پروردگار به ما چه ميفرمايد:
(كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً)
در کارگزاري حيات موجودات عالم، وجود من بس است؛ نيازي به کس ديگر نيست.
در آية ديگر ميفرمايد:
(كَفى بِاللَّهِ حَسيباً)
همة حسابگريها در اختيار من است. حساب زندگيتان را به کسي ندهيد.
در آية ديگر ميفرمايد:
(إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا)
دفاعكنندة مردم مؤمن، من هستم. شما دفاعگري غير از من نداريد.
و نيز ميفرمايد:
(إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى )
دانه و هسته را در دل زمين، فقط خدا ميشکافد؛ کار زمين و آب و خورشيد نيست. اينها همه ابزار هستند. آنها به هدايت من، دانه و هسته را ميشکافند. بعد هم دانه، به هدايت من حرکت ميکند. يک دانه گندم را تبديل به هفتصد تا ميکنم.
و نيز ميفرمايد:
(يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ)
يک روزي همه خاک بوديد، زماني هم حتي خاک نبوديد:
(هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً)
هيچ چيزي نبوديد که قابل ذکر باشيد. خاک هم نبوديد. ولي من از اين خاک مرده، شما را به وجود آوردم.
دانشمندان امروز ميگويند مغز هر کسي قدرت حفظ کردن 40 ميليون صفحه کتاب علمي را دارد. با این وصف از چه کسي اطاعت کنم؟ عمرم را هزينه چه کسي کنم؟ چه کسي برايم کاری کرده است؟!
خداوند يک مقدار پوست روي بدن انسان کشيده که در هر سانتيمتر 5 هزار دکمة عصبي قرار داده تا ما زبري و نرمي و گرما و سرما را حس کنيم. اگر گرما و سرما را حس نميکرديم، تاکنون مرده بوديم. چون سرماي 30 درجه زير صفر را حس نميکرديم و منجمد ميشديم. يا در گرماي 50 درجه گرمازده ميشديم و ميمرديم.
هزار گونه هادي فقط در ظاهر ما قرار داده که ما را براي انواع احساسها هدايت کند. چقدر کارگر آماده به خدمت در وجود ما قرار داده که ما ضرر نبينيم؟
(يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَي)
از زنده هم مرده بيرون ميآورد. اين است كه خداوند بعد از تذکر به دانه و هسته و بعد از اين تذکر که زنده را از مرده بيرون ميآورم، ميفرمايد:
(ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ)
شما را کجا ميبرند؟ به عبادت چه کسي ميبرند؟ حالا كه ميخواهند شما را ببرند، شما چرا ميرويد؟
منبع : پایگاه عرفان