بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
راه اثبات شک به قرآن
کسانی که مانند شما برادران و خواهران، با کتاب خدا، قرآن مجید، ارتباط دارند و خواهان عمل به آیات قرآن مجید هستند، صفحهی دوم قرآن مجید را که نگاه میکنند آیهی سوم قرآن مجید را میبینند که پروردگار میفرماید: «ذٰلِكَ اَلْكِتٰابُ لاٰ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» ﴿البقرة، 2﴾ در حقانیت این کتاب و وحی بودن قرآن شکی نیست، اگر کسی شک کند شکش باطل و ابلیسی است، دلیلی هم برای درست بودن شکش ندارد. قرآن مجید با دلیل بیرونی، وحی بودن و حقانیت خودش را ثابت نمیکند دلیل بر حقانیت و وحی بودنش با خودش و در خودش است. در همین دومین سوره-ی قرآن، سورهی بقره، میخوانیم که خداوند به همه میفرماید: «وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» ﴿البقرة، 23﴾ در حقانیت و وحی بودنش که شکی نیست، حالا اگر شما شک دارید که این کتاب حق و وحی نیست، راه اثبات شکتان به این است که فقط یک سوره مانند این قرآن را بیاورید، اگر آوردید شکتان درست است که این کتاب نه حق و نه وحی است. چند سال است که قرآن نازل شده است؟ هزار و پانصد سال است! چه کسی تا حالا یک سوره مانند قرآن را آورده است؟ هیچ کس!
قران در دست غیرمسلمانان
قرآن به دست انواع دانشمندان کرهی زمین رسیده است. از زمانی که جنگ صلیبی از طرف مسیحیت غرب با مسلمانها شروع شد کتابهای اسلامی و در رأسش قرآن مجید به مغرب زمین رسید. ما ترجمههایی را از قرآن به زبانهای کشورهای مختلف داریم، قرآن مجید در کرهی زمین کتاب غریبه و ناشناختهای نیست، آشناست، از همه زودتر هم انگلیسیها قرآن مجید را شناختند و بعد به سایر مناطق اروپا راه پیدا کرد. حتی اگر تعجب نکنید یکی از دانشمندان فرانسوی وقتی که قرآن مجید اولین بار به دستش رسید از اول تا آخر قرآن مجید را دقیق مطالعه کرد و فهرستی برای قرآن نوشت که نزدیک هزار صفحه است، من این فهرست را دارم و در بازار هم به نام تفصیل آیات القرآن الحکیم هست. حالا فهرستش چگونه است؟ خیلی جالب است! واقعاً خیلی زحمت کشیده که فهرستاش اینگونه است، ببینید چقدر دقیق قرآن را مطالعه کرده است که میگوید آیات توحید این تعداد آیه است و مینویسد، آیات نبوت، اخلاق، قیامت، خانواده، معاشرت و آیات مربوط به شرک و هر چه در قرآن است دستهبندی کرده است؛ یعنی وقتی انسان این کتاب را باز میکند، دربارهی هر موضوعی به اندازهی هفت، هشت ثانیه زمان میبرد تا آن موضوع را پیدا کند.
البته بعد از ایشان دانشمندی مصری به نام محمد فؤاد عبدالباقی با هدایت این کتاب معجم المفهرس قرآن را نوشت که البته برای محمد فؤاد عبدالباقی چون خیلی قویتر بود و مهمتر بود دیگر جای آن کتاب را گرفت ولی اهمیت کار این مرد فرانسوی برای این است که اولین نفری بود که برای قرآن فهرست نوشت، پس خیالتان راحت باشد از قرنها قبل قرآن به کشورهای غربی راه پیدا کرده، خوب مطالعه کردند، فهرست نوشتند و ترجمه کردند. خیلیهایشان هم مسیحی ماندند و مردند ولی با قرآن مجید برخورد علمی کردند نه برخورد بهرهبرداری از آیات قرآن. علمی با آن برخورد کردند، بالاخره اینها این آیه را که در اوایل سورهی بقره دیدند «وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» ﴿البقرة، 23﴾ اگر شما در حق بودن و وحی بودنش شک دارید یک سوره مانند آن را بیاورید.
