شعلهور آمد ز دود آه ابوالفضل
آینهی آب در نگاه ابوالفضل
از جگر آب مشک ریخت بر خاک
موج عطش خیمه زد ز آه ابوالفضل
تا برد آب در حریم پیمبر
لشکر بیداد بست راه ابوالفضل
هست یقین روز حشر پیش خداوند
دست و سر و چشم و تن گواه ...
بوی مردی عجیب می آید بوی" امن یجیب " می آید
یک جوانمرد ذوالفقاری خشم از عدالت ، غریب می آید
یک نفر از غروب نخلستان بی قرار و شکیب می آید
با غروری غریب و بغضی سرخ یک نفر از فریب می آید
"مسلم" از خواب بیعت کوفه تلخ و حسرت نصیب می آید
"حر" که اسطوره می ...
وَ اَتَممناها بِعَشر!حج را نیمه تمام رها کرد. از جانب عرفاتِ خاک به سمت میقاتِ افلاک رونهاد. «حجرالاسود» را وا نهاد تا حنجره را برای فریاد بلندترین آواز حقیقت و رساترین ترنم آزادگی، بر بام رفیعترین گودال عالم در جدال خنجرها هجرت دهد. حجرالاسودی ...
آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را امشب وداع هجرت فردا کنم تو را
جویم تو را قدم به قدم بین کشتگان با شوق و اضطراب تمنّا کنم تو را
در حیرتم که از چه بجویم نشان ...
ای جهانی نثار دستانت
عالمی سوگوار دستانت
در شگفتم هلا چها کرده است
قدرت ذوالفقار دستانت
پی یاری برادر تو هنوز
مانده در انتظار دستانت
کودکان را بهبین که میگریند
در یمین و یسار دستانت
سرو آزاد نیست جز شبحی
سبزگون ...
فرزند حسین بن علی، تاب نداشتدر فکر عطش بود و علی خواب نداشتاز هرم عطش، لبان اصغر می سوخترنگی به رخش، نوگل ارباب نداشتلبخند به رخسار پدر می زد وبعددریای لبانش به خدا، آب نداشتحلقوم ظریف، نازک طفل رضیعسهمی به جز از سه شعبه ناب نداشتگهواره شده خالی و ...
خون خدا
خون حسين نه بر خاک که برآسمان پاشيده شد مگر سرخي شفق گواه اين حقيقت نيست؟عاشورا حرکتي آگاهانه در راه رهايي است. تنها راه نپوسيدن، فوران فريادهاي فروخفته نفس هايي است که در گلو خفه شده اند. کربلا،آزمون دادخواهي و عدالت گستري است واين حسين ...
بیا بنگر، خیمه ها در دل، آتشـــی یکسر، در نهان دارند ز قـــتل آن سبط پیغــــمبر، غلغـــله در دل، چون خزان دارندتمــــام این خیمه هـــــا بینا، جمــله نا پیدا، از دوچشم ما نظــارت بـــــر صحنــــه ها در دل، همچو یاران با وفـا دارندهمی در بر، زمزمه ...
به خیمه نام بلندت شگوم می آرد
علم به دست، مرامت رسوم می آرد
فراز دوش تو هفت آسمان اهل خیام
قمر برای عشیره نجوم می آرد
تو باب حاجنی و مرده می کنی زنده
قضای تو به قدر هم لزوم می آرد
برای برگ شفاعات حشر، مادرمان
"کف" تو را جهت مُهر و موم می ...
چل روز شد که چشمم تطهیر گشت با غم با واژه های خونین می خواندم محرم
بر سینه می زند غم در دسته های ماتم می آورد اگر چه دستان خسته ام کم
مرثیه ی غریبی است بر نیزه ذکر قرآن بر گونه ...
چون خون زحلق تشنه او ، بر زمين رسيد جوش از زمين ، به ذروه ي عرش برين رسيدنزديك شد ، كه خانه ي ايمان شود خراب از بس شكستها ، كه به اركان دين رسيدنخل بلند او چه خسان ، بر زمين زدند طوفان به آسمان ، ز غبار زمين رسيدباد، آن غبار چون به مزار نبي رساند گرد از ...
خاک، تمامی دلواپسیهای من است. آسمان، تمامی دلتنگیهایم. بهانهای نیست؛ برای گریستن، شیواترین بهانه، افتادن آسمان بر روی خاک است و برای دلتنگی، فرورفتن خاک، زیر پلکهای لاجوردی آسمان.مویه میکنم تمامی خاک را و بر سرم میریزم خاکستریترین ...
قد بر افرازید! یک عالم شقاوت پیش روستپرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روستای حسینی مشربان! در معبد آزادگیتا نماز آرید، محراب عبادت پیش روستعشق مینالد: حریفان، تیغ در خون شستهاندعشق میغرد:نظرگاه شهادت پیش روستعقل میگوید که: بال خسته را پرواز ...
ما شعر انتظار نفهمیده بر شدیم با نام شعر های شما مفتخر شدیمگفتیم عهد کوفه کجاعهد ما کجا ما کوفه رابه سخره و خود پست تر شدیمبا خود همیشه حسرت هفتاد ودو نصیر هل ...
آیینه ! برپا کن دوباره بزم ماتم را
تصویر کن بر بوم خون ماه محرم را
در سوگ اقیانوس چون عاشقترین دریا
با لهجه ای محزون بخوان آن اسم اعظم را
آبی ترین مرد از کنارت تشنه لب برگشت
ای آب ! بر سر کن تمام خاک عالم را
- وقتی که قوم کین به باد فتنه میدادند
بر ...
تمام شد همه رفتند؟ یک صدا پرسیدصدا جواب نمیخواست از خدا پرسیدخدا صدای تو را شور مستمر میخواستشبیه خون پدر گرم و شعلهور میخواستچنان که صبح گلویت نفس نفس میزدشب غلیظ زمین را عجیب پس میزدصداقتی است صدایت که تا ابد باقی استبگو که دور بگیرد ...