فارسی
پنجشنبه 01 آذر 1403 - الخميس 18 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دعای 55 ( مقدمه استاد انصاریان ) ترجمه محمد علی مجاهدی


مطلب قبلی دعای 54
دعای 56 مطلب بعدی


نحوه نمایش

دانلود
﴿1 مقدمه استاد انصاريان
(1) سيد اجل نجم‌الدين بهاءالشرف ابوالحسن محمد بن حسن بن احمد بن على بن محمد بن عمر بن يحيى علوى حسينى - كه خداوندش رحمت كناد!- براى ما روايت كرد كه شيخ سعيد ابوعبدالله محمد بن احمد بن شهريار - خزانه‌دار آستان قدس مولايمان اميرمؤمنان على بن ابيطالب عليه‌السلام - در ماه ربيع‌الاول سال 56 [ه ق] در حالى كه صحيفه را براى او قرائت مى‌كردند و من [نيز] مى‌شنيدم؛ گفت: به هنگامى كه صحيفه براى شيخ صدوق، ابى‌منصور محمد بن محمد بن احمد بن عبدالعزيز عكبرى (نام روستايى است در ده فرسنگى شمال شهر بغداد) معدل (به فتح حرف «دال»: كسى كه او را عادل شناسند) - كه خدايش رحمت كناد! - خوانده مى‌شد شنيدم از ابوالفضل محمد بن عبدالله بن مطلب شيبانى؛ گفت: شريف ابوعبدالله جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن حسن بن اميرالمؤمنين على بن ابيطالب - كه بر آنان درود باد - براى ما روايت كرد كه: عبدالله بن عمر بن خطاب زيات (زيت به معنى روغن زيتون و زيات به كسى گويند كه كارش فروختن روغن زيتون است و يا كسى كه عصاره‌ى زيتون را مى‌گيرد) به سال 256 [ه ق] به من گفت كه: برادر مادرم - على بن نعمان اعلم (اعلم به جز معناى معروف خود (مساوى داناتر)، معناى ديگرى نيز دارد و در لغت عرب «اعلم» به كسى گفته مى‌شود كه لب بالايى او پاره و شكافته شده باشد.) - از عمير بن متوكل ثقفى بلخى روايت كرد كه پدرش متوكل بن هارون [به او] گفته است كه يحيى بن زيد بن على را - كه بر او درود باد - پس از كشته شدن پدرش [مساوى زيد بن على عليه‌السلام] ملاقات كردم كه عازم خراسان بود، به او سلام كردم. [پس از پاسخ سلام] از من پرسيد كه: از كجا مى‌آيى؟! جواب دادم كه: از حج [مى‌آيم.] از من درباره‌ى افراد خانواده و عموزادگانش - كه در مدينه زندگى مى‌كردند - جويا شد و از حال حضرت جعفر بن محمد - كه بر او درود باد - زياده پرسش فرمود و من او را از حالات آن حضرت و افراد خانواده و عموزادگانش و نيز از اندوه آنان در شهادت پدرش - زيد بن على عليه‌السلام - آگاه ساختم. يحيى [به من: متوكل بن هارون] فرمود: عمويم محمد بن على [مساوى امام باقر عليه‌السلام] پدرم را [مساوى زيد بن على را] به ترك خروج و قيام سفارش كرد و به او يادآور شد كه در صورت خروج و دور شدن از شهر مدينه كارش به كجا خواهد كشيد (قيام زيد بن على بن الحسين هفت سال پس از شهادت امام محمد باقر - عليه‌السلام - و در سال 121 ه. ق اتفاق افتاده است و اين خبر را بايد از اخبار غيبى آن حضرت برشمرد. در مشروعيت و يا عدم مشروعيت قيام زيد بن على و فرزندان او سخن بسيار رفته است، ولى نظر اغلب محققان بر اين پايه استوار است كه قيام آنان در مخالفت با «امام معصوم» نبوده بلكه انگيزه‌ى اصلى سران اين قيام خصوصا زيد بن على خوانخواهى حضرت مولى الكونين اباعبدالله الحسين و شهداى كربلا بوده است.) [مساوى كشته خواهد شد]، [سپس يحيى] از من پرسيد: آيا پسرعموى من حضرت جعفر بن محمد [مساوى امام صادق] عليه‌السلام را [در سفر حج] زيارت كردى؟ عرض كردم: آرى. [مجددا يحيى از من] پرسيد: آيا تو از او چيزى درباره‌ى من شنيدى؟ گفتم آرى. [يحيى] پرسيد كه: [امام صادق] درباره‌ى من چه گفت؟ آنرا با من در ميان بگذار. عرض كردم: فدايت شوم! دوست ندارم آنچه كه درباره‌ى شما از امام صادق عليه‌السلام شنيده‌ام در پيش رويتان بازگو كنم. [يحيى] گفت: آيا مرا از مرگ مى‌ترسانى؟ [آيا خبر مرگ مرا از امام شنيده‌اى؟!] براى من آنچه را [از امام] شنيده‌اى بازگو كن. گفتم: [از امام صادق عليه‌السلام] شنيدم كه مى‌فرمود: تو را خواهند كشت و بدن تو را از دار خواهند آويخت همان گونه كه پدرت را كشته و از دار آويختند. [پس از شنيدن اين سخنان] رنگ چهره يحيى تغيير كرد و گفت: «خداوند، هر چيزى را كه بخواهد محو و نابود و يا ثابت و پابرجا نگاه مى‌دارد» (قرآن كريم، سوره‌ى رعد (13)، آيه‌ى 39). [مساوى سرنوشت آفريدگان در دست آفريدگار است] و «ام‌الكتاب» نزد اوست. اى متوكل! خداى عزوجل اين دين [مساوى اسلام] را به وسيله‌ى ما [خاندان رسول الله] تأييد و دانش و شمشير را به ما عنايت فرمود و اين هر دو [مساوى دانش و سلاح] اكنون براى ما فراهم آمده است [ولى] عموزادگان ما [مساوى كنايه از امام صادق] تنها به دانش اختصاص يافته‌اند [و از شمشير بهره‌اى نبرده‌اند!] [متوكل بن هارون پس از شنيدن سخنان كنايه آميز يحيى [مساوى فرزند زيد بن على] در جواب او مى‌گويد:] فدايت گردم! من به چشم خود ديدم كه مردم به پسرعمويت امام صادق عليه‌السلام بيشتر راغب‌اند تا نسبت به شما و پدر شما [مساوى زيد بن على]. [يحيى] گفت: ترديدى نيست كه عمويم محمد بن على [مساوى امام محمد باقر] و فرزندش جعفر [مساوى امام صادق] مردم را به زندگى فراخوانده‌اند و ما [مساوى من و پدرم زيد بن على] آنان را به مرگ دعوت مى‌كنيم. گفتم: اى فرزند رسول خدا! آيا آنان [در امر دين و دنياى مسلمانان] داناترند يا شما؟! [متوكل بن هارون مى‌گويد كه يحيى پس از اعتراض من به سخنان او] مدتى سر خود را به زير افكنده و سپس سر خود را بلند كرد و [در پاسخ سؤال من] گفت: هر يك از ما بهره‌اى از دانش برده‌ايم با اين تفاوت كه آنان [مساوى امام پنجم و ششم] هر چه را كه ما مى‌دانيم مى‌دانند ولى آن چه را كه آنان مى‌دانند ما نمى‌دانيم. سپس [يحيى در ادامه‌ى سخنانش] از من [متوكل بن هارون] پرسيد: آيا از سخنان پسرعمويم [مساوى امام صادق] چيزى نوشته‌اى؟ گفتم: آرى. [يحيى] گفت: [آنرا] به من نشان بده، [متوكل بن هارون مى‌گويد] چند نمونه از مسائل مربوط به علوم مختلف را كه از آن حضرت [فراگرفته و] نوشته بودم به او [مساوى يحيى] عرضه كردم [و در ميان آنها] دعايى را به او نشان دادم كه امام صادق عليه‌السلام به من ديكته فرموده [و من نوشته بودم] و امام [در آن نوشته] فرموده بود كه [آن دعا را] پدر بزرگوارشان امام باقر عليه‌السلام به ايشان ديكته كرده بودند و خاطرنشان ساخته بودند كه آن دعا از پدر بزرگوارشان امام زين‌العابدين است كه از دعاى صحيفه‌ى كامله [برگرفته شده] است. يحيى از اول تا به آخر آن دعا را نگريست و سپس از من [مساوى متوكل بن هارون] پرسيد: آيا به من اجازه مى‌دهى كه از روى آن نسخه‌اى بردارم [مساوى رونويسى كنم]؟ گفتم: اى فرزند رسول خدا! آيا در مورد چيزى كه از آن شماست از من اجازه مى‌گيرى؟ سپس يحيى به من گفت: اكنون صحيفه‌اى از دعاى كامل را به تو ارائه خواهم كرد كه پدرم [مساوى زيد بن على] از پدرش [مساوى امام زين‌العابدين] به خاطر سپرده و مرا به نگاه داشتن آن سفارش و از ارائه‌ى آن به نااهلان برحذر داشته است. عمير مى‌گويد كه پدرم [متوكل بن هارون] گفت برخاستم و پيشانى يحيى [مساوى فرزند زيد بن على] را بوسيدم و به او گفتم: اى فرزند رسول خدا! به خدا سوگند كه من خدا را با محبت و طاعت شما [خاندان پيامبر] مى‌پرستم و اميدوارم كه مرا در حيات و ممات به خاطر دوستى و محبت شما سعادتمند فرمايد. آن گاه يحيى صحيفه‌اى را كه به او ارائه كرده بودم به جوانى كه همراه او بود داد و به او گفت، اين دعا را با خطى خوانا و زيبا بنويس و از نظر من بگذران، شايد آن را از بر كرده و به خاطر بسپارم، زيرا آن را [پيش از اين] از پسرعمويم جعفر [مساوى امام صادق] عليه‌السلام- كه خدا نگاهدارش باد - مى‌خواستم ولى آن را در اختيار من نمى‌گذاشت! [متوكل بن هارون مى‌گويد وقتى سخنان يحيى را شنيدم] از كرده‌ى خود پشيمان شدم و نمى‌دانستم كه [در قبال عمل انجام شده‌ى خود] چه كنم؟ [هر چند] امام صادق عليه‌السلام به من دستور نداده بود كه آن دعا را در اختيار كسى قرار ندهم [ولى سخنان يحيى مرا در انديشه فروبرد.] [متوكل بن هارون مى‌گويد پس از اين كه يحيى صحيفه‌ى مرا جهت نسخه‌بردارى در اختيار آن جوان قرار داد] يحيى [از او] صندوقچه‌اى را [كه به همراه آورده بود] خواست و [از داخل آن] صحيفه‌ى قفل خورده‌ى مهر شده‌اى را بيرون آورد (علامه‌ى فرهيخته مرحوم حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى مرقوم داشته‌اند: «صحيفه طومارى بزرگ است از يك ورق كاغذ بلند و كم عرض، بر گرد ميله‌ى آهنى پيچيده و بر منتهاى آن نيز قطعه آهن به كار رفته كه پس از پيچيدن آن، قطعه آهن را با سر ميله‌ى اول به هم بسته و قفل كرده و مهر مى‌زدند، و گاه طومار پيچيده را به موم چسبانيده و مهر مى‌زدند. ر ك: صحيفه‌ى كامله‌ى سجاديه با ترجمه و شرح فارسى حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى، كتاب فروشى اسلاميه، تهران، چاپ افست، به خط حاج ميرزا حسن هريسى)، و به مهر صحيفه نگريست و آنرا بوسيد و گريه كرد، سپس مهر [صحيفه] را شكست و قفل آن را گشود، آن گاه صحيفه را [از هم] باز كرد و بر روى چشم خود نهاد و [صفحه‌ى آن را] بر چشم خود ماليد. و [يحيى به من] گفت: اى متوكل! به خدا سوگند اگر مطلبى كه درباره‌ى كشته شدن و به دار آويختن من [مساوى فرجام كار من] از قول پسرعمويم [مساوى امام صادق] نقل كردى، در ميان نبود، هرگز اين صحيفه را در اختيار تو نمى‌گذاشتم و از ارائه‌ى آن به تو امساك مى‌كردم. ولى من مى‌دانم كه سخن امام صادق عليه‌السلام سخن حقى است و آن سخن از پدرانش