حالا پروردگار عالم کلمهی «فَأْتُوا بِسُورَة» را نکره آورده است، الف و لام که ندارد که معنیش این باشد که مانند سورهی آل عمران را بیاورید، نه! یک سوره همانند کوتاهترین سوره را بیاورید: «إِنّٰا أَعْطَيْنٰاكَ اَلْكَوْثَرَ» ﴿الكوثر، 1﴾ «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ اِنْحَرْ» ﴿الكوثر، 2﴾ «إِنَّ شٰانِئَكَ هُوَ اَلْأَبْتَرُ» ﴿الكوثر، 3﴾ یک سوره مانند این را بیاورید. ترکیبات این سوره معجزه است مانند ترکیبات بقیهی سورهها، و قرآن که نزدیک ششهزاروششصد و شصت و چند آیه است، کلمات سورهی کوثر در قرآن تکرار نشده «أَعْطَيْنٰاكَ»، «وَ اِنْحَرْ» و «شٰانِئَكَ» یکدانه است.
ساختمان قرآن هم برای الفبای عربی است، مصالحش را از آسمان که نیاوردند، مصالحش در زمان نزول همین الف، ب، ت، ث، ج، ح، خ و ... بوده، اینها هم که در اختیار همه هست، بردارید صد جور این حروف را ترکیب کنید، اگر یک سوره مانند قرآن درست شد! اگر همانندش درست شود که دیگر هنری نیست، همانندش در قرآن مجید هست. اینکه میگوید: «ذٰلِكَ اَلْكِتٰابُ لاٰ رَيْبَ فِيه» ﴿البقرة، 2﴾ معنیش این است شکی نیست، اگر شک دارید مانندش را بیاورید، اگر نمیتوانید بیاورید پس شکتان باطل و بیهوده است، این برای «لاٰ رَيْبَ فِيه» است.
دلیل هدایت متقین
جملهی بعدش میفرماید: «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» ﴿البقرة، 2﴾، اینجا سوالی مطرح است که بالاترین، با فضیلتترین و برترین جمعیت اهل تقوا هستند، چطور خدا اول قرآن میگوید هدایتکنندهی اهل تقواست؟ اهل تقوا که در اوج هدایت هستند، اینها هدایت الهی را قلباً پذیرفتند و به عمل گذاشتند تا اهل تقوا شدند، پس معنی «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» چیست؟ مانند اینکه من جای خانهای را بلد باشم، دیگر لازم نیست که بیایند من را به آن خانه راهنمایی کنند، وقتی من خیابانی را بلدم نیازی نیست من را راهنمایی کنند، پس چرا میگوید: «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ»، متقین که در اوج هدایت هستند، متقین که در اوج عمل به راهنمایی هستند، این معنیش چیست؟ کمتر کسی هم به ذهنش میآید که چرا فرموده: «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ»، مثلاً باید فرموده باشد: هدی للظالین، این قرآن هدایتگر گمراهان است، این درست است، اما «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» یعنی چه؟ ببینید این متقین از باب افتعال است، از ابواب ادبیات عرب است، اِبتَقا، افتعال ریشهی متقین، سه حرفی است، وَقی، ما در توضیح این آیه باید متقین را به ریشهاش برگردانیم که معنیش برایمان ایهام نیاورد، «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» یعنی این کتاب دستِ کسانی که میخواهند خود را از خطرها حفظ کنند میگیرد و راهنماییشان میکند که چگونه خطراتِ به دین، دنیا و آخرتتان را از خود دفع کنید، آن کسی که میخواهد خودنگهدار باشد قرآن یادش میدهد که از چه چیزهایی خودت را نگهدار، این معنی «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» است.
