روايت مهمى را نقل مىكنند كه جبرئيل عليه السلام به محضر مقدس نبى عالىقدر صلى الله عليه وآله نازل شد. وقتى او آيهاى را كه آورده بود، تلاوت كرد و امر نزول آيه تمام شد، نبى بزرگ كه در تواضع و اخلاق بىنمونه بود، به جبرئيل عليه السلام فرمود: براى ...
نوشتهاند:حضرت سكينه جابر بن عبداللّه انصارى را طلبيد و به او فرمود: شما مورد محبّت و احترام خانواده ما هستى، از شما مىخواهم با برادرم حضرت سجّاد عليه السلام ملاقات كرده و از خودت از او بخواهى در گريه و عبادتش تخفيف دهد؛ زيرا همه ما بر جان او ...
صاحب « تفسیر فاتحه الکتاب » که یکى از مهم ترین کتابهاى عرفانى و علمى است و به قلم یکى از دانشمندان پس از عصر فیض کاشانى نوشته شده روایت مى کند : در بنى اسرائیل عابدى بود دامن انقطاع از صحبت خلق درچیده و سر عزلت در گریبان خلوت کشیده بود . چندان رقم طاعت ...
دوران با عظمت رسالت و نبوت پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله در ميان دريايى از مصايب و شدايد و سختىها و بلاها و طوفانهاى سهمگين اجتماعى، همراه با هشتاد و چند جنگ به حجة الوداع رسيد.
در آن برهه طاقت فرسا كه هماهنگ با بيست و سه سال زمان بود، ...
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد : فلسفه وجوب زكات آزمايش اغنيا و باز شدن در كمك و يارى به روى محتاجان است . اگر تمام مردم اداى زكات كنند ، مسلمان فقير و نيازمندى پيدا نمىشود و هر محتاجى به آنچه خداوند واجب كرده بىنياز خواهد شد . فقر و احتياج و ...
نقل صحيح است كه علّامه حلّى عليه رحمة الخفىّ والجلىّ در وقت احتضار كلمات فرج به او تلقين مىكردهاند مىگفته: لا، پسرش بسيار مضطرب شده و از غايت اضطراب به جناب احديت استغاثه كرد و درخواست نمود كه شيخ را افاقه حاصل شود تا حقيقت حال ظاهر گردد، ...
ابوعمر زجاجى انسانى وارسته و نيكوكار بود ، مى گويد : مادرم از دنيا رفت ، خانه اى را از او به ارث بردم ، خانه را به پنجاه دينار فروختم و عازم حج شدم . چون به سرزمين نينوا رسيدم ، دزدى بيابانى در برابرم سبز شد ، به من گفت : چه دارى ؟ در درونم گذشت راستى و ...
شيخ صدوق از پدر بزرگوارش نقل مىكند :يحيى بن زكريّا ، آنقدر نماز خواند و گريه كرد كه صورتش آسيب ديد . پارچهاى از كرك به جاى آسيب صورت گذاردند ، تا اشك ديدگانش بر آن بريزد . او به خاطر خوف از مقام الهى اين چنين گريه مىكرد و بسيار كم خواب شده بود ، ...
مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود:اگر كسى راجع به مؤمن مطالبى را بازگو كند كه بدان وسيله آبروى او را از ميان ببرد و حيثيت او را لكه دار سازد تا آن كه از ديدگاه مردم سقوط كند، خداوند متعال وى را از حدود مرزهاى ولايت و دوستى خود ...
منصور دوانيقى به حضرت صادق عليه السلام عرضه داشت:حديثى در صله رحم بگو تا مهدى پسرم را از آن خبر دهم، فرمود: پدرانم از جدم على عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كردند: مردى سه سال بيشتر از عمرش باقى نيست صله رحم بجا مىآورد، خداوند آن را ...
آيت اللّه العظمى بروجردى از بزرگترين علما و مراجع دينى عصر اخير است.
آن جناب در زمان خود از اعلميت در فقه و اصول و رجال و فلسفه برخوردار بود و آثار با منفعت زيادى از تأليف و چاپ كتب بزرگان و بيمارستان و مسجد و مدرسه از آن حضرت باقى ماند.
در هر صورت ...
از ابوالقاسم قشيرى نقل شده:
در باديه زنى را تنها ديدم. گفتم: كيستى؟ جواب داد:
[وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ].
بنابراين از آنان روى بگردان و سلام جدايى [را به آنان] بگو، پس [سرانجام شقاوت بار خود و نتيجه كفر و عنادشان را] خواهند دانست.
از ...
زنى عارفه و آگاه، از جماعتى پرسيد: به نظر شما سخا چيست؟ گفتند: بخشيدن مال.گفت: اين كار اهل دنياست، سخاى خواص كدام است؟ گفتند: بذل طاقت در طاعت، گفت: به اميد ثواب، گفتند: آرى، گفت: اين معامله يك برده است با وجود آيه: [مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ ...
دو لك لك و يك لاك پشت در صحرايى سبز و خرم و در كنار درختانى پربار و چشمهاى از آب خوشگوار و رودى سرشار از مايهى حيات، روزگار به خوشى مىگذراندند.
دو لك لك با فرا رسيدن فصل خزان و هجوم باد پاييزى به محلى ديگر كه داراى هواى مطبوعى بود و در آنجا ...
ملا طاهر قزوينى، در شهر قزوين، كتابى از ملا محسن فيض به دستش رسيد و اين علم پيچيده فيض را متوجه نشد. گفت: نويسنده اين كتاب، كافر است. فيض انسان كوچكى نبود. چهارصد سال است كه مردم و علما سر سفره فيض كاشانى هستند. سه ماه بعد دريافت كه اشتباه كرده است. ...
مىگويند: بيچاره مجنون اين قدر رنج كشيد تا بالاخره يك بار به خانه ليلى رسيد. وقتى به ليلى گفتند كه مجنون آمده، ليلى هم داشت ديوانه مىشد:
ز بوى زلف تو مفتونم اى گل
ز رنگ روى تو دلخونم اى گل
منِ عاشق ز عشقت بيقرارم
تو چون ...
مردى به مردى كه نزد رسول حق نشسته بود خبر داد همسرت دختر آورد، رنگ آن مرد تغيير كرد، رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: چه شده؟
عرضه داشت: خير است، فرمود: بگو چه اتفاقى افتاده؟ گفت: از خانه بيرون آمدم در حالى كه همسرم درد زائيدن داشت، اين مرد ...
رئيس شهربانى دولت مأمون ميگويد: روزى وارد بر مأمون شدم، مردى را نزد او بسته به زنجيرهاى گران ديدم، مأمون به من گفت اين مرد را ببر و از او كاملًا مواظب كن مباد از دستت بگريزد، آنچه در توان دارى در حفظ او به كار بند، به چند نفر سفارش دادم او را ...
مىگويند: ابليس در برابر بندهاى از بندگان خالص حق ظاهر شد؛ آن عبد بيدار از او پرسيد: در كدام يك از اخلاقيات انسان كمك مؤثّرترى براى تو است كه او را به بدبختى بنشانى؟ گفت: خشم، چون انسانى به غضب گرفتار شود او را به بازى مىگيرم چنان كه كودك ...