فارسی
چهارشنبه 07 آذر 1403 - الاربعاء 24 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ستایش و ثناى خداى عزوجل

ستایش و ثناى خداى عزوجل
الحمد لله الاول بلا اول كان قبله ، و الاخر بلا اخر يكون بعده . الذي قصرت عن رؤيته ابصار الناظرين ، و عجزت عن نعته اوهام الواصفين . ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا ، و اخترعهم علي مشيته اختراعا . ثم سلك بهم طريق ارادته ، و بعثهم في سبيل محبته ، لا يملكون تاخيرا عما قدمهم اليه ، و لا يستطيعون تقدما الي ما اخرهم عنه . و جعل لكل روح منهم قوتا معلوما مقسوما من رزقه ، لا ينقص من زاده ناقص ، و لا يزيد من نقص منهم زائد . ثم ضرب له في الحيوة اجلا موقوتا ، و نصب له امدا محدودا ، يتخطأ اليه بايام عمره ، و يرهقه باعوام دهره ، حتي إذا بلغ اقصي اثره ، و استوعب حساب عمره ، قبضه الي ما ندبه اليه من موفور ثوابه ، أو محذور عقابه ، ليجزي الذين اساؤا بما عملوا و يجزي الذين احسنوا بالحسني . عدلا منه ، تقدست اسماؤه ، و تظاهرت الاؤه ، لا يسئل عما يفعل و هم يسئلون . و الحمد لله الذي لو حبس عن عباده معرفة حمده علي ما ابلاهم من مننه المتتابعة ، و اسبغ عليهم من نعمه المتظاهرة ، لتصرفوا في مننه فلم يحمدوه ، و توسعوا في رزقه فلم يشكروه . و لو كانوا كذلك لخرجوا من حدود الانسانية الي حد البهيمية فكانوا كما وصف في محكم كتابه : إن هم إلا كالانعام بل هم اضل سبيلا . و الحمد لله علي ما عرفنا من نفسه ، و الهمنا من شكره ، و فتح لنا من ابواب العلم بربوبيته ، و دلنا عليه من الاخلاص له في توحيده ، و جنبنا من الالحاد و الشك في امره . حمدا نعمر به فيمن حمده من خلقه ، و نسبق به من سبق الي رضاه و عفوه . حمدا يضي ء لنا به ظلمات البرزخ ، و يسهل علينا به سبيل المبعث ، و يشرف به منازلنا عند مواقف الاشهاد ، يوم تجزي كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون ، يوم لا يغني مولي عن مولي شيئا و لا هم ينصرون . حمدا يرتفع منا الي اعلي عليين في كتاب مرقوم يشهده المقربون . حمدا تقربه عيوننا إذا برقت الابصار ، و تبيض به وجوهنا إذا اسودت الابشار . حمدا نعتق به من اليم نار الله الي كريم جوار الله . حمدا نزاحم به ملائكته المقربين ، و نضام به انبياءه المرسلين في دار المقامة التي لا تزول ، و محل كرامته التي لا تحول . و الحمد لله الذي اختار لنا محاسن الخلق ، و اجري علينا طيبات الرزق . و جعل لنا الفضيلة بالملكة علي جميع الخلق ، فكل خليقته منقادة لنا بقدرته ، و صائرة الي طاعتنا بعزته . و الحمد لله الذي اغلق عنا باب الحاجة إلا اليه ، فكيف نطيق حمده ؟ أم متي نؤدي شكره ؟ ! لا ، متي ؟ . و الحمد لله الذي ركب فينا الات البسط ، و جعل لنا ادوات القبض ، و متعنا بارواح الحيوة ، و اثبت فينا جوارح الاعمال ، و غذانا بطيبات الرزق ، و اغنانا بفضله ، و اقنانا بمنه . ثم امرنا ليختبر طاعتنا ، و نهانا ليبتلي شكرنا ، فخالفنا عن طريق امره ، و ركبنا متون زجره ، فلم يبتدرنا بعقوبته ، و لم يعاجلنا بنقمته ، بل تأنانا برحمته تكرما ، و انتظر مراجعتنا برأفته حلما . و الحمد لله الذي دلنا علي التوبه التي لم نفدها إلا من فضله ، فلو لم نعتدد من فضله إلا بها لقد حسن بلاؤه عندنا ، و جل احسانه الينا ، و جسم فضله علينا . فما هكذا كانت سنته في التوبة لمن كان قبلنا ، لقد وضع عنا ما لا طاقة لنا به ، و لم يكلفنا الا وسعا ، و لم يجشمنا إلا يسرا ، و لم يدع لاحد منا حجة و لا عذرا . فالهالك منا من هلك عليه ، و السعيد منا