فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

قلب محروم از نور خدا ، علّت تمام مفاسد

تحقيق در اوضاع حيات و مسائل زندگى نشان دهنده اين معناست كه علّت تمام بدبختى ها و نكبت ها و ذلّت ها درون انسان است . همه دردها از درون شروع مى شود و تمام مفاسد از آنجا سرچشمه مى گيرد . هيچ گاه نمى توان مشكلات و بن بست ها را به عوامل طبيعى و مادّى بيرون نسبت داد ؛ چه اين كه كليّه عناصر طبيعى به اراده حكيمانه خالق مهربان در راه رشد وكمال بشر قرار گرفته و اين انسان در صورت سلامت قلب ماديات را در راه صحيح به كار برده و در صورت فساد قلب ـ كه منشأ فساد اخلاق و عمل است ـ آنها را در راه نابودى خود و ديگران به كار برده و از اين راه خسارت هاى معنوى و مادّى به حيات خويش و انسان هاى ديگر وارد مى آورد !! كاظم زاده ايرانشهرى كه سال هاى متمادى در غرب مى زيست و نسبت به اوضاع زندگى مردم مغرب زمين آگاهى كامل داشت ، اوضاع وحشتناك غرب را معلول درون مريض و فاسد سردمداران غرب و مردم آن سرزمين مى داند و بسيارى از علماى با انصاف آن ناحيه ، در اين مسئله با او هم رأيند .اين مرد عارف و متخلّق به اخلاق مى گويد :

علّت اصلى اوضاع وحشتناك اروپا و اين انقلاب هاى خون آلود ـ كه تمدّن غرب را به گودال اضمحلال پرتاب مى كند ـ همانا جز انكار و ردّ نواميس ديانت حقيقى و فضيلت اخلاقى چيز ديگر نيست و در همه تمدّن هاى گذشته نيز همين حال سبب فنا و زوال آن ها گرديده است .

غفلت و نادانى مؤسسين و مروّجين علوم مادّى و طبيعى از يك طرف و نفع جويى و حرص و طمع مردمان خودپرست و جاه طلب از طرف ديگر اسباب اين اوضاع كنونى را فراهم آورده است .
علماى فنون طبيعى مثبت ، درخت تناور دين و اخلاق را از ريشه بركنده و مردم را تسليم ديوهاى رذايل اخلاقى و هوس هاى نفسانى نمودند و پرستش كنندگان سيم و زر نيز از حال ناگوار و ناتوانى توده مردم استفاده نموده ، به مكيدن خون سعى و عمل و حسن نيّت ضعفا و بيچارگان پرداخته ، اين بحران مرگ آسا را توليد كردند .
اين توده مردم بيچاره كه امروز خود را به اين در و آن در مى زند و به هر راهى كه او را مى كشند مى رود و به اميد اين كه پاره نانى بدست آورده با فكر آسوده و ايمن از فردا ، شب را به سر برد ، تقصيرش در ناتوانى و نادانى اوست و اين ناتوانى را كسانى به او داده اند كه در نتيجه تعليمات مادّه پرستى فنون طبيعى مثبت ، از نادانى و ناتوانى اين طبقه هاى پايين ملّت استفاده هاى مادّى مى كنند و مقام رياست و تسلّط خود را حفظ مى نمايند و وقت و فرصت به مرد كارگر و دهقان و كاسب نمى دهند تا ساعتى به فراغت فكر كند و به حال و مآل خود بينديشد ، پس منبع بدبختى توده ملت ، فساد اخلاق و بى دينى و بى همه چيزى طبقات عالى كه زمام امور اقتصادى و دينى و اجتماعى را در دست دارند مى باشند . بنابراين بايد قبول كرد كه نه كشفيّات و تحقيقات علوم طبيعى و نه ماشين آلات و اختراعات و ترقّيات فنى و تكنيكى هيچ كدام مستقيماً سبب بدبختى نيستند ، بلكه سوء استعمال آن ها در نتيجه فقدان حسّ ديانت و مكارم اخلاقى ، اين حال دل خراش بدبختى را توليد كرده است . كارخانه و ماشين و دستگاه و موتور و آهن و غيره كه داراى جان و اراده و فهم نيستند ، نمى توانند به خودى خود كسى را خوشبخت و يا بدبخت كنند ، بلكه كسانى مسؤول بدبختى مردم هستند كه اين وسايل ترقى را در راه منافع شخصى غير مشروع خود به كار مى اندازند و اين وسايل آسايش و ترقى را مبدّل به آلت مرگ و هلاك مى سازند !