به او رسيده است و چيزى نخواهد گذشت كه درستى گفتار او [بر همگان]روشن [و ثابت] خواهد شد، و من از آن بيمناك بودم كه چنين [گنجينه‌ى] علمى در دست بنى‌اميه قرار گيرد و آن را از معرض چشم‌ها دور نگاه دارند و در گنجينه‌هاى خويش براى خود [و به نام خود] حفظ كنند. از اين‌رو، اين [صحيفه] را از من بگير و خاطر مرا از پريشانى در مورد آن، جمع كن و در انتظار باش تا حكم خدا درباره‌ى من و اينان جارى شود، اين امانت من در نزد توست تا آن را به دو پسرعمويم: محمد و ابراهيم - فرزندان عبدالله بن حسن بن حسن بن على - [عليهماالسلام] برسانى زيرا كه آن دو پس از من در انجام اين امر [مساوى مبارزه‌ى با بنى‌اميه] قيام خواهند كرد و جانشينان من خواهند بود. متوكل [ابن‌هارون] مى‌گويد: صحيفه را [از يحيى] گرفتم و هنگامى كه يحيى بن زيد [مساوى بن على بن الحسين عليه‌السلام] كشته شد به مدينه رفتم و به محضر امام صادق عليه‌السلام شرفياب شدم و ماجراى يحيى را [بدان گونه كه ديده و شنيده بودم] براى آن حضرت بازگو كردم. آن حضرت گريستند و بى‌اندازه براى [كشته شدن] يحيى اندوهناك شدند. و فرمودند: خدا پسرعموى مرا رحمت كند و او را به پدران و اجداد خود ملحق گرداند. اى متوكل [ابن‌هارون]! به خدا سوگند چيزى مرا از دادن دعا [مساوى صحيفه] به يحيى [ابن‌زيد بن على] بازنداشت جز آنچه كه او به خاطر صحيفه‌ى پدرش از آن بيمناك بود [مساوى از افتادن صحيفه به دست بنى‌اميه و پنهان نگاه داشتن آن از شيعيان]، اكنون آن صحيفه كجاست؟! عرض كردم اين همان صحيفه است [كه يحيى به عنوان امانت در اختيار من قرار داد]. پس امام صادق عليه‌السلام آن صحيفه را گشود و [به محض مشاهده‌ى خط آن] فرمود: به خدا سوگند كه اين خط عمويم زيد [بن على بن الحسين] و دعاى جدم على بن الحسين - عليهماالسلام - است. پس از آن امام به فرزندش اسماعيل فرمود برخيز و آن دعايى را كه تو را به نگاهداريش فرمان داده بودم، بياور. اسماعيل برخاست و صحيفه‌اى را كه انگار همان صحيفه‌ى يحيى بن زيد بود، [به محضر امام] آورد. امام صادق [عليه‌السلام] آن صحيفه را بوسيد و [به رسم احترام] بر روى چشم خويش گذاشت و فرمود: اين خط پدر من [مساوى امام محمد باقر] و املاى جدم [مساوى امام على بن الحسين] - عليهماالسلام - است كه در حضور من [كتابت آن] انجام گرفته است. [متوكل بن هارون مى‌گويد كه به امام صادق] عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! اگر فرمان دهى اين نسخه از صحيفه را با صحيفه‌ى زيد و يحيى مقابله كنم. امام اجازه داد و فرمود: تو را بر انجام اين امر، شايسته و سزاوار مى‌بينم. [متوكل بن هارون مى‌گويد] من آن دو نسخه [از صحيفه] را با هم مقابله كردم و هر دو را يكى يافتم [به طورى كه حتى يك حرف هم با هم اختلاف نداشتند.] سپس از محضر امام اجازه گرفتم كه صحيفه‌ى يحيى [بن زيد بن على] را بنابر وصيت او به [دو عموزاده‌اش،] فرزندان عبدالله بن حسن بازگردانم. [امام] فرمود: «خداوند، شما را به برگردانيدن امانت‌ها به صاحبان آنها فرمان مى‌دهد» (سوره‌ى نساء (4)، آيه‌ى 58) [و بعد از تلاوت اين آيه از قرآن