حالا مرد یا زنی هر نوع دلالت، هدایت و راهنمایی را بخواهد میتواند از قرآن مجید بگیرد. حالا من چند آیه به عنوان نمونه برایتان میخوانم، کسی که -البته با توجه به آگاهی به مسائل کلی الهی- جاهل است، باید بیاید قرآن را بفهمد تا عالم به حقایق شود، حالا کسی مثل من و شما کلی از حقایق را میداند، مثلاً میداند پروردگار عالم رحمت بینهایت است و رحمتاش هم دو طلوع دارد؛ یکی طلوع رحمتش در همین جهان هستی با همهی موجوداتش است، که در مدارکمان هم آمده: جهان شروع و مبدأش رحمت الله بوده است.
عوامل رسیدن به رحمت الهی
شما در قرآن وقتی که میخواهد باران را مطرح کند میخوانید که بر سرزمینهای تشنه میبارد و گیاهان را میرویاند، اسم باران را نمیبرد، به جای کلمهی مَطَر، رحمت را ذکر میکند، کلمه-ی مَطَر عربی است به معنی باران، ولی پروردگار عالم میفرماید: پیشاپیشِ رحمت، باد میوزد، باد برای چه میوزد؟ برای اینکه ابرها را به ارادهی خدا حرکت بدهد به آنجایی که باید این آبِ ذخیرهی در خودشان را فرو بریزند، ببینید نمیگوید: باران یا مَطَر، میگوید: پیشاپیشِ رحمت الله، بادها میوزند، باد انتقالدهنده است. نه فقط مَطَر رحمت است، تمام موجودات عالم هستی رحمت پروردگارند، که حالا میگویند ریشهی این عالم هستی رحمانیت حق است، این را بیشتر مفسرین بزرگ میگویند و ریشهی رحمت قیامتی پروردگار، ایمان و عمل صالح بندگان است، حرفشان هم درست است. اگر در قیامت رحمتاش را به صورت اجر و پاداش و به عبارت دیگر به صورت بهشت پخش میکند این رحمت الله است، که عامل رسیدن این رحمت الله، ایمان و عمل صالح است.
حالا آن چیزی که مرد یا زنی از کلیات مسائل الهی خبر دارد، که یکی از آن مسائل رحمت الهی است، حالا میخواهد خودش را به رحمت خدا برساند چه کار باید بکند؟ قرآن مجید هدایت میکند که راه رسیدن به رحمت الله چیست. البته من فقط نمونه عرض میکنم نه اینکه این یک آیهای که میخوانم آدرس رحمت را فقط این آیه داده باشد، نه! صدها آیه در قرآن آدرس رحمت الهی را دادهاند که از چه راهی باید بروی تا به رحمت برسی و اگر این جاده را طی نکنی به رحمت نمیرسی، این آیهای برای نمونه است: «وَ أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» ﴿آل عمران ، 132﴾ از خدا و پیغمبر(ص) اطاعت کنید تا مورد رحمت قرار بگیرید، نه اینکه شایدی باشد، در این آیاتی که تمام آیه جملهی مثبت است «لَعَلَّ» به معنی قطعی بودن و حتمی بودن است، ترجمههایی که زیر لعل نوشتند: شاید و یقیناً، این ها غلط هستند، چون در حریم پروردگارِ عزیزِ عالم تردیدی وجود ندارد، اگر بگوییم لَعَلَّ به معنی شاید است معنیاش این میشود که خدا و پیغمبر(ص) را اطاعت کن، شاید به رحمت خدا برسی و شاید هم نرسی؛ یعنی این دو لنگه دارد، شاید برسی و شاید نرسی، این شاید را به پروردگار وصلش میکنند که شاید تو را به رحمت برساند و شاید هم نرساند، این درست نیست، ادیبان بزرگ عرب مانند صاحب کتاب مغنی در حرف لَعَلَّ میگوید: لَعَلَّ در جملات مثبت عربی به معنی قطعی بودن است، خدا و پیغمبر(ص) را اطاعت کن برای اینکه به رحمت خدا برسی و میرسی، وقتی مسألهی قرآن مطرح است دیگر جای شک نیست.
