بیا در کربلا تا آن ستمکش کاروان بینی
که در وی آدم آل عبا را ساربان بینی
نباشد کاروان را بعد غارت رخت و کالائی
ز بار غم بود گر ناقه را محمل گران بینی
نبینی هیچ بر سر، خازنان گنج عصمت را
مگر در خاربنها تار و پود طیلسان بینی
همانا ...
فریاد از آن زمان که ابالفضل با وفا
دستان بریده در صف محشر قدم زند
هر شیعه ای که در دو جهان پیرو علیست
با شور و هلهله صف محشر به هم زند
بال ملائکه شده جای دو دست او
جنّ و ملک به عشق و وفایش قسم زند
گر پیش دیدة همه پرتو فشان شود
هم مدح او کلام عرب ، هم ...
پسر فامطه را تا که علمدار بود
سخت همصحبت و اقبال مددکار بود
یاوری بعد خدا، به ز علمدار رشید
نتوان جست، که یار شه ابرار بود
شب نگهبان حریم شه آزاده حسین
روز فرمانده یاران وفادار بود
تشنه در شط شدن و تشنه برون آمدنش
آخرین حد ...
عصر عاشوراست. اینک حسین در پیشگاه تاریخ، یکه و تنها، از حریم عشق پاسداری میکند و صحرای کربلا، آخرین قربانی خود را به نظاره ایستاده است. دیگر کودکان، عباس را در کنار خود نمیبینند. فرات، تشنهتر از همیشه، بیتاب و پریشان، به خود میپیچد. سینهی ...
ای سبب خلق کائنات حسین جان ای زقیام تو عقل، مات حسین جان مظهر جودی و هست جود وجودت باعث ایجاد ممکنات حسین جان روی تو باشد چراغ راه هدایت موی تو سر رشته حیات حسین جان فُلک نجاتی و هرکه راه تو پیمود یافت زدریای غم نجات حسین جان گفت به شأنت سخن ز «لحمک ...
باز در خاطرهها یاد تو، ای رهروِ عشق شعله سرکش آزادگی افروخته است یک جهان بر تو و بر همت و مردانگیات از سر شوق و طلب، دیده جان دوخته است
نقش پیکار تو در صفحه تاریخ جهان میدرخشد، چو فروغ سحر از ساحل شب پرتوش بر همه کس تابد و میآموزد پایداری و ...
چون اجازت یافت عباس رشید
از حسین آن مظهر حی شهید
یافت چون آن سالک حق فرصتی
خواست زان پیر طریقت همتی
دست شه بوسید و شد در خیمهگاه
تا ستاند مشک و روآرد به راه
تا کند تحصیل آب آن بیقرین
بهر اطفال شه آب آفرین
دید وضع خیمه و ...
بر لب دریا لب دریادلان خشکیده است
از عطش دلها کباب است و زبان خشکیده است
کربلا بستان عشق است و شهامت، وی دریغ
کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است
سوز بیآبی اثر کرده است در اهل حرم
هر طرف بینی لب پیر و جوانی خشکیده است
آه از این ...
سر برون کرد از ستیغ قلهی ایثار ماهی
کرد روشن دشت خون را برق شمشیر نگاهی
آنکه در هیجا برابر بود با دشت سپاهی
رزم سوزی شعلهآسا، شیر بازو کینه خواهی
ابن حیدر شبل صفدر آن ابوالفضل دلاور
آنکه در گندآوری همچون علی در روز هیجا
گرد و ...
قرعهی جانبازی دشت بلا
بر بنیهاشم چو دوران زد صلا
شد برون از خیمه میر کارزار
ناصر دین ماه برج افتخار
آن علمدار شهنشاه شهید
پور حیدر نام عباس رشید
شد حضور خسرو مالک رقاب
شرمگین از نور رویش آفتاب
بر کف از آه شرر بارش ...
هنوز خاطر لیلا ز غم پریشانست مگر که کاکل اکبر به نیزه افشانست هنوز کرب و بلا تا کمر نشسته به خون به خون چو پیکر سبط رسول غلطانست هنوز چشم شفق بهر حلق اصغر او به جای اشک همی خون ناب گریانست هنوز میچکد از جبهه بر رخ عباس عرق ز شرم که لعل سکینه ...
کبک را در مأمن امنش عجب چندان نبود
بود اگر از عدل وی در خوابگاه باز جا
ملجأ حجاج دوران آنکه در دورش کند
آهوان در منزل شیر دژم دایم چرا
زائران را درگه این سوی طوبی رهنمون
واردین را سدهی او در جنان بین رهنما
دایم آنجا قدسیان را جا پس ...
پسر مرتضی، امیر حسین که چنویی نبود، در کونین اصل و فرعش، همه وفا و صفا عفو و خشمش، همه سکون و رضا حبَّذا کربلا و آن تعظیم کز بهشت آورد به خلق، نسیم و آن تنِ سر بریده در گل و خاک و آن عزیزان به تیغ، دلها چاک و آن چنان ظالمان بد کردار کرده بر ظلم ...
در شگفتم که ناگهان چون شد
حال بیچارگان دگرگون شد
دور گیتی اگرچه یار نبود
طالع نحس ما همایون شد
آن نگینی که رفته بود از دست
آخر از چنگ دیو بیرون شد
آه غمدیدگان کوخ نشین
آفت کاخ و گنج قارون شد
گشت از بند غم رها این خاک
خار چشمان دشمن دون ...
افتاد، تا که از تن آن جان نثار، دست
بگشود خصم او، زیمین و یسار، دست
ناچار، شد دچار اجل، تن بمرگ داد
بیدست چون جدال کند با هزار دست؟
آن میر نامدار بدندان گرفت، مشک
دندان دهد مدد چو بیفتد زکار، دست
دشمن کمان گشود بسویش، ز چار ...