فرمودند:] آرى، آن را به آنان [تحويل] ده. همين كه خواستم [براى انجام فرمان] از جاى برخيزم، [امام] فرمودند: بنشين! [امام] سپس [كسى را] به دنبال محمد و ابراهيم [مساوى فرزندان عبدالله بن الحسن] فرستادند [تا آن دو را به خانه‌ى امام بياورد]، چون [آن دو] آمدند. [امام به آنان] فرمود: اين ميراثى است كه از پسرعمويتان يحيى [بن زيد بن على كه] از پدرش [زيد بن على بن الحسين به او رسيده بود] و آنرا به جاى برادران خود به شما اختصاص داده است، و ما را درباره‌ى [تحويل] آن [مساوى صحيفه يحيى بن زيد] به شما شرطى هست. گفتند: خداوند تو را رحمت كناد! شرط خود را بازگوى، زيرا سخن تو [هر چه باشد] مورد قبول [ما] است. [امام صادق به آن دو] فرمود: اين صحيفه را از مدينه بيرون نبريد. پرسيدند: چرا؟! [امام صادق] - فرمود: پسرعموى شما [مساوى يحيى بن زيد بن على] درباره‌ى اين [صحيفه) از چيزى] هراسناك بود كه من نيز از همان مسأله در مورد شما بيمناكم. گفتند: او [مساوى يحيى بن زيد بن على] هنگامى در مورد صحيفه بيمناك شد كه كشته شدن خود را [قطعى] مى‌دانست. امام صادق - عليه‌السلام - فرمود: شما نيز از اين حادثه [مساوى كشته شدن] در امان نيستيد زيرا كه به يزدان سوگند مى‌دانم كه شما به همين زودى‌ها قيام خواهيد كرد همان گونه كه او [مساوى يحيى بن زيد] قيام كرد، و كشته خواهيد شد به همان طرزى كه او [مساوى يحيى بن زيد] كشته شد. [آن دو پس از شنيدن سخنان امام و آگاهى از سرنوشتى كه در انتظار آنان است] از جاى برخاستند در حالى كه مى‌گفتند: «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم». [متوكل بن هارون مى‌گويد] هنگامى كه [محمد و ابراهيم عموزادگان يحيى بن زيد بن على از منزل امام] بيرون رفتند، امام صادق - عليه‌السلام - به من فرمودند: اى متوكل [بن هارون]! چگونه يحيى [بن زيد بن على] به تو گفت كه عموى من محمد بن على [مساوى امام محمد باقر] و فرزندش جعفر [مساوى امام صادق] مردم را به زندگى فرامى‌خوانند و ما [مساوى خاندان زيد] آنان را به مرگ دعوت مى‌كنيم؟! [در حالى كه واقعيت امر چنين نيست و او از اخبار غيبى نصيبى نداشت.] عرض كردم: آرى - كه خداوند امور شما را اصلاح كناد! - پسرعموى تو يحيى [مساوى يحيى بن زيد] چنين سخنى را با من در ميان نهاد. [امام جعفر صادق] فرمود: خداوند يحيى را بيامرزاد! پدرم از پدرش [و او] از قول جدش على - عليه‌السلام- برايم روايت كرد كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - را در حالى كه بر روى منبر نشسته بود خواب سبكى در ربود. و در عالم رؤيا ديد كه مردانى بوزينه شكل از منبر او بالا و پايين مى‌روند! و مردم را [مساوى امت اسلامى را كه روى در منبر [او) دارند به پشت مى‌گردانند [و آنان را به زمان پيشينيانشان و عصر] جاهلى فرامى‌خوانند.] هنگامى كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - به خود آمدند و به حالت عادى بازگشتند، نشستند [در حالى كه آثار] حزن و اندوه از چهره‌ى ايشان آشكار بود. در اين اثنا، جبرئيل - عليه‌السلام- اين آيه را براى آن حضرت [از جانب خداوند] آورد: [و ما رؤيايى را كه به تو نشان داديم و شجره‌ى ملعونه را جز براى آزمايش مردم در قرآن قرار نداديم، و مردم را بيم مى‌دهيم ولى [نه تنها به حال آنان سودى ندارد و رفتار آنان را تغيير نمى‌دهد بلكه] جز بر طغيان و سركشى آنان نخواهد افزود] (سوره‌ى اسراء (17)، آيه‌ى 60) و مراد از شجره‌ى ملعونه، [دودمان] بنى‌اميه هستند. رسول خدا [ص] پرسيد: اى جبرئيل! آيا ايشان در روزگار من خواهند بود؟ [و در زمان من به گمراهى مردم كمر خواهند بست؟] [جبرئيل] عرض كرد: نه! ولى آسياى اسلام از آغاز هجرت تو [مساوى از مكه به مدينه] به گردش درآمده و تا مدت ده سال [به همين منوال] مى‌چرخد، سپس بر سر سال سى و پنجم از هجرت تو به گردش درمى‌آيد و تا پنج سال به آن صورت باقى مى‌ماند، آن‌گاه به ناگزير آسياى گمراهى بر روى محور خود خواهد ايستاد [و به كام گمراهان خواهد چرخيد]، و از آن پس [دوران] پادشاهى فراعنه آشكار خواهد شد. [امام صادق] فرمود: و خداى بزرگ در اين باره وحى نازل كرد كه: «به درستى، ما آن را در شب قدر قرار داديم، و تو چه مى‌دانى كه شب قدر چيست؟! شب قدر برتر از هزار ماه است» (سوره‌ى قدر (97)، آيه‌هاى 2، 1 و 3) كه بنى‌اميه در آن [مدت] حكومت مى‌كنند و [اثرى از شب قدر در آن نباشد.] سپس [امام صادق] فرمود: خداى عزوجل، پيغمبر خود [مساوى رسول گرامى اسلام] را آگاه ساخت كه [دودمان] بنى‌اميه [زمام] پادشاهى امت [او] را به دست خواهند گرفت. و در اين مدت [مساوى در اين هزار ماه چنان حكمروايى كنند كه] اگر كوهها با آنها از در سركشى درآيند، آنان بر كوه‌ها غالب آيند [و اين خودكامگى‌ها ادامه پيدا مى‌كند] و در اين مدت دشمنى با اهل بيت را شعار خود خواهند ساخت. [و امام صادق در ادامه‌ى سخنانشان فرمودند:] خداوند، رسول (گرامى) اسلام را از آن چه كه در زمان حكومت بنى‌اميه بر اهل بيت محمد و دوستداران و شيعيان آنان خواهد رسيد، خبر داده است. آن‌گاه امام صادق - عليه‌السلام- فرمود: و خداوند درباره‌ى آنان [مساوى بنى‌اميه] وحى نازل فرمود كه: [اى پيامبر!] آيا نديدى كسانى را كه نعمت خداوند را به كفر تبديل كردند و قوم [و قبيله‌ى] خود را به دار هلاكت - دوزخ - درافكندند كه در آن سرنگون شوند؟ و [جهنم] قرارگاه [بسيار] بدى است. (سوره‌ى ابراهيم (14)، آيه‌ى 28). و نعمت خدا: محمد و اهل بيت آن وجود مباركند كه دوستى آنان سبب ورود در بهشت و دشمنى آنان مايه‌ى كفر و نفاقى است كه باعث ورود در دوزخ مى‌شود. پس رسول خدا - صلوات الله عليه و آله - اين راز را [مساوى ماجراى حكومت هزار ماهه‌ى بنى‌اميه و گمراهى امت اسلام را] با [حضرت] على و اهل بيت او در ميان نهاد. متوكل [بن هارون] مى‌گويد كه [پس از اين سخنان] امام صادق - عليه‌السلام- فرمود: احدى از ما اهل بيت پيش از قيام قائم خاندان ما [مساوى حضرت ولى عصر ارواحنا فداه) به منظور دفع ظلم و يا برپاداشتن حق و حقيقت، قيام نكرده و نخواهد كرد مگر آنكه طوفان فتنه وبلا ريشه‌ى او را از جاى بركند و قيام او سبب فزونى درد و غم شيعيان ما گردد [قيام زيد بن على، يحيى بن زيد و محمد و ابراهيم فرزندان عبدالله بن الحسن نمونه‌هايى