در قرآن مجید هم آمده است که مردم متفاوت هستند و ظرفیتها مختلف است، شخصی از خدا و پیغمبر(ص) اطاعت میکند و یک سال نمیگذرد که پیغمبر(ص) بالای منبر میآید و به کل انصارِ مدینه و مهاجران مکه که پایمنبر هستند میفرماید: دربارهی سلمان با هم دعوا نکنید، شما مهاجرین ننشینید بگویید چون از ایران آمده جزو ماست، شما مهاجرین نگویید چون به مدینه وارد شده و زیر پوشش ما قرار گرفت مال ماست، من قبول ندارم، مهاجرین و انصار، سلمان برای شما نیست، «السلمان منا اهل البیت». شخصی اطاعتش از نظر اخلاص خیلی پربار است، سلمان میشود، عمّار، ابوذر و ابوالهِیثَم بن طیحان میشود، فرق میکنند، همه را هم خدا مومن میداند.
تناسب ظرفیتها و ایمانها
شما سورهی نساء را نگاه کنید که میفرماید، البته اول این آیه را بگویم بعد سورهی نساء را بگویم، «إِنَّ اَلْمُنٰافِقِينَ فِي اَلدَّرْكِ اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ» ﴿النساء، 145﴾ یعنی منافقان از کفار و مشرکان بدتر هستند، کافر و مشرک به دوزخ میروند اما منافق در بدترین و پستترین دَرَکات جهنم است، این آیه به این پرزوری، دیگر بیشتر از اینکه زوری لازم نداشت، پرزورترین آیهی عذاب برای منافقین است. پروردگار میفرماید: اگر همین منافقین توبه کردند، اگر حال و عمل-شان را اصلاح کردند، جزو شما مردم مومن میشوند و مورد آمرزش و رحمت من هستند.
ظرفیتها فرق میکند، خیلیها در جهاد کنار پیغمبراکرم(ص) آمدند، به خاطر ایمانشان شمشیر هم زدند، خدا هم تعریفشان را کرده است، دیدید در سورهی نساء میفرماید: «فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِينَ عَلَى اَلْقٰاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً» ﴿النساء، 95﴾ همه شمشیر زدند، امیرالمومنین(ع) هم در خندق یک ضربه شمشیر زده است، دربارهی آن یک ضربه شمشیر، شیعه و غیرشیعه نوشتند پیغمبر(ص) فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْن » خیلی از مردم مومن در زمان انبیا، پیغمبر(ص) و امیرالمومنین(ع) شمشیر زدند، یکی از شمشیرزنهای زمان امیرالمومنین(ع) مالک اشتر است. ولی پاداشها به تناسب ظرفیتها، ایمانها و اخلاصها فرق میکند، ولی همه مومن هستند و همه مورد قبول پروردگارند.
من که از کلیات قرآن خبر دارم و میدانم خداوند خودش را رحیم معرفی کرده و رحمتش برای من سود دنیا و مخصوصاً آخرت را دارد، حالا فکر میکنم من چطوری به رحمت خدا برسم؟ «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» قرآن راهنمایی میکند، اگر رحمت خدا را میخواهی، راه و آدرسش اطاعت از پروردگار و اطاعت از پیغمبر(ص) است، این یک نمونه است.
راه نیکوکار شدن
حالا من باز کلیاتی از قرآن در نظرم است که قرآن مجید فرموده: من -یعنی خداوند فرموده- مردم نیکوکار را دوست دارم، البته نیکوکارِ مومن را، نه نیکوکار کافر «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثىٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» ﴿النحل ، 97﴾ کافر چون باطنش نجس است عملش ارزش پذیرفتن ندارد.
حالا من خبر دارم که خدا نیکوکاران را دوست دارد پس من چه کار کنم که جزو نیکوکاران شوم و مورد محبت پروردگار بشوم؟ این را قرآن راهنمایی میکند، کجا؟ در سورهی آلعمران دارد راهنمایی میکند چه راهی را باید طی کنید تا به محسن شدن برسید.
