بديهاى او را ز من ساز دور
شود گوش او كر بود چشم كور
به قلبش بنه قفل و بندى گران
چو يادم كند ساز لالش زبان
سرش كوفته عزتش خوار دار
به نيرنگ خويشش گرفتار دار
بنه طوق خوارى بر گردنش
اساسش بپاشان بهم بشكنش
هم از كينه و عيبجويى و شر
و گر باشدش دام و بند ضرر
و گر دشمنم داشت پيكار جو
سوار و پياده اگر داشت او
از او ايمنى بخشم اى بى نظير
چو پيوسته باشى عزيز قدير
.استاد انصاریان این فراز را همراه با فراز قبل شرح کرده اند، برای مشاهده لطفا اینجا را کلیک کنید