﴿1﴾
مقدمه استاد انصاريان
(1) به اختصار مىتوان گفت كه راويان كتاب «صحيفهى سجاديه»- كه آن را «خواهر قرآن» نام دادهاند- امام محمد باقر و زيدبن على بن حسين بن على (عليهمالسلام) بودهاند.
امام همام محمد باقر (ع) اين امانت نفيس را به وديعت نزد امام جعفر صادق موسس مذهب جعفرى مىسپارد و زيد اول آن را به يحيى بن زيد مىدهد، چنانكه مىدانيم هر دو زيد و يحيى به علت قيام عليهى خلفاى زمان خود به شهادت مىرسند.
متوكل بلخى از پدرش متوكل بن هارون نقل مىكند كه گفت با يحيى فرزند زيد اول ملاقات كردم و وى در حال حركت به سمت خراسان بود. پرسيدم از كجا مىآيى؟ گفت از سفر حج. يحيى نوهى امام سجاد از حال صادق آل محمد پرسيد. وى در پاسخ مىگويد كه آن حضرت از ماجراى قيام و به دار آويخته شدن وى غمگين است.
يحيى مىگويد عموى من امام محمد باقر به پدرم (زيد) فرمود از قيام بپرهيزد و گرنه كشته خواهد شد!
بعد يحيى از متوكل مىپرسد آيا جعفر بن محمد را ديدهاى؟ وى مىگويد آرى. يحيى با اصرار مىپرسد آيا سخنى دربارهى من بر زبان نرانده است؟ متوكل مىگويد: آرى ولى متوكل مىگويد اگر آنچه را كه وى گفته بگويم ناراحت مىشويد! يحيى پاسخ مىدهد آيا مرا از مرگ مىترسانى؟ حتما بگو.
متوكل مىگويد از آن حضرت شنيدم كه تو كشته خواهى شد و پيكرت را بردار مىكشند همانگونه كه پيكر زيد پدرت را بردار كشيدند.
چون اين سخن را گفتم، يحيى دژم شد و گفت: خدا هر چه را بخواهد مىزدايد و هر چه را بخواهد نگاه مىدارد و «كتاب مادر» در نزد اوست. (سورهى رعد آيه 39)
آنگاه يحيى مىگويد كه از معارف دينى آيا چيزى به دست خود نوشتهاى؟
متوكل مىگويد كه اين دعا را امام محمد باقر به امام صادق املاء فرموده و گفته است كه از ادعيه صحيفه سجاديه است.
يحيى لختى دعا را مطالعه مىكند و خطاب به متوكل مىگويد آيا اجازه مىدهى من نسخهاى از اين دعا بردارم؟
متوكل مىگويد اى فرزند پيامبر (ص) براى چيزى كه از خود شماست چگونه از من اجازه مىخواهى؟! بعد يحيى مىگويد آيا مىخواهى نسخهاى كامل از صحيفه سجاديه را به تو نشان بدهم؟ ولى پدرم (زيد) مرا سفارش كرده كه اين نسخه نبايد بدست نااهل برسد.
كوتاه سخن روايت تا آنجا منتهى مىشود كه يحيى فرزند زيد، صحيفهى كاملهى سجاديه را از ميان جعبهاى قفل و مهر و موم كرده بيرون مىآورد و مىبوسد و بر روى چشم مىگذارد و بعد مىگويد: اى متوكل! اگر پسر عمويم (امام جعفر صادق ع) خبر نداده بود كه من كشته مىشوم و پيكرم بر سردار مىرود، اين كتاب را به تو نمىدادم ولى سعى كنيد اين كتاب به دست بنىاميه نيفتد و در حفظ آن كوشا باشيد و خلاصه آن را با كمال دقت حفظ كن و بدان كه پس از من پسر عموهاى ديگر من محمد و ابراهيم فرزندان عبدالله بن حسن نيز قيام خواهند كرد... متوكل وقتى به مدينه خدمت امام جعفر صادق مىرسد كه يحيى فرزند زيد (اول) به شهادت مىرسد و چون ماجرا را براى موسس فرقهى جعفرى بازگو مىكند، امام سخت متاثر مىشود و مىگريد و مىفرمايد: خدا يحيى را بيامرزد و با پدرانش محشور فرمايد. اما اى متوكل صحيفه كجاست؟ متوكل صحيفه را به دست امام مىنهد. امام جعفر صادق پس از گشودن ادعيه نامبرده مىگويد: به خدا سوگند كه اين خط عموى من زيد (فرزند امام زين العابدين) است و دعا از آن حضرت سجاد است.
آنگاه امام صادق به فرزند خود اسماعيل فرمود: فرزندم دعاهايى را كه گفتم از بر كن، بياور. فرزند امام صحيفه را آورد و در حقيقت عين همان صحيفه يحيى فرزند زيد بود. امام صادق بر آن صحيفه بوسه زد و آن را بر روى چشم نهاد و فرمود اين صحيفه به خط پدرم امام محمد باقر و املاى پدر بزرگم سيد سجادست كه خود من هم در وقت املاى آن گواه بودم. متوكل از امام رخصت مىطلبد كه آيا اجازه مىدهى اين دو نسخه را با هم مقابله كنم؟ امام مىفرمايد تو صلاحيت اين كار را دارى.
متوكل پس از مقايسه هر دو نسخه- يعنى نسخه يحيى و نسخه امام جعفر صادق- مشاهده مىكند كه هر دو عين همديگرند و حتى يك كلمه- با يكديگر- زياد و كم ندارند.
سپس امام نسخه دوم را به فرزندان يحيى مىدهد و سفارش در حفظ آنها مىكند و ضمنا به هر دو آنها خبر مىدهد كه شما نيز به زودى خروج خواهيد كرد و كشته خواهيد شد.