-انفاق در دارایی و نداری
«اَلَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ» ﴿آل عمران ، 134﴾ کسانی که در تنگدستی و در داشتن ثروت دست به جیب هستند؛ در هر دو جهت کم دارد ولی دست به جیب است، خوب دارد ولی دست به جیب است، امروز دهتا تک تومانی، هزار تومان یا یک میلیون میتواند در راه خدا بدهد، بیشتر هم از دستش برنمیآید چون ندارد، این به تعبیر قرآن مُنفِق است. این مطلب را هم عرض کنم پروردگار ابداً نگاهی به کمیت ندارد، من صبح دو رکعت نماز میخوانم اما خدا به دو رکعت نگاه نمیکند، خدا به بندگی من نگاه میکند، به کیفیت نگاه میکند که من از خواب شیرین بلند شدم و همه چیز را پشت سر انداختم، رفتم وضو گرفتم و آمدم نماز خواندم، به عبادتم نگاه میکند نه به دو رکعت نماز، پاداش برای اصل روحیهی بندگی است، کمیت را کار ندارد که حالا اگر شخصی یک تومان در راه خدا به مستحقی یا ده تومان به فقیری یا یک میلیون تومان به خانوادهی یتیمداری بدهد بعد حضرت حق بگوید: حالا کاری نکرده، چیزی نبود! نه، روحیهی انفاق مهم است، آنانکه در نداری و سختی دست به جیب هستند، آنان که در دارایی و گشایش دست به جیب هستند «اَلَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ» ﴿آل عمران ، 134﴾ این یک انفاق است.
-فروخوردن خشم
«وَ اَلْكٰاظِمِينَ اَلْغَيْظَ» ﴿آل عمران ، 134﴾ آنهایی که وقتی کاری را از همسر، بچه، عروس، داماد، رفیق یا همسایهی داخل کوچهاش میبیند که کار نادرستی بوده و این کار عامل از کوره در رفتن و عصبانیت است، آنهایی که اهل انفاق هستند در دارایی و نداری و اهل فرو خوردن خشم هستند، میتوانند عصبانی شوند اما جلوی خودشان را میگیرند و عصبانی نمیشوند و با نرمی برخورد میکنند، نوعی انفاق است.
-بخشش قلبی
«وَ اَلْعٰافِينَ عَنِ اَلنّٰاسِ» ﴿آل عمران ، 134﴾ قلباً از آن کسی که رنجیده خاطرشان کرده گذشت می-کنند؛ قلباً، نه زباناً، این درست نیست که من کینه داشته باشم اما زباناً بگویم شما را بخشیدم ولی بدحال باشم، نه! قلباً گذشت میکنم «وَ اَلْعٰافِينَ عَنِ اَلنّٰاسِ» ﴿آل عمران ، 134﴾.
حالا این سه مسأله جادهی رسیدن به محسن بودن است: «اَلَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ اَلْكٰاظِمِينَ اَلْغَيْظَ وَ اَلْعٰافِينَ عَنِ اَلنّٰاسِ» ﴿آل عمران ، 134﴾ آخر این جاده محسن شدن است «وَ اَللّٰهُ يُحِبُّ اَلْمُحْسِنِينَ» ﴿آل عمران ، 134﴾. این هدایتگری قرآن است، این آدرسهای زیبایی که قرآن به زن و مرد میدهد.
اگر رحمت خدا را میخواهی، آدرس، راه و جادهاش این آیه است: «وَ أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» ﴿آل عمران ، 132﴾.
اگر دلت میخواهد در پیشگاه خدا محسن شوی، این آدرس و جادهاش است: «اَلَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ» ﴿آل عمران ، 134﴾ این یک قدم، «وَ اَلْكٰاظِمِينَ اَلْغَيْظَ» ﴿آل عمران ، 134﴾ این دو قدم، «وَ اَلْعٰافِينَ عَنِ اَلنّٰاسِ» ﴿آل عمران ، 134﴾ بعد از این قدم سوم تو محسن شدی، حالا موضع من نسبت به تو که محسن شدی این است: «وَ اَللّٰهُ يُحِبُّ اَلْمُحْسِنِينَ» ﴿آل عمران ، 134﴾ تو محبوب من شدی.
