فارسی
جمعه 05 مرداد 1403 - الجمعة 18 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عاشورا در آیینه ادبیات
ارسال پرسش جدید

این شیهه ی ذوالجناح است از محمد حسین انصاری نژاد

این شیهه ی ذوالجناح است از محمد حسین انصاری نژاد
این شیهه ی ذوالجناح است ، می پیچد از سوی صحرا سم ضربه هایش پیاپی ، آشفته گیسوی صحرا این شیهه ی ذوالجناح آه،توفانی از شن به پا کرد می پیچد آیات ظلمت ، تشباد و هوهوی صحرا بر یالش از خون خورشید ، روئیده عرش ستاره هفتاد و دو کهکشان سوخت ، در آن هیا هوی ...

دست او درامتداد آب بود ازحجت اله جانبی

دست او درامتداد آب بود ازحجت اله جانبی
دست او درامتداد آب بودتیغ دراندیشه ی مهتاب بودماه نازل شد به جان علقمه خون شتک زد بردهان علقمه نیزه ها بیرون شدند ازآستین آفتاب افتاد برنعش زمین علقمه یعنی دل خون حسین قسمتی ازداغ گلگون حسین علقمه یعنی توعباس منی ؟از تو نه دستی ، نه چشمی نه تنی این ...

کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف از سعید بیابانکی

کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف از سعید بیابانکی
کیست این کز لب دیوار من آویخته زلفتاک­وش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلفکیست این راز پریشانی من، در موهاشتکیه­گاه سر شوریده من، بازوهاشکیست این عطر غزل می­وزد از پیرهنشای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش این که می­خندد و می­خواند و می­رقصد و ...

كيست حسين علیه السلام؟ از سيد جلال ياسيني

كيست حسين علیه السلام؟ از سيد جلال ياسيني
كيست حسين؟ آن كه با شجاعت و عزت گذشت از سر و جان نداد تن به مذلت كيست حسين؟ آن كه برگزيده احرار فروغ مشعل آزادگي و علم و فضيلت كيست حسين؟ آن كه از عدالت و تقوي به دست حاكم جابر ندارد دست به بيعت كيست حسين؟ آن كه مي‌شود تلألوء همي به چهره زيباي خود به ...

صحن مقدس‏ از میرزا محمد حسین عنقا

صحن مقدس‏ از میرزا محمد حسین عنقا
یا رب این بارگه کیست که خورشید سما  هر سحرگه کند از خاک درش کسب ضیا    یا رب این مرقد پر نور مطهر از کیست؟  که به تعظیم درش پشت فلک گشته دوتا    یا رب این اختر تابان ز کدامین برج است  که منور بود از رای منیرش بیضاء    یارب این گوهر رخشان ز کدامین ...

حسين(علیه السلام) از احمد ده‌بزرگي

حسين(علیه السلام) از احمد ده‌بزرگي

شب انديشه‌ام روز از حسين است
ني‌ام را دم به دم سوز از حسين است
از آن ظلمت ستيزم همچون خورشيد
که روحم غيرت آموز از حسين است

سرو قامت‏ از محمد رضا یاسری «چمن»

سرو قامت‏ از محمد رضا یاسری «چمن»
ز دستم رفته گر کار و ز کار افتاده شمشیرم  بیا ای تیر خون‏افشان، که روی دیده‏ات گیرم‏    وگر افتاده‏ام از پا، خدایا دستگیری کن  که تا دشمن نپندارد، ز بیم جان زمینگیرم‏    مرا دل رفت از پیش است و جان و سر رود در پی  اگر بر چشم تیر آید، وگر بر جسم ...

ساربانا ز اشتران بگشای بار ازمشفق کاشانی

ساربانا ز اشتران بگشای بار ازمشفق کاشانی
ساربانا ز اشتران بگشای بار لحظه‏ای ما را به حال خود گذار اینکه بینی سرزمین کربلاست خاک او آغشته با خون خداست در حریم قدسی صحرای دوست بشنو این گلبانگ، این آوای اوست نی نوا، در نینوای راستین مویه‏ها دارد ز نای خود چنین ناله آتش بال در پرواز بین ...

سرسبزترین بهار

سرسبزترین بهار

خونی که ز پیشانی او جاری شد     سرسبزترین بهار بیداری شد
آن سر که به روی نیزه ها گشت بلند     آیینه روشن فداکاری شد

هفتاد و دو خورشید به خون پر پر زد از محمود ذبیحی

هفتاد و دو خورشید به خون پر پر زد از محمود ذبیحی
هفتاد و دو خورشید به خون پر پر زد از حنجره ها طلوع دیگر سر زد مردی که از آستین او صبح چکید در ظهر عطش به جان شب خنجر ...

سید مهدی نژادهاشمی

سید مهدی نژادهاشمی
سرد و سنگین ابرها را سوگوار آورده اند ... شرحه شرحه ماجرایی ناگوار آورده اند بازهم یک زخم کهنه ماجرای خیر و شر افتضاحی فاش را مردم به بار آورده اند خاک و خاکستر نشانده بر دل تقویم ها... سینه هایی نصف جان را داغ دار آورده اند درد در جانها نمی گنجد، ...