من رغب اليه . و الحمد لله بكل ما حمده به ادني ملائكته اليه و اكرم خليقته عليه و ارضي حامديه لديه . حمدا يفضل سائر الحمد كفضل ربنا علي جميع خلقه . ثم له الحمد مكان كل نعمة له علينا و علي جميع عباده الماضين و الباقين عدد ما احاط به علمه من جميع الاشياء ، و مكان كل واحدة منها عددها اضعافا مضاعفة ابدا سرمدا الي يوم القيمة . حمدا لا منتهي لحده ، و لا حساب لعدده ، و لا مبلغ لغايته ، و لا انقطاع لامده . حمدا يكون وصلة الي طاعته و عفوه ، و سببا الي رضوانه ، و ذريعة الي مغفرته ، و طريقا الي جنته ، و خفيرا من نقمته ، و امنا من غضبه ، و ظهيرا علي طاعته ، و حاجزا عن معصيته ، و عونا علي تأدية حقه و وظائفه حمدا نسعد به في السعداء من اوليائه ، و نصير به في نظم الشهداء بسيوف اعدائه ، إنه ولي حميد .

(1) سپاس خداي را كه اول است و پيش از او اولي نبوده ( مبدا هر موجودي است ) و آخر است و پس از او آخري نباشد ( مرجع همه اشياء است )
(2) خدايي كه ديده هاي بينندگان از ديدنش ( در دنيا و آخرت ) ناتوانند ( محال است او را ببينند ، چون آنچه به چشم سر ديده مي شود بايستي در مكان و جايي باشد ، و محتاج به مكان جسم است و خداي تعالي جسم نيست ) و انديشه هاي وصف كنندگان از عهده وصفش برنيايند ( هرچه كوشند نمي توانند به طوري كه شايسته است او را وصف نمايند ، چنان كه حضرت سيدالمرسلين - صلي الله عليه و آله - فرمود : لا احصي ثناء عليك ، انت كما اثنيت علي نفسك يعني من را توانايي مدح و ثناي تو نيست ، تو خود بايد ثناگوي ذات اقدس خويش باشي ، و حضرت سيد الواصيين اميرالمؤمنين - عليه السلام - فرمود : هو فوق ما يصفه الواصفون يعني او برتر و بالاتر است از آنچه وصف كنندگان او را بستايند )
(3) به قدرت و توانايي خود آفريدگان را آفريد ، و آنان را به اراده و خواست خويش به وجود آورد بي اين كه از روي مثال و نمونه اي باشد ( چون هميشه خداوند بوده و ديگري جز او نبوده كه نمونه به دست داده باشد )
(4) سپس آنان را در راه اراده و خواست خويشتن روان گردانيد ، و در راه محبت و دوستي به خود ( كه غريزه هر موجودي است ، چنان كه در قرآن كريم سوره 17 ، آيه 44 فرموده : و ان من شي ء الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم يعني موجودي نيست جز آن كه ذكرش تسبيح و ستايش خداست ، ولي شما تسبيح ايشان را در نمي يابيد ) برانگيخت ، در حالي كه توانايي ندارند تأخير نمايند آنچه را كه ايشان را به آن جلو انداخته ، و نمي توانند پيش اندازند آنچه را كه ايشان را از آن عقب خواسته ( از آنچه براي آنان تعيين نموده تجاوز نمي توانند كرد ، و اين با استطاعت و توانا بودن در انجام عمل نيك و بد منافات ندارد ، زيرا معني فرمايش امام - عليه السلام - در ظاهر آن است كه خداي تعالي هرگاه چيزي اراده نمود غير آن واقع نمي شود )
(5) و از رزقي كه عطا فرموده هر جانداري را روزي معلومي قرار داده است ( چنان كه در قرآن كريم سوره 43 ، آيه 32 فرموده : نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحيوة الدنيا " ما روزي ايشان را در زندگاني دنيا بينشان تقسيم و پخش نموده ايم " به طوري كه ) به هر كس از آنان فراخي و فراواني داده كاهنده اي نمي كاهد ، و هر كه را كاسته افزاينده اي نمي افزايد ( جز خداوند سبحان توانا نيست كه آن را زياد و كم گرداند ، بنابراين نبايد براي به دست آوردن روزي از جاده درستي و پرهيزكاري بيرون رفت و گرد حرام گشت كه آنچه قسمت و بهره است از راه حلال خواهد رسيد ، و بايد دانست كه حرام روزي اي كه خداي تعالي قرار داده نيست ، پس آنكه هميشه حرام مي خورد از روزي مقسوم خود چشم پوشيده و خداوند آن را حبس نموده كه اگر شكيبايي نموده گرد حرام نمي گشت حتما آنچه در خور حال اوست به وي مي رسيد )