محال بودن دوزخ برای محبان خدا
مرحوم کلینی روایتی را نقل میکند و نام امامش را نمیبرد، به نظر مفسرین کتاب شریف کافی، گویندهی روایت حضرت موسی بن جعفر(ع) است، این روایت سه بخش هم دارد؛ یک بخشش این است: یک امر طبیعی است که پروردگار به کسی که محبت داشته باشد و شخصی که محبوب خدا باشد، محال است خدا محبش را به دوزخ ببرد، محال است! نمیشود خدا آدم را دوست داشته باشد و بعد هم به فرشتگان قیامت بگوید: این دوست، رفیق و محبوب من را با سر داخل جهنم بیندازید! اصلاً امر محالی است و امکان ندارد! «وَ اَللّٰهُ يُحِبُّ اَلْمُحْسِنِينَ» ﴿آل عمران ، 134﴾.
حالا باز آقا یا خانمی در ذهنش این است که من خودم را چگونه به آمرزش پروردگار برسانم که رساندن به آمرزش پروردگار برایم راحت باشد و زجری نکشم و باری روی دوشم نیاید؟ این را هم خداوند در سورهی نور آدرس داده است. چقدر زیباست اینکه میگوید: «هُدىً » این هدایتگریهای قرآن است.
دوست دارم خدا هم من را بیامرزد، یعنی از گناهانم بگذرد و پروندهام را پاک و صاف کند گناهانی که بین من و خودش است و گناهانی که بین من و مردم است توفیق بدهد من آنها را هم حل کنم، راهش چیست که هم به آمرزش برسم و هم به رحمت برسم؟ قرآن راهنمایی میکند، این راهنماییش خیلی عجیب است، اما به نظر من از هر ده نفر دو نفر فقط زیر بار این آیه بروند، اینطور که من پنجاه سال تجربهی جلسه با مردم داشتم، آنهایی که با هم اختلاف، دعوا، دعوای خانوادگی، دعوای پدر و پسری و... داشتند، پیش من آمدند، حالا خود من گنهکارم اشتباه داشتم و بد کردم، بین خود و خدا خوب معامله نکردم اما دلم میخواهد به رحمت و به مغفرت خدا آسان برسم، راهش این است، این را در سورهی نور راهنمایی و هدایت میکند، ببینید چقدر زیباست، اما به نظر بعضیها عمل کردنش مشکل است ولی مشکل نیست، فقط تصمیم مثبت میخواهد.
خدا سوال میکند: «أَ لاٰ تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اَللّٰهُ لَكُمْ» ﴿النور، 22﴾ بندگان من، مردم مومن و زنان با ایمان، آیا دوست ندارید در معرض مغفرت و بخشندگی من قرار بگیرید؟ دوست دارید یا دوست ندارید؟ «أَ لاٰ تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اَللّٰهُ لَكُمْ» ﴿النور، 22﴾ خب کدام مومنی به خدا میگوید: نه من دوست ندارم مغفرت تو شامل حال من شود! هیچ مومنی این را نمیگوید، مگر آدمهایی که واقعاً مَصلوبُالعقل باشند.
میگویند استاد روی کرسیِ درس، داشت دروس علمی را به شاگردانش میداد. از بیرون کلاس صدایی بلند شد، بزرگواری میگفت: من الاغم را گم کردم، هر کس خبر دارد و پیدایش کرده به من بگوید من به او جایزه میدهم. این صدا داخل کلاس آمد و استاد از روی کرسی درس رو به شاگردان کرد و گفت: کدامتان از صدای خوب بدتان میآید؟ اگر شخصی خیلی زیبا قرآن، روضه و شعر بخواند، کدامتان بدتان میآید؟ محصلی دستش را بلند کرد و گفت: من، استاد به یکی از شاگردها گفت: بپر داخل کوچه و بگو الاغت اینجاست، بیا بردار برو.
راه آمرزش گناهان
چه کسی دوست ندارد خدا او را بیامرزد؟ هیچ کس، چه کار کنید که خدا شما را راحت بیامرزد، «وَ لْيَعْفُوا» ﴿النور، 22﴾ از آنهایی که با شما بد کردند گذشت کنید.
