«و يتحرج من الكلام كما يتحرج من الميتة التى قد اشتدنتنها».
انسانهاى با خدا از هرچه سخن غير خداست فرارىاند؛ مانند گريز از لاشهاى كه بويش مشام را مىآزارد.
«و يتحرج عن حطام الدينا و زينتها كما يتجنب النار أن تغشاه».
آنان از حطام دنيا و از هرچه كه آن را حق خود نمىدانند گريزانند؛ مانند اجتناب از آتشى كه مىترسند سراپايشان را فرابگيرد.
«و أن يقصر أمله» مردان خدا آمال و آرزوهاى دست نايافتنى ندارند و هرچه آرزو دارند مثبت و دست يافتنى است.