4.اشاره به اشخاص مثبت و امامان در اشعار مرتبط با كربلا
در اشعار اهلي به فراخور موضوع كربلا از اشخاص مختلف استفاده شده است كه در دو قطب اشخاص مثبت و منفي قابل بررسي است. از مهم ترين شخصيت هاي مثبت در شعر او مي توان به پيامبر اكرم ، اهل بيت ، حضرت علي و ...
یا حضرت عبّاس! بگو محتشمات را،
از جوهرة علقمه پر کن قلمات را
جاری شود از دامنهاش چشمهای از خون
بر دوش بگیرد اگر الوند غمات را
یک دست تو در آتش و یک دست تو بر آب
دندان به جگر گیر و به پا کن علمات را
آن جا که علی اصغر شش ماهه شهید ...
بگذار که این باغ درش گم شده باشدگل های ترش برگ و برش گم شده باشد
جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ گر قاصدک نامه برش گم شده باشد
باغ شب من کاش درش بسته بماند ای کاش کلید سحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که صندوقچه ی سیم و زرش گم شده ...
بزن جام از می جان پرور عشق
بگیر از دست ساقی ساغر عشق
برآید آفتابی هستی افروز
شود هر دل به سینه مجمر عشق
شود فرمانبرش ذرات عالم
به صدق آن کس که شد فرمانبر عشق
بود پرواز او در اوج لاهوت
به بخشند آن که در بال و پر عشق
به کف گنج ...
عباس به عهد خود وفا کرد، وفا
خود را ز علایق او رها کرد رها
در کرببلا براه دین و قرآن
جان و تن خویش را فدا کرد فدا
جانم به فدای همتت ای عباس
قربان تو و حمیت ای عباس
بیرون ز فرات با لب تشنه شدی
نازم به کمال غیرتت ای عباس
عباس به ...
آن شب که بتان نماز خواندند
ما را به حريم راز خواندند
در کف کف و بر لبانشان کف
از دلبر دلنواز خواندند
دستي به در نياز برديم
با غمزه خود به ناز خواندند
مطرب به ره عراق ميزد
در گوشه اي از حجاز خواندند
ما شيعه ي آل مصطفي ايم
آئينه ي کربلا نمائيم
اي ...
یکی ز خیل شهیدان گوشۀ چمنشسلام ما برساند به صبح پیرهنشکسی که بوی هوالعشق می دهد نفسشکسی که عطر هوالله می دهد دهنشکسی که بین من و عشق هیچ حایل نیستکسی که نسبت خونی ست بین عشق و منشبه غیر زخم کسی در رکاب او ندویدو گریه های خدا مانده بود و عطر تنشتمام ...
آنان که طعم پرواز را نمي فهمند، به چار چوب تنگ نفس دل خوشند وآنان که دل هايشان به پهناي آسمان پيوند دارد، قفس را بر نمي تابند، سر و تن به ديواره قفس مي کوبند، يا فقس را مي شکنند و به لايتناهي آسمان مي رسند يا با خون خويش تهمت قفس نشيني را از پر و بال خود ...
... خط با خون تو آغاز میشود
از آن زمان که تو ایستادی
دین راه افتاد
چون فرو افتادی
حق برخواست
تو شکستی
و راستی درست شد
و از روانه خون تو
بنیان ستم سست شد
ای قتیل
بعد از تو خوبی سرخ است
رد خونت
راهی که راست به خانه خدا میرود
ای باغ بینش
ستم، ...
حبیب چایچیان متخلّص به «حسان» سال ۱۳۰۲ در تبریز دیده به جهان گشود. او نخستین شعرش را در پانزده سالگی سرود و پس از اولین سفرش به کربلا، طبع شعر خود را وقف چهارده معصوم (علیهمالسلام) کرد. او محضر علّامه امینی و علّامه عسکری را درک کرده بود و علّامه ...
می روم، تا تف خیزابی خون راهی نیستبلکه آوردم ازآن معرکه سریا شمشیر
گرقراراست که ازنیزه بروید گل سرخ باید امروزبیفتد به تقلاّ شمشیر
دل به دریا زده ام، غرّش طوفان لال استگو که امواج برآرند زدریا شمشیر
دادن دست به یکدیگراگردوستی است این چه دستی ست ...
می ایستم مقابل گودال قتلگاه
جایی که چشمهای تو در خون شناورند
می ایستم دوباره که بر روی دوش من،
اندوه کوه های جهان را بیاورند
یادم نمی رود که تو در دستهای من ،
بالیدی و بزرگ شدی ،وای بر خزان
قلب جهان شکست ازین داغ سینه سوز،
چیزی نمانده است شود ...
در مسجد الحرام محرم به پا شده استکعبه، چهار ماه حضور شما شده است
کوفه وفا ندارد اگر کوفه کوفه استاین سرزمین وحی چرا بی وفا شده است؟
با عمره های مفرده ات جمع می شوندوقتی تمتع ات سفر کربلا شده است
داری به آرزوی خودت می رسی و کوهاز روز تکیه اش به تو ...
کربلا کعبه عشق است، حریم حرمش با عزیزی که پر از یوسف زهراست غمش جان به میدان متجلی شده پر میگیرد عشق در زمزم زهرایی باغ قدمش قامت کیست که چشم دو جهان همسفر است با شکوفایی دریا شده پیچ و خمش داغ هفتاد و دو آیینه چه سنگین، چه شگفت خاک را برده به ...
فصل برگریزان است.مرد میرود و برگهای زرد در زیر سم اسبش له می شوند.پشت سر ابری سیاه؛ پیش رو دریایی تشنه.مرد میتازد و راه در پشت سرش گم میشود. ابر میغرد و او پیش میرود.کم کم دریا برایش آغوش باز می کند.موج ها به احترامش برمیخیزند.فرشتههای ...