چنان كه هواپيما يكى از بزرگ ترين و مفيدترين اختراعات قرن كنونى است كه مملكت ها را به هم نزديك و ملّت ها را با هم آشنا و مرتبط و مسافت هاى دراز را كوتاه مى سازد ، ولى اگر اين ها را براى مقاصد جنگى و حمل و نقل آلات كشتار به كار برند و اسباب هلاك و مرگ قرار دهند ، تقصير در آن ها نيست بلكه بر گردن كسانى است كه آن ها را در اين راه بد به كار مى برند . اگر برعكس ، اين وسايل نقليّه هوايى را براى حمل آذوقه و ارزاق و محصولات تجارتى و فلاحتى و مسافرت هاى شخصى بكار برند ، البته خدمت بزرگى به اوضاع اقتصادى و رفع قحطى و گرسنگى و تأمين خوشحالى و آسايش ملّت ها خواهد شد ، همين طور است ساير ماشين آلات و اختراعات و ترقّيات فنّى كه روز به روز بر شمار آن ها افزوده مى شود . پس نبايد از ساختن ماشين ها و آلات تكنيكى صرف نظر نمود و به وسايل ابتدايى دستى اكتفا كرد و يا ماشين هاى موجود را به خيال اين كه مايه بدبختى مردم شده اند ، درهم شكست ، چنان كه بعضى پيشنهاد مى كنند .
آنچه بايد درهم شكسته شود ، افكار زشت و حرص و طمع و نادانى و نفس پرستى و جاه طلبى و غارتگرى است .
پس بايد افكار و حسّيات و طبايع و اخلاق اشخاصى را عوض و تبديل و اصلاح كرد كه عنان سرنوشت ملّت ها به دست ايشان سپرده شده و خوشبختى ملّت ها بسته به حسّ تفكّر و حسّ ديانت و فضيلت اخلاقى ايشان مى باشد . از اين جا به خوبى آشكار مى گردد كه اسباب بدبختى بشر در چيزهاى خارجى و مادّى نيست ، بلكه در دل و مغز افراد بشر به خصوص رهنمايان و پيشوايان اوست . بدين جهت اقدامات و تدابير خارجى و قانون ها و نظامنامه ها و تهديدها و امرها و نهى ها و حبس ها و جبرها كه امروز در ممالك متمدّن اروپا به فراوانى يافت مى شود ، هرگز چاره بدبختى شان را نخواهد كرد ؛ زيرا كه درد از درون است و دوا نيز از درون بايد داده شود . آرى ، اين كاخ تمدّن از پاى بست لرزان شده است و با تعميرهاى ظاهرى و خارجى استوار و برقرار نخواهد ماند .

با وجود انتشار وسيع علوم و فنون و فلسفه و حكمت در اروپا ، جاى تعجّب است كه نادانى و غفلت به اندازه اى مغز و دل مردم اين سرزمين ها و به خصوص بزرگان آن را استيلا نموده است كه اكثر مردم پى به اين مسائل ساده نمى توانند برد و يا نمى خواهند ببرند . امروز بيش تر اختراعات و ترقيات فنى ، براى جلب فايده مالى و تحصيل سيم و زر به عمل مى آيد ، در هر اقدام و هر كار مسئله اساسى و شرط نخستين همانا بدست آوردن پول است و بس .هر كارى كه بيش تر براى بدست آوردن پول خدمت كند ، به هر نام و به هر وسيله و نحو باشد ولو هزاران مردم ديگر را بى نان سازد و يا به خطر جانى و مرگ بيندازد ، مشروع و مجاز ديده مى شود .در نتيجه از ميان رفتن رادع اخلاق و آمر وجدانى و مانع درونى و دينى ، اكثريت مردم مغرب زمين ، كارى و خيالى و فكرى جز جمع كردن سيم و زر و جز هوس رانى و نفس پرستى و پر كردن شكم و ربودن و غارت كردن مال يكديگر به هر اسم كه باشد ندارند و وظيفه اى براى خود نمى شمارند . اگر اين اوضاع ، حداقل همه افراد يك ملت را از نظر مادى خوشبخت مى كرد ، باز مى توانستيم بگوييم كه بگذاريد اين مردم نادان ، كه به زندگى ديگر و عالى ترى عقيده ندارند در اين چند روزه عمر خود يك زندگى خوشى داشته ، خوشبخت و بى خبر زيست كنند ، لكن بدبختانه از اين خوشبختى ظاهرى و مادّى نيز اثرى و بويى پيدا نيست !!

