فارسی
چهارشنبه 03 مرداد 1403 - الاربعاء 16 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عاشورا در آیینه ادبیات
ارسال پرسش جدید

اصل فتوت‏ از مصطفی فیضی کاشانی‏

 اصل فتوت‏ از مصطفی فیضی کاشانی‏
سر برون کرد از ستیغ قله‏ی ایثار ماهی  کرد روشن دشت خون را برق شمشیر نگاهی‏    آنکه در هیجا برابر بود با دشت سپاهی  رزم سوزی شعله‏آسا، شیر بازو کینه خواهی‏    ابن حیدر شبل صفدر آن ابوالفضل دلاور  آنکه در گندآوری همچون علی در روز هیجا    گرد و ...

امیر وفا از الهی قشمه‏ای‏

امیر وفا از الهی قشمه‏ای‏
روز نهم دشمن دون بیدرنگ  یکدله بنواخت ز کین کوس جنگ‏    جون ز صف جنگ برآمد خروش  خون شهیدان حق آمد بجوش‏    شه به ابوالفضل امیر وفا  گفت شو آگه ز سپاه جفا    مقصد این قوم ستمگر بیاب  آگهی آور ز درنگ و شتاب‏    میر وفادار ابوالفضل راد  سر بوفا ...

بهره دل مصطفي از سيف فرغاني (قرن هفتم)

بهره دل مصطفي از سيف فرغاني (قرن هفتم)
اي قوم در اين عزا بگرييدبرکشته ي کربلا بگرييد با اين دل مرده خنده تا چندامروز در اين عزا بگرييد فرزند رسول را بکشتنداز بهر خداي را بگرييد از خون جگر سرشک سازيدبهر دل مصطفي بگرييد وز معدن دل به اشک چون دُربر گوهر مرتضي بگرييد در ماتم او خَمُش ...

از برای کودکان کن فکر آب‏ از صابر همدانی

از برای کودکان کن فکر آب‏ از صابر همدانی
شاه فرمود: ای مهین سردار من  در سپاه دین سپهسالار من‏    زین حوادث زود غمگین گشته‏ای  زود سیر از جان شیرین گشته‏ای‏    تشنه کامیهای اطفار فگار  زود برد از خاطرت صبر و قرار    گرچه هجر نوجوانان دلیر  چون منت از زندگانی کرده سیر    لیک روز کین ...

سحاب اصفهانی‏ در مدح روضه حضرت عباس

سحاب اصفهانی‏ در مدح روضه حضرت عباس
کبک را در مأمن امنش عجب چندان نبود  بود اگر از عدل وی در خوابگاه باز جا    ملجأ حجاج دوران آنکه در دورش کند  آهوان در منزل شیر دژم دایم چرا    زائران را درگه این سوی طوبی رهنمون  واردین را سده‏ی او در جنان بین رهنما    دایم آنجا قدسیان را جا پس ...

آينه داران پيام عاشورا (2)

آينه داران پيام عاشورا (2)
علاوه بر موارد ياد شده در قسمت قبل مقاله ، شاعران مکتب عاشورا در مهجوريت ديگر مضامين و مفاهيم نشأت گرفته از همين مکتب والاي شهادت، داد سخن داده اند؛ از جمله اين مفاهيم مي توان به مهجوريت و غربت کلام الله در بين امت اسلامي اشاره کرد. شاعر انقلاب از ...

ای کاش این غزل و غمش ابتدا نداشت از محمد رفیعی

ای کاش این غزل و غمش ابتدا نداشت از محمد رفیعی
ای کاش این غزل و غمش ابتدا نداشت جغرافیا برای زمین کربلا نداشت   این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد این بیتها مرا به چه رنجی که وا نداشت   فرمان رسیده بود کماندار را و بعد تیر از کمان رها شد و طفلی که نا نداشت   قصد پسر نمود و به قلب پدر نشست تیری که ...

حسینِ آب، حسینِ عطش از ضیا الدین خالقی

حسینِ آب، حسینِ عطش از ضیا الدین خالقی
حسینِ آب، حسینِ عطش، حسینِ حُر، حسینِ حبیب ابنِ مظاهر، حسینِ باطن، حسینِ ظاهر، حسینِ این گُنبدِ طلا، حسینِ زیارتِ عاشورا، حسینِ من و تو و ما و شما، و حسینِ هر‌چه در این دنیا، و حسینِ هر مکان کربلا، و حسینِ هر زمان عاشورا. از غذایِ نذریِ این خانه، تا ...

مشک و دست از محمدرضا سروری

مشک و دست از محمدرضا سروری
مشک هم اشک به بی دستی من می ریزد هر دم از سینه ی او ناله ی غم می خیزد کو دو دستی که دگر مشک  به آن آویزد غصه کِی  از دل ماتم زده ام بگریزددست آماج سن و نیزه ی  اعدایم بود  مشک خو کرده ی دستان توانایم بود دست هم سنگر دیرینه ی مشکم افتاد مشک سرداده  از ...

غديرتا کربلا ازمحمد حسين بهجتي (شفق)

غديرتا کربلا ازمحمد حسين بهجتي (شفق)
چشم تاريخ مانده است به راهمي کند روزگار خيره نگاهدل ايام مي تپد از شوقمي کشد زانتظار گردون، آهسوخته ز آرزو، دل خورشيددرهوس باز مانده ديده ماهفجر بيدار مانده شب، همه شبسرکشيده زشوق صبح پگاهتا مگر فصل عيش وناز آيدروز عيد غدير باز آيدبذر حق درغدير ...

