بر مرکب عشق، شعلهآسا، میرفت
با زخم عطش، بسوی دریا میرفت
با اشک هزار تشنه، با مشک تهی
از دشت سراب، تا ثریا میرفت
برخیز دلا که دیده بیدار کنیم
بر نوحهگران یار دیدار کنیم
تا جاری علقمه به لبیک شتاب
سر در سر سودای علمدار کنیم
ر توسن موج خشم آوا زده بود
مانند علی بر صف هیجا زده بود
آبی مگر آورد حرم را ز فرات
سقای حسین دل به دریا زده بود
آنچه از درس وفا آموختیم در نوای نینوا آموختیم
نغمه هیهات منّا الذِّله را از شهید کربلا آموختیم