اين غفلت و نادانى و نابينايى فقط نتيجه پيروى از يك تربيت ناصحيح است ؛ تربيتى كه بر پايه معلومات ناقص فنون مادى و طبيعى و فلسفه مادّه پرستى بنا شده است و در اين تربيت براى حيات دينى و مكارم اخلاقى و معلومات معنوى و حقايق علوم روحى و احكام آسمانى ، جايى نيست .اين است اوضاع ناگوارى كه در نتيجه شيوع فساد در تمدّن غرب ظهور نموده است و بعضى از متفكّران از آن به شيطان يا دجّال تعبير مى كنند و اين اوضاع را علامت انقراض تمدّن غرب مى شمارند ؛ زيرا از روى تاريخ مى بينند كه ملّت هاى قديم همواره در نتيجه شيوع فساد اخلاقى و ظاهرپرستى و تسلّط حرص و آز از ميان رفته اند  ! در اين مقاله به موقف حساس و سازنده دين پى برديد و دانستيد كه تنها علّتى كه انسان را از افتادن در هر نوع بدبختى حفظ مى كند ، دين است و بايد دانست كه باور كردن دين تنها كار قلب و تجلّى آن در خانه دل به صورت ايمان و در اعضا و جوارح به صورت عمل صالح و در صفحه روان به شكل حسنات اخلاقى است و اگر قلب محروم از نور با عظمت ايمان به خدا و روز جزا گردد ، ديگر نمى توان او را با قانون به ساحت صلاح كشيد و در نتيجه از فساد اخلاق و فساد عمل نمى توان به هيچ وجه جلوگيرى كرد . در اينجاست كه بايد متمسك به كلام گهربار حضرت امام صادق عليه السلامشده و بگوييم : قلبى كه از توجّه به حقّ و نور ايمان محروم است ، قلب متوقّف است و قلبى است كه از حيات معنوى بى بهره و مرده اى بيش نيست و روحى كه در گرو قلب غافل است از فساد اخلاق ايمن نيست و اعضايى كه فرمانبر قلب مرده اند ، جز جنايت و خيانت و غارت و فساد از آنان توقعى ديگر نمى رود و در حقيقت بايد گفت : وَوَقْفُ الْقَلْبِ فى الْغَفْلَةِ عَنِ اللّهِ .  بياييد با روى آوردن به دين حقيقى و اتصال به احكام نورانى آسمانى و با تكيه به قرآن مجيد و توجه به كلمات انبيا و امامان و اوليا و عرفا و مربيان دلسوز ، به اصلاح درون برخيزيم ، تا از اين راه به اصلاح همه امور زندگى توفيق حاصل كنيم . [ أَلا تَرى أَنَّ الْعَبْدَ إِذا ذَكَرَ اللّهَ تَعالى بِالتَّعْظيمِ خالِصاً إِرْتَفَعَ كُلُّ حِجابٍ بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللّهِ مِنْ قَبْلِ ذلِكَ ] مسلّم است وقتى بنده اى خداوند را با كمال خلوص به آن عظمتى كه هست ببيند ، هر حجابى كه قبل از اين ديدن و قبل از اين مشاهده واقعى بين او و خداوند بوده برداشته مى شود . انديشه در تمام موجودات عالم و تفكّر نسبت به خالق موجودات ، انسان را به اين نتيجه مى رساند كه كليّه مخلوقات عالم اعم از مخلوقات غيبى و شهودى ، فقر محض و احتياج صرف و تعلّق خالص و سايه اى بيش نيستند . با درك اين حقيقت چگونه انسان عارف مى تواند موجودى را هرچند به ظاهر بزرگ باشد ـ بزرگ و عظيم ببيند و از طرفى وقتى با ديده دل و چشم عقل به آفريننده اين دستگاه حيرت آور نظر كرد مى يابد كه حضرت او كمال محض و داراى صفات ثبوتيّه بى نهايت در بى نهايت است و جز عظمت و بزرگى چيز ديگرى در آن ساحت مقدّس مشاهده نمى شود . اينجا است كه دل از همه موجودات فقير و كليّه اين نمودها و سايه ها آزاد شده و غرق در تعلّق خالص نسبت به جانان خواهد گشت و جذبه و كششى جز جذبه معشوق واقعى در ميان نخواهد ماند و انسان فكر و ذكر و عشق و ورد و معشوقى جز حضرت حق برايش نخواهد بود . در اين مقام انسان فقط و فقط در ميدان فى اللّه و باللّه و من اللّه و إلى اللّه و على اللّه قرار دارد و الهى محض و خدايى صرف است و همين معناى رفع حجاب بين عبد و خداوند است .

 عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست      تا كرد مرا تهى و پر كرد زدوست

   اجزاى وجود من همه دوست گرفت            نامى است زمن بر من باقى همه اوست     

 [ وَإِذَا انْقادَ الْقَلْبُ لِمَوْرِدِ قَضاءِ اللّهِ بِشَرْطِ الرِّضا عَنْهُ كَيْفَ لا يَنْفَتِحُ الْقَلْبُ بِالسُّرُورِ وَالرُّوحِ وَالرَّاحَةِ ]زمانى كه قلب ، تسليم قضاى حق شد و بر اين قضا كمال خشنودى و رضايت را داشت ، چرا به نور خوشحالى و گشادگى و راحتى و امنيت و آرامش و آسايش منوّر نشود ! قلبى كه توجه خود را از تمام موجودات كه فقر محضند برداشته و آنان را جز وسيله اى براى رسيدن به محبوب نمى داند و با كمك حق به تماشاى عظمت حق نايل آمده ، تمام مسائل وارده از طرف خداوند را حق دانسته و به آن كمال رضايت دارد ، ازاين جهت با توجّه به عمق مصائب و ابتلائات غرق در لذّت و سرور است !

فيض كاشانى ، اين عارف دل منوّر به نور عشق مى گويد :


           اى كه درد مرا تويى درمان                 اى كه راه مرا تويى پايان

           كمر خدمتت به دل بستم                      هرچه گويى به جان برم

       به خيال تو زنده است اين سر                 به هواى تو زنده است اين جان

        گرنه در سر خيال توست مقيم                ورنه در جان هواى توست روان

         نيستم من به جز تن بى سر                 نيستم غير قالب بى جان

         يك دم ار وصل تو دهد دستم              مى دهم در بهاش جان و جهان     

        [ وَإِذَا اشْتَغَلَ قَلْبُهُ بِشَىْ ءٍ مِنْ أَسْبابِ الدُّنْيا كَيْفَ تَجِدُهُ إِذَا ذَكَرَ اللّهَ بَعْدَ ذلِكَ مُنْخَفِضاً مُظْلِماً كَبَيْتِ خَرابٍ خَاوٍ لَيْسَ فِيهِ عِمْارةٌ وَلا مُونِسٌ ] آن گاه كه دل مشغول به چيزى از برنامه هاى دنيايى است ، عارف نمى داند كه بر دل چه مى گذرد ، زمانى كه دل به ذكر حق روشن شود درمى يابد كه انگار دل او به وقت اتصال به امور دنيا همانند خانه تاريك و پر وحشتى بوده و اكنون با ذكر حق روشن شده و داراى آبادى و انس گشته . [ وَإِذَا غَفَلَ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ ، كَيْفَ تَراهُ بَعْدَ ذلِكَ مَوْقُوفاً مَحْجُوباً قَدْ قَسا وَأَظْلَمَ مُنْذُ فَارَقَ نُورَ التَّعْظِيمِ ] هرگاه كسى بعد از ياد الهى و توجّه به جناب احديت ، به سبب اشتغال به كارهاى دنياى دنيّه و امور مخالف خدا و ميل به لذّات فانيه كاسده ، از ياد حضرت دوست غافل شود و از معموره ذكر رو به خرابه غفلت آورد ، چنين مى يابد كه گويا از نورانيّت به ظلمت و از انس به وحشت آمده ، در اينجا قلب دچار حجاب و غفلت گشته و به كدورت قساوت و تجاوز مبتلا مى شود و چه بدبخت است كسى كه از اوج تماشاى نور عظمت به حضيض غفلت درافتد !
[ فَعَلامَةُ الرَّفْعِ ثَلاثَةُ أَشْياءَ وُجُودُ الْمُوافَقَةِ وَفَقْدُ الْمُخالَفَةِ وَدَوامُ الشَّوْقِ ]


منبع : برگرفته ار کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

پاسخ‌های تلخ و تاریخی به دعوت سیدالشهدا(ع)
زهد در كلام امام صادق عليه السلام‏
تلویزیون ا ینترنتی روی سایت عرقان افتتاح شد.
اقسام غسل از ديدگاه عارفان
استاد انصاريان:سران برخي كشورهاي اسلامي خادم ...
مقام طمس
بخل ورزيدن از زكات
شرائط منزل تجلیه
جریان غدیر
انسان غربى

بیشترین بازدید این مجموعه

مقام طمس
شرائط منزل تجلیه
توبه ى دو برادر در آخرین ساعات عاشورا
انسان غربى
بخل ورزيدن از زكات
پاسخ‌های تلخ و تاریخی به دعوت سیدالشهدا(ع)
قدردانی استاد انصاریان از خادمین سیدالشهدا علیه ...
زهد در كلام امام صادق عليه السلام‏
زهد در كلام مجلسى رحمه الله‏
جریان غدیر

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^