این شیهه ی ذوالجناح است ، می پیچد از سوی صحرا
سم ضربه هایش پیاپی ، آشفته گیسوی صحرا
این شیهه ی ذوالجناح آه،توفانی از شن به پا کرد
می پیچد آیات ظلمت ، تشباد و هوهوی صحرا
بر یالش از خون خورشید ، روئیده عرش ستاره
هفتاد و دو کهکشان سوخت ، در آن هیا هوی ...
دست او درامتداد آب بودتیغ دراندیشه ی مهتاب بودماه نازل شد به جان علقمه خون شتک زد بردهان علقمه نیزه ها بیرون شدند ازآستین آفتاب افتاد برنعش زمین علقمه یعنی دل خون حسین قسمتی ازداغ گلگون حسین علقمه یعنی توعباس منی ؟از تو نه دستی ، نه چشمی نه تنی این ...
کیست این کز لب دیوار من آویخته زلفتاکوش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلفکیست این راز پریشانی من، در موهاشتکیهگاه سر شوریده من، بازوهاشکیست این عطر غزل میوزد از پیرهنشای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش این که میخندد و میخواند و میرقصد و ...
كيست حسين؟ آن كه با شجاعت و عزت گذشت از سر و جان نداد تن به مذلت
كيست حسين؟ آن كه برگزيده احرار فروغ مشعل آزادگي و علم و فضيلت
كيست حسين؟ آن كه از عدالت و تقوي به دست حاكم جابر ندارد دست به بيعت
كيست حسين؟ آن كه ميشود تلألوء همي به چهره زيباي خود به ...
یا رب این بارگه کیست که خورشید سما
هر سحرگه کند از خاک درش کسب ضیا
یا رب این مرقد پر نور مطهر از کیست؟
که به تعظیم درش پشت فلک گشته دوتا
یا رب این اختر تابان ز کدامین برج است
که منور بود از رای منیرش بیضاء
یارب این گوهر رخشان ز کدامین ...
ز دستم رفته گر کار و ز کار افتاده شمشیرم
بیا ای تیر خونافشان، که روی دیدهات گیرم
وگر افتادهام از پا، خدایا دستگیری کن
که تا دشمن نپندارد، ز بیم جان زمینگیرم
مرا دل رفت از پیش است و جان و سر رود در پی
اگر بر چشم تیر آید، وگر بر جسم ...
ساربانا ز اشتران بگشای بار لحظهای ما را به حال خود گذار
اینکه بینی سرزمین کربلاست خاک او آغشته با خون خداست
در حریم قدسی صحرای دوست بشنو این گلبانگ، این آوای اوست
نی نوا، در نینوای راستین مویهها دارد ز نای خود چنین
ناله آتش بال در پرواز بین ...
سرد و سنگین ابرها را سوگوار آورده اند ...
شرحه شرحه ماجرایی ناگوار آورده اند
بازهم یک زخم کهنه ماجرای خیر و شر
افتضاحی فاش را مردم به بار آورده اند
خاک و خاکستر نشانده بر دل تقویم ها...
سینه هایی نصف جان را داغ دار آورده اند
درد در جانها نمی گنجد، ...
سحر از کوچة خالی ز دعا میگذردقافله قافله از دشت بلا میگذردآه! ای مردم غفلت زدة خواب آلودعشق، ماتم زده از شهر شما میگذردروزهاتان همه شب باد که خورشید زمانبر سر نیزه سر از جسم جدا میگذردچشمتان چشمة خون باد که بر ریگ روانکاروان از بَرِتان آبله ...
وقتش شده که هستی خود را فدا کنیمتا اینکه نذر روضة خون خدا کنیموقتش شده که مثل حسینیه های اشک
دل را به رنگ پرچم ماه عزا کنیم
وقتش شده که در دلمان با محرمت
آقا دوباره هیئت گریه بنا کنیم
چشمی بده که هر شب روضه به پایتان
در آن هزار خیمة ماتم به ...
غروب آن روزِ خورشید، از غروبی غمانگیزتر خبر میداد: خون فرزند پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با شقایق خانهی خورشید در هم آمیخت. نسیم، سینه زنان، خبر سوختن فرزندان فاطمه علیهاالسلام را به مدینه میبُرد و شب، سراسیمه از راه میرسید. اینک ...
خورشید،گرمِ دلبری از روی نیزه هالبخند می زند سَری از روی نیزه هادل برده است از تنِ بی جانِ خواهریصوت خوشِ برادری از روی نیزه هاآه ای برادرم چِقَدَر قَد کشیده ای!با آسمان برابری از رویِ نیزه ها گرچه شکسته می شوی و زخم می خوریاز هر چه هست، خوش تری از ...
گرچشم روزگار بر او فاش میگریست
خون میگذشت از سرِ ایوان کربلا
محتشم کاشانی شمس الشعرا
بند اول: حضرت ابوفضایل(ع)
وقتی که آه، بر لبِ عباس، ناله کرد
در ذهن خویش، یاد بتولِ سه ساله کرد
فریاد ریخت از غم ششماههی حسین
گویی که چشم فاطمه خون ...
آنرا که جبرییل نهد پا به خیمه اش آتش قدم گذاشت خدایا به خیمه اش"خورشید سربرهنه برآمد به کوهسار"باریده بود عشق به صحرا به خیمه اشپشت زمین خمیده و پشت زمان دوتاستکی آورد زمین و زمان تاب خیمه اشدسته گل محمّدی آورده روی دستیارب مدد که بازبرد تا به خیمه ...
زمانه داشت به دل اضطراب عاشورا
شکست خواب زمین در شتاب عاشورا
شفق دمید و گریبان صبحدم زد چاک
شکفت در دل خون آفتاب عاشورا
غبار حادثه پیچید در هوای خطر
گرفت دامن پر پیچ و تاب عاشورا
در آن دیار که توفان فتنه بر میخاست
به خون نشست گل ...
قافله عشق حق جانب دشت بلاستقافلهسالار آن بنده و خون خداستهمدم زینب کنون اشک بصرها شدهجایگه اطهرش عرش معلا شدهمیرود و رفتنش خون به دل میکندعشق بر این قافله در دل جا میکنداکبر سیمین بدن فکر شهادت بودقاسم شیرین سخن روح شهامت بودساقی طفلان او ...
آنچه درسوگ تو ای پاکتر از پاک گذشت نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت سرخوشید بر آن نیزه خونین میگفت که چهها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت جلوه روح خدا در افق خون تو دید آنکه با پای دل ...