(6) پس از آن براي او ( هر يك از ايشان ) در زندگي مدتي معلوم تعيين و پاياني معين قرار داده ( معلوم نموده هر يك از ايشان تا چه مدتي خواهد زيست ) كه با روزهاي زندگيش به سوي آن پايان گام برمي دارد ، و با سالهاي روزگارش به آن نزديك مي شود تا چون به پايانش نزديك شود ، و حساب عمر و زندگيش را تمام بستاند ، او را به آنچه خوانده از پاداش سرشار ( بهشت ) يا كيفر ترسناك خود ( دوزخ ) فراگيرد ( در اينجا از قرآن كريم سوره 53 ، آيه 31 اقتباس و استفاده نموده فرمود : ليجزي الذين اساؤا بما عملوا و يجزي الذين احسنوا بالحسني يعني ) تا كساني را كه با كردارشان بد كرده و آنان را كه با رفتار شايسته نيكويي نموده اند جزا دهد
(7) و اين جزا ( كيفر و پاداش ) با عدالت و درستي از اوست ( از هر عيب و نقصي ) منزه و پاك است نامهاي او ، و نعتها و بخششهايش ( براي همه ) پي در پي است ( به كسي ظلم و ستم روا ندارد ، بلكه هر چه كند طبق حكمت و مصلحت است ، از اين رو چنان كه در قرآن كريم سوره 21 ، آيه 23 است : لا يسئل عما يفعل و هم يسئلون يعني ) از او نپرسند آنچه را كه بجا مي آورد و از ( گفتار و كردار ) ديگران باز پرسند
(8) و سپاس خداي را كه اگر بندگانش را از شناختن سپاسگزاري خود بر نعمتهاي پي در پي كه به ايشان داده و بخششهاي پيوسته كه براي آنها تمام گردانيده باز مي داشت ( امر نفرموده بود كه شكر نعمتهايش بجا آورند ) هر آينه نعمتهايش را صرف نموده او را سپاس نمي گزاردند ، و در روزي كه عطا فرموده فراخي مي يافتند و شكرش بجا نمي آوردند
(9) و اگر چنين مي بودند ( شكر نمي كردند ) از حدود انسانيت به مرز بهيميت ( چار پايان ، كه مرتبه بي خردي است ) روي مي آوردند و چنان بودند كه در كتاب محكم و استوار خود ( قرآن مجيد سوره 25 ، آيه 44 ) وصف فرموده : ( ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا ، يعني ) ايشان ( ناسپاسان ) جز مانند چار پايان نيستند بلكه گمراهترند ( زيرا چارپايان هيچيك از قواي طبيعي را تعطيل و بيكار ننموده بلكه هر يك را براي آنچه آفريده شده بكار مي اندازند ، پس اگر گمراه باشند در طلب كمال كوتاهي ننموده اند به خلاف انسان كه اگر قوه عقليه را كه به معرفت حق راهنماست و امتياز او از چارپايان به همين قوه است تعطيل نموده از كار بيندازد از چارپايان گمراهتر و سزاوار كيفر است
(10) و سپاس خداي را كه ( با آفرينش آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست و فرستادن كتابها و پيغمبران و نصب ائمه معصومين - عليهم السلام - ) خويشتن را ( وجود، علم ، قدرت و حكمتش را ) به ما شناساند و شكر و سپاس ( از نعمتهاي ) خود را به ما الهام نمود ( گفته اند : الهام چيزي است كه در قلب افاضه مي شود ، و فرق بين الهام و وحي آن است كه الهام بي واسطه ملك است و وحي به واسطه اوست ، و وحي از خواص رسالت است و الهام از خواص ولايت ، و وحي مشروط به رساندن است و الهام مشروط نيست ، و در لغت الهام و وحي هر دو به معني تلقين و فهماندن است ، مرحوم سيد عليخان در شرح بر صحيفه مي فرمايد : روايت شده چون خداوند سبحان در آدم - عليه السلام - روح دميد هنگامي كه راست شد و نشست عطسه كرد ، به او الهام شد گفت : الحمد لله رب العالمين " سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است " خداوند فرمود : يرحمك الله يا آدم " اي آدم خدا تو را بيامرزد " پس نخستين حمد و سپاس او از بشر به طور الهام واقع شده است ) و درهاي علم به ربوبيت پروردگاريش را بر ما گشود ( ائمه معصومين - عليهم السلام - را راهنمايان ما گردانيد تا به وسيله آنان به شهر علم رسيده خدا را بشناسيم ، رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - فرمود : انا مدينه العلم و علي بابها يعني منم شهر علم و علي باب آن ) و بر اخلاص ( بي ربا ، و خودنمائي ) در توحيد و يگانگيش راهنماييمان فرمود ، و از عدول و كجروي و شك و دو دلي در امر خود ( معرفت ذات و صفات يا دين و احكامش ) دورمان ساخت
(11) چنان سپاسي كه با آن زندگي كنيم بين كساني از خلقش كه او سپاسگزارند ، و با آن پيش افتيم بر هر كه به رضا و خشنودي ( پاداش ) او و عفو و گذشتش پيش افتاده ( مراد از سبقت در اينجا بر مانند آن خودمان است ، نه بر انبياء و اوصياء ايشان - عليهم السلام - زيرا بر آنان نمي توان سبقت گرفت )
(12) سپاسي كه تاريكيهاي برزخ ( قبر ) را بر ما روشن سازد ( مراد از تاريكيها شدت و سختي آن است ، يا آن كه به اعتبار تاريكي قبر و تاريكي ترس و تاريكي عمل تعبير به تاريكيها فرموده است ، و مراد از حمد و سپاسي كه تاريكيهاي برزخ را روشن مي گرداند تجسم اعمال و اعتقادات بعد از مرگ است ، و در قرآن و اخبار بسيار هست كه اعمال صالحه و اعتقادات صحيحه به صور نورانيه درآيند و دارنده آن از نور آنها بهره مند گردد ، چنان كه خداي تعالي " سوره 57 ، آيه 12 " فرموده : يوم تري المؤمنين و المؤمنات يسعي نورهم بين ايديهم و بايمانهم يعني ياد آور روزي را كه مردان و زنان با ايمان نورشان پيش رو و سمت راست آنها بشتابد ، و اعمال سيئه و اعتقادات باطله به صور تاريك درآيند كه بجا آورنده آن در تاريكيهاي آنها سرگردان است ، چنان كه خداي تعالي " سوره 57 ، آيه 13 " فرموده : يوم يقول المنافقون و المنافقات للذين امنوا انظر و نانقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نورا يعني ياد كن روزي را كه مردان و زنان اهل نفاق و دورويي به اهل ايمان گويند مشتابيد تا از نور شما روشنايي گيريم ، به ايشان گويند واپس بگرديد " به دنيا باز گرديد " و نور طلبيد ) و راه رستخيز را ( راهي كه همه مردم را پس از زنده گردانيدن براي رسيدگي به حساب از آن راه به محشر مي فرستند ) براي ما آسان نمايد ، و منازل و جاهاي ما را در جايگاه گواهان ( فرشتگان و پيغمبران و ائمه اطهار - عليهم السلام - كه روز قيامت بر مردم گواهي مي دهند ) آبرومند گرداند ، روزي كه ( در قرآن كريم سوره 45 ، آيه 22 " است : و لتجزي كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون يعني ) هر كسي به سزاي آنچه كرده مي رسد و به ايشان ستم نمي شود ( اينكه امام - عليه السلام - در اينجا به جاي " و لتجزي " كه در قرآن كريم است فرمود : " تجزي " براي آن است كه گفته اند : اقتباس از قرآن در حقيقت قرآن نيست بلكه كلامي است شبيه و مانند آن پس اندك تغيير در آن زيان آور نمي باشد ، و در قرآن مجيد " سوره 44 ، آيه 41 " است : يوم لا يغني مولي عن مولي شيئا و لا هم ينصرون يعني ) روزي كه دوستي از دوستي چيزي ( عذاب و كيفري ) را دفع نكند و ايشان كمك نمي شوند ( توانايي ندارند كه يكديگر را كمك نمايند )
(13) سپاسي كه از ما با علي اعليين ( جاهاي بلند بهشت يا ديوان خير يعني كتابي كه اعمال فرشتگان و صلحاء و نيكوكاران در آن نوشته مي شود ) بالا رود ، در نامه نوشته شده اي كه مقربين آن را مشاهد نموده نگهداري مي نمايند ( يا روز قيامت به آنچه در آن است گواهي مي دهند )