«وَ لْيَصْفَحُوا» ﴿النور، 22﴾ گذشتتان هم زیبا باشد؛ یعنی گذشتی که من بپسندم. اگر گذشت کنید چه میشود؟ «وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» ﴿النور، 22﴾ هم آمرزشم را سراغت میفرستم و هم رحمتم را «وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» ﴿النور، 22﴾.
باز همین بحث هدایت قرآن را که خیلی سودمند است، یعنی آیاتی که آدرس مغفرت، رحمت، حل مشکل و بیرون آمدن از تنگیها را داده، اگر لطف او بدرقهمان باشد و بخواهد فردا شب دنبال میکنم.
جسارت دشمنان به حضرتزهرا(س)
وقتی صدای در بلند شد، چه دری؟ آن دری که نه سال پیغمبراکرم(ص) یک بار چفتش را بلند نکرد به گل میخ بزند، هر وقت آمد روبهروی در ایستاد، گفت: «السلام علیکم یا اهل بیت نبوه و معدن الرساله». اما این مرتبه چهل پنجاه نفر از اشرار مدینه با مشت و لگد به در کوبیدند، خانه که خیلی بزرگ نبود، خانه صد متر هم نبود، بین در و دوتا اتاق شش، هفت قدم فاصله بود، صدیقه کبری(س) خودش پشت در آمد که رد مردم را کند تا جسارتی به امیرالمومنین(ع) نشود. اینکه امیرالمومنین(ع) نیامد چون حضرتزهرا(س) نگذاشت، یعنی به حضرت عرض کرد: اجازه بدهید من بروم، شاید اینها حرمت من را نگهدارند که دختر پیغمبرم، اگر با شما بد هستند به خاطر اینکه در جنگها قوم و خویشهایشان را کشتی و یا حسود هستند، به خاطر اینکه توهینی به شما نشود من میروم. حضرت زهرا فرمود: پشت در چه کسی است؟ گفتند: در را باز کن، فرمود: ما عزاداریم، برای چه در را باز کنم؟ گفتند: علی را میخواهیم، فرمود: نه علی با شما کاری ندارد، من در را باز نمیکنم. اینجا بزرگترین دانشمندان غیرشیعه نوشتند که دشمنان دستور دادند: هیزم فراوانی دم در بیاورید. اگر ده، پانزده نفرتان در را هل میدادید که هیزم لازم نبود، چقدر کینه داشتند که یک نفر از همان چهل پنجاه نفر به آن بابا گفت: در این خانه زهرا(س) زندگی میکند! گفت: باشد، گفت: حسن(ع) و حسین(ع) زندگی میکنند! گفت: باشد، آتش میزنم. حالا نمیدانم چه مقدار شعله بلند شد که پای در و بالای در را سوزاند و در به اصطلاح از جایش درآمد، این پنجاه شصت نفر آمدند داخل خانه بریزند که دختر پیغمبر(ص) بین در و دیوار ماند! امیرالمومنین(ع) سریع بیرون آمد ولی او را گرفتند و بردند، دیگر نایستادند ببینند چه اتفاقی افتاد. وقتی که در از طرفی افتاد، یعنی بین در و دیوار فاصله شد، زهرا(س) روی زمین افتاد، این چهار بچه آمدند، نمیدانم بپرسیم از ابی عبدالله(ع)، از امام حسن(ع)، از زینب(س)، از کلثوم(س) که وقتی مادر را روی زمین با بدن مجروح دیدید چه حالی پیدا کردید، اما زیر بغل مادر را گرفتید و مادر را بلند کردید، مادر ایستاد. ولی اهل بیت(علیهمالسلام) شما که دور گودال قتلهگاه آمدید و دیدید ابی عبدالله(ع) روی خاک افتاده و جای سالمی در بدن ندارد، نمیتوانستید کاری انجام بدهید، همه دست روی سر گذاشتید و با همدیگر ناله کردید: «وا محمدا».
تهران حسینیه سیدالشهدا (ع) جمادی الثانی 1441 جلسهی سوم