ذوالجناح از عبدالرحیم سعیدی راد

ذوالجناح از عبدالرحیم سعیدی راد
عصر عاشورا کنار خیمه‌های سوخته ذوالجناحی ماند با یال‌ رهای سوخته در هیاهوی عصر عاشورا، درست زمانی که آسمان سرخ شد، زمین سرخ و چهره برخی از خجالت سرخ؛ صدای شیهه اسبی که در واقع خروش ضجه‌ای از عمق جان بود؛ باد صحرا را به آتش کشید. توفانی از شن به‌پا ...

مشک بر دوش سوی علقمه رفت از محمد حسین انصاری نژاد

مشک بر دوش سوی علقمه رفت از محمد حسین انصاری نژاد
مشک بر دوش سوی علقمه رفت تا که شق‌القمر نشان بدهد تا که چشمش هزار معجزه را بین خوف و خطر نشان بدهد شیهه در شیهه اسب و گرد و سوار آسمان مکث کرده تا چه کند؟ خیمه در خیمه گریه می‌شنود آب را شعله‌ور نشان بدهد؟! مشک لب‌تشنه گرم زمزمه شد گریه‌های رقیه در ...

خــون تــو آفـــتـاب شـد از بـام هـا گـذشــت از رضا معتمد

خــون تــو آفـــتـاب شـد از بـام هـا گـذشــت از رضا معتمد
  خــون تــو آفـــتـاب شـد از بـام هـا گـذشــت          شـد کـوه ســیـل و بر سر بدنـام ها گـذشـت          نـامــت شـــراب کـوثـر ایـمان و عشـق بـود          صــدها هـزار جـرعـه شـد از جام ها گذشت          آن ظـهـر تـشـنـه فاصـله ی بـا تـو را ...

شهيد اول از حميد فرجي

شهيد اول از حميد فرجي
من پرستويم و مانده ز سفر بال و پرم گرچه خاکسترم اما ز غمت شعله‌ورم من سفير توام و بانگ انالحق زده‌ام آخرين کار نمازيست که بر دار برم ملک‌الموت به اعجاز سرانگشت غمت جان طلب کرد به شوق تو فقط جان سپرم شوق پرواز بود از قفس تنگ تنم تا مگر همره باد ...

سردار دشت تب‏زده‏ از شیرینعلی گلمرادی‏

سردار دشت تب‏زده‏ از شیرینعلی گلمرادی‏
در مسلخی که «عشق» شهادت گزیده بود  خون در عروق مرد، حضور دوباره یافت‏    تندر، فرود آمد و آتش گرفت دشت  تنها نه قلب خاک، که هفت آسمان شکافت‏    روزی که، آبهای جهان در حصار ننگ  تسلیم بی‏اداره‏ی قوم پلید بود    تر دامنان قوم دغل پیشه را، ...

انگار که شهر شام دعوا شده بود از محمد چراغ چشم

انگار که شهر شام دعوا شده بود از محمد چراغ چشم
انگار که شهر شام دعوا شده بود یا بازی بین سنگ و سرها شده بود از تک تک کوچه هایشان سیلی خورد طفلی که سه ساله بود و زهرا شده ...

السّــلام ای رایتِ خـونِ حسین از مصطفی پورکریمی

السّــلام ای رایتِ خـونِ حسین از مصطفی پورکریمی
السّــلام  ای   رایتِ   خـونِ   حسین السّــلام   ای  بیــدِ   مجنـون  حسین   آمــدی  تفسیـــر  نـابِ    فـاتـِحَـه  ؟ عِنــدَکَ    اِنّــی    اَشُــــمُّ    رائـِحَـه   لالــه  از کـوی  حسیـن  آورده ای؟ بـا خـودت بـوی  حسین  آورده ...

کمال غیرت از احمد عالم زاده

کمال غیرت از احمد عالم زاده
عباس به عهد خود وفا کرد، وفا  خود را ز علایق او رها کرد رها    در کرببلا براه دین و قرآن  جان و تن خویش را فدا کرد فدا    جانم به فدای همتت ای عباس  قربان تو و حمیت ای عباس‏    بیرون ز فرات با لب تشنه شدی  نازم به کمال غیرتت ای عباس‏    عباس به ...

مرتضی نوربخش‏ عطش تاریخ‏

مرتضی نوربخش‏ عطش تاریخ‏
فصل شکوفه، فصل بهاران است  فصل بلوغ گل به گلستان است‏    فصل قیام سرخ صنوبرها  فصل شکوه لاله و ریحان است‏    فصل امید، فصل خوش رویش  فصل نوید بارش باران است‏    فصل وفور آب و سرور خاک  فضل نشاء مزرع ایمان است‏    از مقدم نسیم سحرگاهی  گیسوی ...

حسین اسرافیلی‏ دست حیدر

حسین اسرافیلی‏ دست حیدر
شد نوبت رزم بوفضایل  آن ماه لقا، علی شمایل‏    آمد به ادب حضور خورشید  تا کسب کند شکوه توحید    تیغش به کمر، سپر به پشتش  بشکوه علم میان مشتش‏    بلب‏تشنه و مشک روی دوشش  پیغام‏پذیر هر دو گوشش‏    استاد به خیمه‏ی ولایت  تا او مگرش کند ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^