نام تو بر کتیبه پیکار مانده استدر لابه لای این همه نیزار مانده است
اینجا تمام پنجره ها با حضور توفریاد می زنند که سردار مانده است
از آن طرف تلاطم یک مشت بوف کوردر ازدحام نکبت و ادبار مانده است
اینجا چه حکمتی ست که این مشک تشنه نیزدر انتظار یک لب تب ...
زینب که بود عالم غم را خدای صبر
در غربت دیار ستم آشنای صبر
معنا گرفت ماتم عظمی چو جاگرفت
بر شانههای زینب کبری همای صبر
مجموعهی مصائب دنیا به او رسید
ایوب هم نبودچو او مبتلای صبر
در کودکی بدید که در کوچههای شهر
سیلی زدند مادر او را برای ...
بسوخت آخر جگرم، بگوی با من سخنی دریغ منما پسرم، چرا دلم میشکنی؟ جهان همه رفته زهوش، منم سراپا همه گوش مگر از آن لعل خموش، رسد بگوشم سخنی تو صید خونین دهنی، تپیده در خون بدنی تو میوه قلب منی، عقیق سرخ یمنی مخور غم ای لاله عذار، خزان ندارد به تو کار ...
چشم را فرمود: دارم از تو چشم
تا ز پیکان عدو نائی به چشم
گر چه بندد تیر راه دیدنت
حق چنین خواهد به خون غلطیدنت
چشم زخم عاشقان در راه عشق
نیست جز دلخواه شاهنشاه عشق
گر نهد تیر حوادث پا به چشم
دردمندان میدهندش جا به چشم
تا ...
آنگاه از قوم شقاوت آبرو رفتخونِ خدا با نيزههاىِ در گلو، رفتوقتى كه دريا در پى نهرى جفاكارخونين جگر، بىقطرهْ آبى در سبو رفت وقتى در آن آشوب، كفرِ تيغ بر كف سر وقت قرآن با دو دست بىوضو رفتغارتگر خونخوار ماند و آه تاريخ دودى شد و در چشمهاى تنگ ...
مـشک بـرداشت که سیـراب کـند دریـا را رفـت تـا تـشنـگیاش آب کـند دریـا را آب روشن شد و عکـس قـمر افتاد در آب مـاه میخواست که مهتاب کند دریا را تـشنه میخواست ببیند لـب او را دریا پس ننوشید که سیراب کند دریا را کوفه شد علقمه، شق القمری دیگر دید ماه ...
حسینِ آب، حسینِ عطش، حسینِ حُر، حسینِ حبیب ابنِ مظاهر، حسینِ باطن، حسینِ ظاهر، حسینِ این گُنبدِ طلا، حسینِ زیارتِ عاشورا، حسینِ من و تو و ما و شما، و حسینِ هرچه در این دنیا، و حسینِ هر مکان کربلا، و حسینِ هر زمان عاشورا. از غذایِ نذریِ این خانه، تا ...
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان ...
صدا در سینه ها ساکت که اینک یار مى اید
ز راه شام و کوفه عابد بیمار مى آید
غبار راه بس بنشسته بر رخسار چون ماهش
به چشم آیینه ایزدنمایى تار مى آید
الا اى دردمندان مدینه با دو صد حسرت
طبیب دردمندان با دل تبدار مى آید
الا اى بانوان اهل یثرب ...
راست در عرصهی ایجاد لوای غم شد
که حسین را کمر از مرگ برادر خم شد
تیر کین جای چو بر دیدهی حق بینش کرد
چشمهی چشم غزالان حرم چون یم شد
نوک پیکان چو به مشک آمد و شد مشک تهی
گفت با خویش که این زخم تو بیمرهم شد
تا درافتاد ز پا گفت قضا ...
اگر که باد مخالف کمی امان بدهد
به نیزه دار بگویم سری تکان بدهد
به نیزه دار بگویم که با تکانی نرم
به ابرهای سر زلف تو دهان بدهد
وَماه آمده تا با هلال انگشتش
نشانه های سرت را به این و آن بدهد
نشانه های سری که اگر نگاهش را
به قدر یک سر سوزن به ...
تا ساز دل به شور حسینی ترانه گوست
جان جهان به نغمه او گرم های و هوست
بگذر به کربلا که پس از قرنها هنوز
از بوی و موی اکبر و عباس مشکبوست
داس خزان به باغ محمد گلی نهشت
آری فلک به آل نبی سخت کینهجوست
طی کرد شاه دین ره اخلاص را به ...
ای نابترین قصیدة غمسجّاد صحیفة محرمتو کوکب چارمین خاکییا سیّد عابدین عالمای نای تو نینوای فریادجان سوخت به بانگ نایت از غمگل روضة سرخ کربلایتاز خون شهید عشق خرّمنام تو به سجدگاه تاریخروشن ز فروغ اسم اعظمدر باغ بهشتی دعایتگل کرده زبور جان آدمبا ...
چشم تاريخ مانده است به راهمي کند روزگار خيره نگاهدل ايام مي تپد از شوقمي کشد زانتظار گردون، آهسوخته ز آرزو، دل خورشيددرهوس باز مانده ديده ماهفجر بيدار مانده شب، همه شبسرکشيده زشوق صبح پگاهتا مگر فصل عيش وناز آيدروز عيد غدير باز آيدبذر حق درغدير ...
خرماپزانِ دردهای فراهم آمدهبود و نخلها به مهربانی، بر سر عابران سایه میافکندند. خورشید، تازیانهی شعلههای خود را بر زمین مینواخت و عطش از لبانِ انتظار لبریز میشد. صدای مردی از تبار آسمان، حجم زمین را در آغوش کشیدهبود. صدایش باران بود و ...
علاوه بر موارد ياد شده در قسمت قبل مقاله ، شاعران مکتب عاشورا در مهجوريت ديگر مضامين و مفاهيم نشأت گرفته از همين مکتب والاي شهادت، داد سخن داده اند؛ از جمله اين مفاهيم مي توان به مهجوريت و غربت کلام الله در بين امت اسلامي اشاره کرد. شاعر انقلاب از ...