از اين قيام‌ها بود كه بدون اذن معصوم انجام گرفت و پيش‌بينى امام صادق درباره‌ى آنان تحقق يافت.] متوكل [بن هارون] مى‌گويد كه امام صادق - عليه‌السلام- [پس از اين سخنان]، دعاى صحيفه را به من املا فرمود كه هفتاد و پنج باب بود كه [متأسفانه] يازده باب آن از دست من بيرون رفت [مساوى گم كردم] و شصت و چند باب [مساوى 64 باب] آن را حفظ كردم. (در حال حاضر بيش از «54» باب از صحيفه‌ى سجاديه در دست نيست و معلوم مى‌شود كه علاوه بر «11» بابى كه به خاطر غفلت متوكل بن هارون از ميان رفته «10» باب ديگر صحيفه نيز توسط راويان ديگر مفقود گرديده است و جمعا «21» باب از صحيفه‌ى سجاديه به تاراج زمان رفته و شيفتگان مكتب شيعى از معارف زلال و درس‌آموز بيش از يك ثلث از صحيفه‌ى سجاديه محروم مانده‌اند). [شيخ صدوق ابى‌منصور محمد بن حسن بن روزبه ابوبكر مدائنى كاتب - ساكن رحبه - (به فتح حرف اول و دوم، نام محله‌اى در شهر بغداد است.) - در خانه‌ى خودش. و [او] از قول محمد بن احمد بن مسلم مطهرى و او از زبان پدرش عمير بن متوكل بلخى و او نيز از قول پدر خويش متوكل بن هارون [همان كسى كه در اين سلسله سند با امام صادق - عليه‌السلام- طرف گفتگو بوده است] نقل كرده كه: با يحيى بن زيد بن على ملاقات كردم و او تمام اين حديث را [مساوى حديثى را كه نقل شد] تا رؤياى رسول خدا - صلى الله عليه و آله - براى من بيان كرد [همان گونه] كه جعفر بن محمد [مساوى امام جعفر صادق] - عليهماالسلام - از پدران خود روايت كرده بودند: ترتيب باب‌هاى دعاى [صحيفه‌ى سجاديه] براساس روايت مطهرى [مساوى محمد بن احمد بن مسلم مطهرى] چنين است: و باقى ابواب به لفظ ابوعبدالله حسنى رحمة الله عليه است. براى ما ابوعبدالله جعفر بن محمد حسنى نقل كرد كه: عبدالله عمر بن خطاب زيات براى ما روايت كرد: دائى من [مساوى برادر مادرم] على بن نعمان اعلم از قول عمير بن متوكل ثقفى بلخى و او نيز از پدرش متوكل بن هارون نقل كرد كه مولاى من امام صادق عليه‌السلام [متن صحيفه سجاديه را] به من [مساوى متوكل بن هارون] ديكته كردند. [و] فرمودند كه جدم على بن الحسين [متن صحيفه را به شرح زير] بر پدرم محمد بن على [مساوى امام محمد باقر] - كه بر همه‌ى آنان درود باد - ديكته كردند:

برچسب:

-

انتخاب ترجمه:
- استاد حسین انصاریان - سید كاظم ارفع - حسین استاد ولی - سید رضا آل ياسین - محیی الدين مهدی الهی قمشه ای - عبدالمحمد آيتی - صدرالدین بلاغی - تقدسی نيا - حسن ثقفی تهرانی - محمد مهدی جلالی - سید علیرضا جعفری - محمد تقی خلجی - لطیف راشدی - باقر رجبی نژاد - محمد رسولی - محمد مهدی رضايی - محمد حسین سلطانی لرگانی کجوری - داریوش شاهین - ابوالحسن شعرانی - غلامعلی صفايی - محمود صلواتی - عباس عزيزی - حسین عماد زاده اصفهانی - محسن غرویان - عبدالجواد ابراهیمی - جواد فاضل - محمد مهدی فولادوند - علی نقی فيض الاسلام اصفهانی - فیض الاسلام (تصحیح جامعه مدرسین) - جواد قيومی اصفهانی - اسدالله مبشری - محمد علی مجاهدی - محسن محمود زاده - عبدالحسین موحدی
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^