار بگیریم بد است؟ خدا میخواهد وقتی ما وارد آن دنیا شویم -این را میخواهد، در سورهی رعد است، همین آیات پانزده و شانزدهم، همین امشب محبت کنید ببینید- خدا میخواهد وقتی ما وارد عالم بعد شویم، این شویم: «وَ اَلْمَلاٰئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بٰابٍ» ﴿الرعد، 23﴾ فرشتگانِ من از روبهرو، پشتِ سر، دستِ راست، دستِ چپ و از بالای سرتان بیایند و اولین باری که شما را ببینند به شما بگویند: «سَلاٰمٌ عَلَيْكُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى اَلدّٰارِ» ﴿الرعد، 24﴾ امنیت بر شما باد که در دنیا در مقابل هر گناهی ایستادید و خودتان را آلوده نکردید، حالا چه قیامتِ خوبی دارید. من میخواهم این باشد، اگر نمیخواهی خب برو. فکر میکنی در قیامت ابلیس به استقبالت میآید و به تو سلام میکند، خوش و بش میکند و میگوید: بارک الله که مدیر من بودی؟
سه آیه در رابطه با اطاعت خدا و پیغمبر(ص)
الف) آیۀ اول
حالا آیه را ببینید، چرا میگوید من و پیغمبر(ص) را اطاعت کنید؟ «وَ أَطِيعُوا اَللّٰهَ» ﴿آل عمران ، 132﴾ امرِ واجب هم هست، امر واجب یعنی چه؟ یعنی من در وجودِ خودم میخواهم که تو در این مسیر قرار بگیری، میتوانی هم نگیری، اما من به خودم که خدا هستم واجب کردم «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلىٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ» ﴿الأنعام ، 54﴾ من هزینه کردنِ رحمتم را برای شما به خودم واجب کردم، خیلی حرف است «وَ أَطِيعُوا اَللّٰهَ» ﴿آل عمران ، 132﴾ از خدا اطاعت کنید «وَ اَلرَّسُولَ» ﴿آل عمران ، 132﴾ و به پیغمبرِ من(ص) هم اقتدا کنید، برای چه؟ «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» ﴿آل عمران ، 132﴾ برای اینکه غرق در رحمتِ من میشوید، من دوست دارم شما غرق در رحمت من شوید. حالا اگر این راه را انتخاب نکنید و جهنم را انتخاب کنید، خب به جهنم میروید، اما من این هستم «ان الله» این هم در قرآن است «لاٰ يَرْضىٰ لِعِبٰادِهِ اَلْكُفْرَ» ﴿الزمر، 7﴾ آن معنی عمقی فارسیش این است که من به جهنم رفتنِ یک نفرتان راضی نیستم. خودتان رفتید، اما من راضی نیستم «فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يَرْضىٰ لِعِبٰادِهِ اَلْكُفْرَ» ﴿الزمر، 7﴾ «وَ أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» ﴿آل عمران ، 132﴾ اینکه من شما را دعوت به اطاعت از خودم و اطاعت از پیغمبر(ص) میکنم برای این است که شما را غرقِ رحمتِ خودم کنم اگر میخواهید انتخاب کنید.
ب) آیۀ دوم
آیهی دوم در سورهی حجرات است، «إِنْ تُطِيعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لاٰ يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمٰالِكُمْ شَيْئاً» ﴿الحجرات ، 14﴾ اگر اطاعت از من و پیغمبرِ من(ص) را انتخاب کنید در زندگی، وجود، آینده و در قیامتتان هیچ کاستی بوجود نمیآید. در اطاعت از من و پیغمبر(ص) هم دائماً به طرف شکوفا شدن و رشد کردن حرکت میکنید. اگر یک کار خوب در حوزهی اطاعت من و پیغمبرم(ص) میکنید «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا» ﴿الأنعام ، 160﴾ من کارتان را ده برابر میکنم. خداوند در سورهی بقره میگوید: من کارتان را هفتصد برابر میکنم. در سورهی بقره میگوید اصلاً مطلب را از عدد میاندازم «يَرْزُقُ مَنْ يَشٰاءُ بِغَيْرِ حِسٰابٍ» ﴿البقرة، 212﴾ اینقدر به شما میپردازم که نمیتوانید حساب بکنید. این نتیجهی اطاعت از خدا و پیغمبر(ص) است.
ج) آیۀ سوم
اما آیهی سوم در سورهی مبارکهای است که به نام خود رسول خدا(ص) است. خداوند میفرماید: «أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ» ﴿محمد، 33﴾ بیایید از خدا و پیغمبر(ص) اطاعت کنید که اگر اطاعت بکنید هیچ کوششی از کوششهایتان باطل نمیشود و هوا نمیرود. «أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ لاٰ تُبْطِلُوا أَعْمٰالَكُمْ» ﴿محمد، 33﴾ زحمات عمرتان را به باد ندهید، زحمات عمرتان را پوچ نکنید، بیایید زحماتتان را به اطاعت من و به اطاعت پیغمبرم(ص) ببندید که بماند و به هوا نرود.