(14) سپاسي كه چشمهاي ما به آن روشن گردد آن هنگام كه ديده ها ( ي مردم ) خيره و دوخته شود ( به طوري كه از سختي عذاب بر هم نتوانند زد ) و چهره هاي ما به آن سفيد گردد آن هنگام كه روها ( يا پوست اندام ) سياه شود ( اين جمله اشاره است به فرمايش خداي تعالي " سوره 3 ، آيه 106 " يوم تبيض وجوه و تسود وجوه يعني روزي كه چهره ها " ي مؤمنين " سفيد و روها " ي كافرين و منافقين " سياه گردد ، و سفيد و سياه بودن روها در آن روز " چنان كه سيد نعمت الله جزائري - عليه الرحمه - در شرح صحيفه خود مسمي به نور الأنوار فرموده : " يا آن است كه حقيقتا روها سفيد و سياه مي شود و يا آن كه سفيد و سياهي آنها كنايه از نيكي و زشتي كردار است )
(15) سپاسي كه به آن از آتش دردناك خدا رسته به جوار رحمتش رهسپار شويم ( و اين كه آتش را به خدا نسبت داده و فرموده : من اليم نار الله چنان كه در قرآن كريم " سوره 104 ، آيه 6 " است : نار الله الموقده " آتش برافروخته شده خدا " براي شدت و سختي آن است كه كسي نتواند آن را خاموش كرده يا از آن رهايي يابد )
(16) سپاسي كه به آن شانه به شانه مقربين از فرشتگان رفته جا را بر آنها تنگ سازيم ، و به آن ، در سراي جاوداني و جايگاه پربركت هميشگي ( بهشت ) با پيغمبران فرستاده اش گرد آئيم ( و اين كه انبياء را به مرسلين وصف فرموده براي آن است كه هر نبي و پيغمبري رسول نيست ، و اين كه بسياري از مفسرين گفته اند : رسول كسي است داراي كتاب باشد و نبي كتاب ندارد و از جانب خدا خبر مي دهد ، در اين گفتار بحث و گفتگوست چون حضرت لوط ، اسمعيل ، ايوب ، يونس و هارون " عليهم السلام چنان كه در قرآن كريم به آن اشاره شده " از جمله مرسلين هستند و بالإستقلال داراي كتاب نبوده اند ، و گفته شده : رسول كسي است كه به شريعت جديده دين تازه مبعوث شده باشد و مردم را به آن دعوت نمايد و نبي اعم از آن است يعني هم چنين كسي و هم كسي كه شريعت سابقه و دين پيش از خود را به مردم تبليغ نمايد مانند انبياء بني اسرائيل كه بين موسي و عيسي - عليهما السلام - بودند ، و بر اين سخن ولايت دارد فرمايش پيغمبر اكرم به ابي ذر - رحمه الله - " در مجلد پنجم بحار الانوار " : انبياء يكصد و بيست و چهار هزار و رسول از ايشان از مهتر و كهتر سيصد و سيزده تن بودند ، و " نيز در مجلد پنج بحار الانوار " حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - به زراره فرمود : نبي كسي است كه در خواب مي بيند و صدا مي شنود و ملك را به چشم نمي بيند ، و رسول كسي است كه صدا مي شنود و در خواب مي بيند و ملك را به چشم مي بيند ، و اين كه امام - عليه السلام - ملائكه را پيش از انبياء بيان فرموده براي مراعات ترتيب است چون ايشان بين خداي تعالي و پيغمبرانش در تبليغ شريعت واسطه هستند ، نه از آن جهت كه آنها برتر از انبياء باشند ، زيرا اجماع شيعه اماميه است كه انبياء و ائمه معصومين - عليهم السلام - افضل از ملائكه مي باشند و اجماع ايشان حجت است چون معصوم - عليه السلام - داخل در ايشان مي باشد )
(17) و سپاس خداي را كه نيكوييهاي آفرينش را براي ما برگزيد ( زيرا انسان چون خلاصه و نتيجه مخلوقات است خداي تعالي او را در نيكوترين صورت آفريده ، چنان كه " سوره 40 ، آيه 64 " فرموده : و صوركم فاحسن صوركم يعني شما را آفريد و صورتهاتان را نيكو گردانيد ) و روزيهاي پاكيزه ( حلال و روا ) را براي ما روان ( فراوان ) گردانيد
