پرسشها و پاسخها، ص: 7
عموميّت اين پديده در همه انسان ها حتّی در آن هايی كه معمولًا با مسائل مذهبی سر و كار ندارند نشان می دهد كه ريشه ای عميق تر از اين فرضيه دارد، ريشه ای كه در اعماق وجود انسان نهفته شده و مولود تبليغ و تلقين نيست.
نقل می كنند وزير مقتدر و نيرومندی بود كه در عصر خود، بيشتر قدرت ها را به دست گرفته بود و كسی را يارای مخالفت با او نبود، روزی به مجلسی كه جمعی از دانشمندان دينی در آن حضور داشتند وارد شد و رو به آن ها كرده گفت: تا كی شما می گوييد جهان را خدايی است؛ من هزار دليل بر نفی اين سخن دارم.
اين جمله را با غرور ادا كرد، دانشمندان حاضر چون می دانستند او اهل منطق و استدلال نيست و قدرت و مقام او را مغرور كرده است در برابر او سكوت كردند بعد از گذشت مدّتی وزير مورد اتّهام قرار گرفت و زندانی شد.
يكی از دانشمندان كه آن روز در مجلس حاضر بود فكر كرد كه موقع بيداری وی رسيده است، اكنون از مركب غرور پياده شد، و حسّ حق پذيری در وی بيدار گرديده و نصيحت كردن او مؤثّر خواهد بود به همين جهت اجازه ملاقات با وی را گرفت و به سراغش در زندان آمد، همين كه نزديك آمد از پشت ميله ها مشاهده كرد كه او در اطاق تنها قدم می زند و اشعاری را زير لب زمزمه می كند و می گويد:
ما همه شيران ولی شير علم |
حمله مان از باد باشد دم بدم |
|
حمله مان پيدا و ناپيداست باد |
جان فدای آن كه نا پيداست باد |
|
يعنی ما همانند نقش های شيری هستيم كه روی پرچم ها ترسيم