عشق واقعی به اهل بیت(ع)
یک روایت را هم چون وعده دادم بخوانم، اصلاً در عمرِ منبرم دلم نمیخواسته مستمع را خسته کنم. منبرهای این روزگارِ ما بیست دقیقه و نیم ساعت شده، ولی در هر صورت اگر ما از حدود منبرهای امروز خردهای جلوتر میرویم، ببخشید، عیبی ندارد هم من خیلی چیز گیرم میآید هم شما خیلی چیز گیرتان میآید.
پیغمبر(ص) یک صحابی داشت که یک کاسب معمولی بود، اما خیلی آدم جانانهای بود. همهی نمازهای پیغمبر(ص) را میآمد و خیلی پیغمبر(ص) را دوست داشت. یک روز پیغمبر(ص) او را در مسجد دید و متوجه شد چهرهاش گرفته است. پیغمبر(ص) به او فرمود: چه شده است؟ چیزی شده؟ پیغمبر(ص) احوالِ همه را میپرسید، یعنی میدید شخصی کمی درهم است به او میگفت چه شده است، بگو تا حل کنم. مرد گفت: آقا من امروز نشسته بودم داشتم راجع به قیامتم فکر میکردم، اگر قیامت من را به جهنم ببرند که وای به حالم، اگر قیامت من را به بهشت ببرند اصلاً من با شما قابل مقایسه نیستم پس من در بهشت شما را نمیبینم. من اینجا اگر شما را نبینم دق میکنم، اگر من را به بهشت ببرند و ابدی تو را نبینم چه کار باید بکنم؟ درجا جبرئیل نازل شد و این آیهی 69 سورهی نساء را به خاطر این بزرگوار آورد: «وَ مَنْ يُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِكَ مَعَ اَلَّذِينَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ مِنَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلصِّدِّيقِينَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِينَ» ﴿النساء، 69 ﴾ حبیب من، به این رفیقت بگو در قیامت جایی میبرمت که به خاطر اطاعت از من و پیغمبرم(ص)، همهی انبیا، صدیقین، صالحان و شهیدان را ببینی و با همۀ آنها هم همنشین شوی، یعنی اگر دلت بخواهد پیش پیغمبر(ص) بروی و کنارش بنشینی میتوانی. اگر دلت بخواهد پیش ابیعبدالله(ع) بروی و کنارش بنشینی میتوانی. اگر دلت بخواهد کنار شهید زمان انبیا بروی -شهید زمان پیغمبر(ص)، زمان امیرالمومنین(ع) شهیدِ جبهه، شهید مدافع حرم- راحت میتوانی بروی و پیشش بنشینی و اینها رفیقهای خوبی هستند «وَ حَسُنَ أُولٰئِكَ رَفِيقاً» ﴿النساء، 69﴾.
جوانها دین خیلی خوب است، حالا پدرانتان که میدانند دین خوب است، چون این شهر خیلی عالم داشته، پدرانتان پای گفتار آن عالمان میرفتند و الان هم دارد، ولی مردم نمیآیند، اما شما جوانها بدانید دین عشق است، دین محبت، اضافه شدن به آدم، وصل شدن به رحمت و وصل شدن به سلامتِ عمل و سلامتِ اخلاق است.
بیخانمانی از سر کویت کجا رود// دولت در این در است او چرا رود
جامی که غیر ذوق تو بخشد مباح نیست// گامی که غیر راه تو پوید خطا رود
چشم و چراغ ماست شب افروز عارضت// آن روز ظلمت است که از چشم ما رود
از سلطنت چه کم شود آن پادشاه را// که از مرحمت به پرسش حال گدا رود
روضۀ حضرتزنیب(س)
به نوک نیزه چون خورشید تابان نمایان شد// سر شاه شهیدان نگاهش گاهی در آسمان بود
گهی چشمش به سوی خواهران بود// ز ابرو بودش تا زینب اشارت
همی میداد خواهر را بشارت// که من بر عهد خود بس استوارم
(زینبم به پیمان تو هم امیدوارم)
تو پیمان شکیبایی ببستی// چرا پیشانی از محمل شکستی؟
حسین جان، من جدم، پدر، مادر و برادرم، همهی حوادث کربلا را به من خبر داده بودند، به من آمادگی دادند که با چه مصائبی برخورد کنم، اما هیچ کدام به من نگفتند: زینب وقتی میآید که سِ بریدهی برادرت را به نیزه میزنند. نمیشود گلوی تو در نیزه باشد و سرِ من سالم باشد. «فتهجبینها به مقدم المحمل» چنان پیشانی به چوبهی محمل زد، پیشانی شکافت و خون سرازیر شد.
دعای پایانی
«اللهم اغفرلنا و لوالدینا و لوالدی والدینا و لمن وجب له حق علینا اللهم اشفع مرزانا و اغفر لموتانا و ارحم شهدائنا سلم دیننا و دنیانا واجعل عاقبت امرنا خیرا».
گلپایگان مسجد آ مسیح ربیع الثانی 98 جلسهی چهارم