می‌شناسیدش و ... از محمدعلی مجاهدی«پروانه»

می‌شناسیدش و ... از محمدعلی مجاهدی«پروانه»
سحر از کوچة خالی ز دعا می‌گذردقافله قافله از دشت بلا می‌گذردآه! ای مردم غفلت زدة خواب آلودعشق، ماتم زده از شهر شما می‌گذردروزهاتان همه شب باد که خورشید زمانبر سر نیزه سر از جسم جدا می‌گذردچشمتان چشمة خون باد که بر ریگ روانکاروان از بَرِتان آبله ...

وقتش شده که هستی خود را فدا کنیم از یوسف رحیمی

وقتش شده که هستی خود را فدا کنیم از یوسف رحیمی
  وقتش شده که هستی خود را فدا کنیمتا اینکه نذر روضة خون خدا کنیموقتش شده که مثل حسینیه های اشک دل را به رنگ پرچم ماه عزا کنیم   وقتش شده که در دلمان با محرمت  آقا دوباره هیئت گریه بنا کنیم   چشمی بده که هر شب روضه به پایتان در آن هزار خیمة ماتم به ...

غروب آخر از جواد محمدزمانی

غروب آخر از جواد محمدزمانی
غروب آن روزِ خورشید، از غروبی غم‏انگیزتر خبر می‏داد: خون فرزند پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با شقایق خانه‏ی خورشید در هم آمیخت. نسیم، سینه زنان، خبر سوختن فرزندان فاطمه علیهاالسلام را به مدینه می‏بُرد و شب، سراسیمه از راه می‏رسید. اینک ...

خورشید،گرمِ دلبری از روی نیزه ها از عارفه دهقانی

خورشید،گرمِ دلبری از روی نیزه ها از عارفه دهقانی
خورشید،گرمِ دلبری از روی نیزه هالبخند می زند سَری از روی نیزه هادل برده است از تنِ بی جانِ خواهریصوت خوشِ برادری از روی نیزه هاآه ای برادرم چِقَدَر قَد کشیده ای!با آسمان برابری از رویِ نیزه ها گرچه شکسته می شوی و زخم می خوریاز هر چه هست، خوش تری از ...

گرچشم روزگار بر او فاش می‌گریست از قادر طراوت پور

گرچشم روزگار بر او فاش می‌گریست از قادر طراوت پور
گرچشم روزگار بر او فاش می‌گریست خون می‌گذشت از سرِ ایوان کربلا محتشم کاشانی شمس الشعرا بند اول: حضرت ابوفضایل(ع)  وقتی که آه، بر لبِ عباس، ناله کرد  در ذهن خویش، یاد بتولِ سه ساله کرد    فریاد ریخت از غم شش‌ماهه‌ی حسین  گویی که چشم فاطمه خون ...

آنرا که جبرییل نهد پا به خیمه اش از محسن نیکنام

آنرا که جبرییل نهد پا به خیمه اش از محسن نیکنام
آنرا که جبرییل نهد پا به خیمه اش آتش قدم گذاشت خدایا به خیمه اش"خورشید سربرهنه برآمد به کوهسار"باریده بود عشق به صحرا به خیمه اشپشت زمین خمیده و پشت زمان دوتاستکی آورد زمین و زمان تاب خیمه اشدسته گل محمّدی آورده روی دستیارب مدد که بازبرد تا به خیمه ...

ساقی لب ‏تشنه‏ از خسرو قاسمیان «حامد»

ساقی لب ‏تشنه‏ از خسرو قاسمیان «حامد»
زمانه داشت به دل اضطراب عاشورا  شکست خواب زمین در شتاب عاشورا    شفق دمید و گریبان صبحدم زد چاک  شکفت در دل خون آفتاب عاشورا    غبار حادثه پیچید در هوای خطر  گرفت دامن پر پیچ و تاب عاشورا    در آن دیار که توفان فتنه بر می‏خاست  به خون نشست گل ...

قافله عشق حق ازفریبرز کلانتری

قافله عشق حق ازفریبرز کلانتری
قافله عشق حق جانب دشت بلاستقافله‌سالار آن بنده و خون خداستهمدم زینب کنون اشک بصرها شدهجایگه اطهرش عرش معلا شدهمی‌رود و رفتنش خون به دل می‌کندعشق بر این قافله در دل جا می‌کنداکبر سیمین بدن فکر شهادت بودقاسم شیرین سخن روح شهامت بودساقی طفلان او ...

قصه عشق ازنصراللّه‏ مردانی

قصه عشق ازنصراللّه‏ مردانی
آنچه درسوگ تو ای پاک‏تر از پاک گذشت نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت سرخوشید بر آن نیزه خونین می‏گفت که چه‏ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت جلوه روح خدا در افق خون تو دید آنکه با پای دل ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^