(18) و با تسلط و توانايي ما را بر همه آفريدگان برتري داد ، و از اين رو به قدرت و توانايي او همه مخلوقاتش فرمانبر ما بوده و به نيرو و زورش به اطاعت ما درمي آيد ( چنان كه در قرآن كريم " سوره 31 ، آيه 20 " فرموده : ان الله سخر لكم ما في السموات وما في الارض يعني البته خداوند آنچه در آسمانها و زمين است رام شما گردانيده )
(19) و سپاس خداي را كه در نيازمندي را جز به سوي خود به روي ما بست ( چون ما را نيازمند به غير خود نيافريده اين سخن منافات ندارد با احتياج به يكديگر كه نظام عالم بسته به آن است براي آن كه حاجت به غير خدا در حقيقت حاجت به اوست كه مالك و منعم حقيقي است ) پس ( با اين همه نيازمنديها ) چگونه سپاس او را توانايي داريم ؟ يا كي مي توانيم حمدش را بجا آوريم ؟ نمي توانيم ، كي توانيم ؟ ( شايسته است كه خواننده دعا بر هر يك از كلمه لا و متي وقف نموده درنگ نمايد تا دانسته شود كه جمله اي حذف شده است )
(20) و سپاس خداي را كه ابزار بسط و گشاد را در ( بدن ) ما به هم پيوسته ، و افزارهاي قبض و درهم كشيدن را در ( كالبد ) ما قرار داد ( رگ ، پي ، استخوان ، گوشت ، پيه ، خون و ساير اندام را با كيفيت و حركات مخصوصه در پيكر ما نهاد تا به واسطه آنها اندامها گشاده و درهم شود ، و گفته شده : مراد از بسط و قبض قوه دافعه و ماسكه است كه در هر عضوي نهاده شده ، و گفته اند : مراد از آنها شادي و اندوه است ) و ما را از روانهاي زندگي بهره مند نمود ( اين جمله اشاره است به حديث جابر از امام محمد باقر - عليه السلام - كه فرموده : پنج روح براي مقربين " اولياء خدا " است : روح قدس كه با آن همه چيزها را مي دانند ، و روح ايمان كه با آن خدا را عبادت و بندگي مي نمايند ، و روح قوه كه با آن با دشمن جهاد و زد و خورد كرده معاش و زندگاني را آماده مي سازند ، و روح شهوة كه با آن از طعام و نكاح لذت و بهره مي برند ، و روح بدن كه با آن به آهستگي و نرمي راه مي روند ، و چهار روح براي اصحاب يمين " مؤمنين " است چون روح قدس در ايشان نيست ، و سه روح براي اصحاب شمال " كفار و منافقين " است چون داراي روح ايمان نمي باشند ، و گفته شده : ارواح در فرمايش امام - عليه السلام - : و متعنا بارواح الحيوه جمع روح به فتح را است كه به معني آسايش مي باشد يعني ما را از آسايشهاي زندگي بهره مند نمود ) و اندام كردارها را در ما استوار گردانيد ، و ما را با روزيهاي پاكيزه ( انواع غذاهاي حيواني و نباتي ) پرورش داد ، و به بخشش خود توانگرمان ساخت ، و به نعمت خويش سرمايه ( زندگاني ) به ما بخشيد ( اين جمله اشاره است به فرمايش خداي تعالي " سوره 53 ، آيه 48 ": وانه هو اغني و اقني يعني و اوست آن كه " بندگانش را " بي نياز كند و سرمايه بخشد )
(21) پس از آن ما را ( به رفتار طبق احكام خود ) فرمان داده تا طاعت و پيرويمان را بيازمايد ( معني آزمايش خداي تعالي آن است كه با ما رفتار نمايد چون كسي كه مي خواهد ديگري را امتحان كند وگرنه آشكار و نهان بر او يكسان است ) و نهي نموده تا شكر و سپاسگزاريمان را آزمايش نمايد ( و اين كه شكر فرموده طاعت نفرموده براي آن است كه شكر در اصطلاح به كار بردن هر نعمتي است در آنچه خداي تعالي براي آن قرار داده و با ارتكاب معاصي جور نمي آيد ، پس نهي براي آزمايش سپاسگزاري است ، حضرت صادق - عليه السلام - فرمود : شكر النعمة اجتناب المحارم يعني شكر نعمت دوري گزيدن از حرامهاست ) پس از راه فرمايش پا بيرون نهاديم ( خلاف امرش رفتار كرديم ) و بر پشتهاي ( مركبهاي ) نهيش سوار شديم ( گناهاني كه نهي فرموده بود بجا آورديم ، و اين كه فرموده : راه فرمانش و پشتهاي نهيش ، يكي از مفرد و ديگري را جمع براي آن است كه راه امرا و راه هدايت رستگاري يكي است ولي نهي او گمراهي است كه داراي راههاي بسيار مي باشد ، چنان كه در قرآن كريم " سوره 6 ، آيه 153 " فرموده : و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ، ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله " و محققا اين راه من راست است آن را پيروي كنيد ، و از راههاي ديگر نرويد كه شما را از راه حق دور مي سازد " و روايت شده : پيغمبر - صلي الله عليه و آله - خطي كشيده فرمود : اين راه رشد و هدايت است ، پس از آن به سمت راست و چپ خطهايي كشيد و فرمود : اين راههايي است كه بر هر يك از آنها شيطاني است كه به آن دعوت مي نمايد ) پس ( با اين رفتارمان ) به كيفر ما شتاب نكرد و در انتقام ما تعجيل ننمود بلكه بر اثر رحمتش از روي كرم و بزرگواري با ما همراهي نمود ، و به سبب مهربانيش از روي حلم و بردباري بازگشت ما را ( به راه است ) انتظار كشيد ( با ما رفتار نمود مانند رفتار كسي كه ديگري را چشم به راه است ، و گفته اند : اطلاق بعضي از صفات مانند رحمت كه به معني رقت قلب و نرمي دل است و آن مقتضي احسان و نيكي مي باشد بر خداي تعالي به اعتبار غايات و مقاصد است يعني به اعتبار نتيجه آن است كه همان احسان باشد ، نه به اعتبار مبادي و اصول افعال كه همان رقت قلب است ، و يكي از محققين - رحمة الله - فرموده : اطلاق آن بر خداي متعال بر وجه اعلي و اشرف است ، زيرا صفات هر موجودي بر حسب وجود اوست ، پس صفات جسم مانند وجودش جسمانيه و صفات نفس نفسانيه و صفات عقل عقلانيه و صفات خداي تعالي الهيه است ، خلاصه عوالم با يكديگر اتفاق داشته برابر هم هستند پس آنچه از صفات كماليه در عالم ادني يافت شود در عالم اعلي بر وجه ارفع و اشرف است )
(22) و سپاس خداي را كه ما به ( حقيقت ) توبه و بازگشت ( از گناه ) راهنمايي نمود ، توبه اي كه آن را نيافته ايم جز به فضل و احسان او ، پس اگر از فضل و بخشش او جز همان ( نعمت ) توبه را به شمار نياوريم نعمت او در حق ما نيكو و احسانش درباره ما بزرگ و فضلش بر ما عظيم مي باشد ( توبه گناهان را مي برد و زشتيها را مي شويد و خدا را خشنود مي گرداند ، حضرت اميرالمؤمنين - عليه السلام - فرموده : لا شفيع انجح من التوبه يعني هيچ شفيع و خواهشگري پيروزتر و رهاننده تر از توبه و بازگشت نيست ، و حضرت باقر - عليه السلام - فرموده : التائب من الذنب كمن لا ذنب له يعني توبه كننده از گناه مانند كسي است كه گناه ندارد ، و حضرت صادق - عليه السلام - فرموده : ان الله تعالي يفرح بتوبة عباده المؤمنين اذا تابوا كما يفرح احدكم بضالته اذا وجدها يعني خداي تعالي به توبه بندگان با ايمانش هرگاه توبه كنند شاد مي شود چنان كه يكي از شما گمشده خود را كه بيابد شاد مي شود )
(23) و روش او در توبه براي پيشينيان ( بني اسرائيل ) چنين نبوده ( سنت و روش خداي تعالي در توبه براي بني اسرائيل كشتن يكديگر بوده ، نه بس پشيماني ، چنان كه در قرآن كريم " سوره 2 ، آيه 54 " فرموده : واذ قال موسي لقومه يا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الي بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خير لكم عند بارئكم فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم يعني و ياد كنيد هنگامي را كه موسي به قوم خود " آنان كه گوساله پرستيدند " گفت : اي قوم شما بر اثر گرفتنتان گوساله را " به خدايي " به خود ستم روا داشتيد ، اكنون به سوي آفريننده خويش باز گرديد و خود " يكديگر " را بكشيد كه اين كشتن نزد آفريننده شما برايتان " از زندگاني در دنيا " بهتر است پس خدا توبه شما را " پيش از آن كه همگي كشته شويد " پذيرفت ، زيرا او بسيار توبه پذير و بسيار مهربان است ) و آنچه به آن توانايي نداريم از ما برداشته ، و به ما جز به آنچه طاقت داريم تكليف نفرموده ، و جز كار آسان را ما نخواسته ( چنان كه در قرآن كريم " سوره 22 ، آيه 78 " فرموده : وما جعل عليكم في الدين من حرج يعني و خدا بر شما در دين تنگي و رنج قرار نداده است ) و براي هيچيك از ما برهان و بهانه اي جا نگذاشته ( چنان كه حضرت صادق - عليه السلام - فرموده : هرگاه در همه چيزها بنگري كسي را در تنگي و سختي نمي يابي ، كسي را نمي يابي جز آن كه خدا را بر او حجت و برهاني است ، و به كمتر از طاقتشان امر و فرمان داده ، و آنچه به مردم امر شده طاقت آن را دارند ، و هر چه طاقت و تواناييش را ندارند از آنها برداشته شده ولي نيكي در مردم نيست " تا اين حقايق را بفهمند " )
(24) پس بدبخت ( زيانكار و شايسته عذاب ) از ما كسي است كه او را نافرماني نمايد ، و نيكبخت از ما كسي است كه به او روآورد ( طبق اوامر و نواهيش رفتار نمايد )
(25) و سپاس خداي را به هر چه كه او را نزديكترين فرشتگانش را گرامي ترين آفريدگانش و پسنديده ترين ستايش كنندگانش ستوده اند ( گرچه من نتوانم به آن اندازه و به آن جور سپاسگزار باشم ، ولي چنين مي گويم تا شايد خداي تعالي به فضل و احسانش من را در زمره ايشان داخل نمايد )
(26) سپاسي كه بر سپاسهاي ديگر برتري داشته باشد مانند برتري پروردگار ما بر همه آفريدگانش
(27) پس او را است سپاس به جاي هر نعمتي كه بر ما و بر همه بندگان گذشته و مانده اش دار و به شماره همه چيزها ( از كلي و جزئي ) كه علم او به آنها احاطه دارد و همه را فراگرفته ، و به جاي هر يك از نعمتها به شماره چندين برابر هميشه و جاويد تا روز قيامت
(28) سپاسي كه حد آن را انتها و عدد آن را شمارش و به پايان آن دسترس و مدت آن بريدني نيست ( سپاس ابدي و هميشگي )
(29) سپاسي كه موجب رسيدن به فرمانبري ، و گذشت او ، و سبب خشنودي ، و وسيله آمرزش ، و راه به بهشت ، و پناه از عذاب ، و آسودگي از خشم ، و پشتيبان طاعت ، و جلوگير از معصيت ، و مدد بر انجام حق ( اوامر ) او و شرايط آن باشد
(30) سپاسي كه به وسيله آن در بين نيكبختان دوستان او كامروا گرديم و به سبب آن در رشته كشتگان به شمشيرهاي دشمنانش درآئيم ، كه خدا ياري دهنده ( مؤمنين ) و ( در خوشي و سختي ) ستوده شده است ( زيرا سختي نيز مانند خوشي نعمتي است كه صبر و شكيبايي بر آن موجب ثواب و پاداش است كه باعث حمد و سپاس مي شود ) .

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نفس نورى
حفظ از لغزش‏ها با سکوت
وجوب اشتغال به عيوب خود
معیار شناخت خیر
نفخه‏هاى الهى
مقدمه دبير كنگره بر کتاب مجموعه آثار عاشورايى ...
به حرف‏هایى که مى‏زنیم عمل کنیم
تحمّل شیخ جعفر کاشف الغطاء در برابر همسرش
عزلت ابراهيم از بت‏پرستان‏
قيمت عمر

بیشترین بازدید این مجموعه

آتش وصل از آتش فراق شدیدتر است
نفس نورى
فعل حضرت حق
نفس و هفت مرحله آن
بهداشت آب
نگاهی کوتاه به زندگی و شخصیت علمی استاد حسین ...
سخنراني مهم استاد انصاريان در روز شهادت حضرت ...
حفظ از لغزش‏ها با سکوت
حرص در روايات‏
نیایش برای درخواست عافیت و سلامت

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^