فارسی
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 - الاثنين 26 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

نياز جامعه به دين و قوانين آن

 1 ـ قانون براى برقرارى قسط و عدالت اجتماعى لازم است و بدون قانون حتّى براى كم ترين زمانى ، جامعه قابل دوام و بقا نيست. از طرفى قانونى مى تواند در جامعه ، حكومت و عدالت اجتماعى را تأمين نمايد كه براساس خرد و برهان صحيح استوار باشد و قانون گذار از جزئيّات نيازهاى جامعه و ضروريّات آن با اطّلاع و به مصالح و مقتضيات حال و آينده افراد واقف و به تمام برنامه ها ، بصيرت كامل داشته باشد و به علاوه از ريب و ريا ، اغراض شخصى و هوى و هوس مبرّا باشد .
چنين قانونى به دليل عقل منحصراً بايد از ناحيه خداوند تبارك و تعالى ، به تمام مردم به وسيله انبيا ابلاغ و پيامبران جامعه را به قبول قوانين الهى دعوت و ملزم نمايند ؛ اين مجموعه اى كه به وسيله وحى به انبيا ابلاغ مى گردد و توسط آنان در ميان مردم نشر مى شود ، قانون دين نام دارد .
اين مسئله قطعى است كه بشر بايد در سايه قانون و در پناه حقوق زندگى كند و قانون و حقوق امروزه دولت ها شامل ، قوانين پارلمانى ، عرف و عادت ، رويه قضايى ، بخشنامه ها ، آيين نامه ها و انواع مقرّرات است و چون موضوعات مذكور ، خارج از حريم دين ، آغشته به اغراض آلوده و در افق عدم احاطه به مقتضيات حال و آينده بشر وضع شده و جز زور و زر و منافع شخصى متنفذين انگيزه نداشته ، افراد به طوع و رغبت آن را قبول نمى نمايند و ذات و قلب بشر خواهان قانونى است كه با فطرت و نيازهاى واقعى او هماهنگ باشد و چنين قانونى منحصراً قانون خدايى و مقرّرات الهى است و اين قانون در حقيقت همان شريعت و دين است .
2 ـ شك نيست كه در مجامع ، اگر حكومت استبدادى يا ديكتاتورى باشد ، منويّات سلطان و يا ديكتاتور و اگر جمهورى و مشروطه باشد ، خواسته هاى اكثريّت افراد پارلمان به سيماى قانون بين مردم حكومت خواهد كرد و چيزى كه در آن ترديدى نيست ، آن است كه جامعه تشنه قانونِ صحيح و خوب است ، جامعه قانونى مى خواهد كه در كنار آن حقوق همه افراد حفظ شود و نيازمندى هاى وى را به وجه احسن رفع نمايد و قادر باشد از تجاوز و تعدّى جلوگيرى و بر دل ها حكومت كند و اجراى آن مواجه با زحمت و خسارت نباشد و چنين قانونى فقط در سايه دين تجلّى دارد و بس ؛ زيرا وضع قوانين عرفى و پارلمانى همواره نقشى از خواسته هاى زورمندان و موجى از هوى و هوس طاغيان بوده و هست و منويّات اقويا و امريه غرض آلود آنان به صورت قوانين و به لباس مقرّرات عرض اندام مى كند و همين نوع قوانين ناقص يا باطل است كه اكثريّت جوامع جهان را به فساد و تباهى كشيده است !!
3 ـ قانون ، علاوه بر نشئه دنيا ، بايد توجه و عنايت كامل به نشئه آخرت نيز داشته و قانون گذار بايد به نشئه ماوراء طبيعت هم محيط باشد ، تا بتواند در اين صحنه نيز قوانينى براى بشر وضع نمايد كه روح آنان را از كدورت هاى درونى پاك و براى حيات اخروى نيز آماده سازد ؛ كسانى كه در ناز و نعمت و بستر بى ايمانى به خدا و آخرت خفته اند ، هيچ گاه نمى توانند قانونى در اين مرحله وضع نمايند ، وضع چنين قانونى فقط منحصر به دين است و بايد از طرف حق تشريع و اعلام گردد .
4 ـ بشر ، خواهان قانونى است كه به حقوق بيچارگان سايه اندازد و منافع آنان را حفظ نمايد ؛ كسانى كه زندگى آنان از هر حيث تأمين است و هوسى جز نوشيدن باده ناب آسايش از زندگى ندارند و رقمى جز اندوخته هاى مادّى خود نمى دانند ، هيچ گاه نخواهند توانست قانونى در مرز منافع افراد درمانده و بيچاره و طبقات پايين و زجر كشيدگان وضع كنند ؛ وضع قانون فرع بر تعقّل است و آن هايى كه قادر نيستند وضع ديگران را درك كنند ، چگونه براى آنان قانون سالم و حافظ حقوق بياورند ؛ اين نحو قانون ، فقط در قدرت خداست و خداوند از باب قاعده لطف ، انبيا را مبعوث به رسالت و به آنان دستور داده قوانينى كه به نفع تمام مردم جامعه است ، به نام دين ابلاغ كنند .
5 ـ قانون اجتماعى به عكس تصوّر برخى ، بايد قابل انطباق در هر جامعه و در هر زمان و مكان باشد ؛ اصول آن پايدار و فروع آن به اعتبار عناوين ثانويه براى مكلّفين قابل انعطاف باشد و اين هدف را قوانين خلق السّاعه كه تعداد آن ها برابرى با تعداد نجوم دارند و اغلب سرسام آور و گيج كننده اند ، نمى توانند تضمين كنند . اين فقط قانون دين است كه واجد شرايط متين و محكمى است .
6 ـ دنيا ملك خدا و جهان و جهانيان پديده قدرت و اراده او هستند ، او عالم سرّ و خفيّات است ، او مى داند كه براى پديده و آفريده خود چه قانونى لازم است كه جواب گوى نيازمندى هاى مخلوقات او باشد ، فقط خدا كه جهان را آفريده ، مى داند چه قانونى مورد احتياج انسان و به مصلحت دنيا و آخرت اوست ، چنين قانونى را قانون دين مى گويند كه تنها به وسيله انبيا و امامان ابلاغ مى شود .
7 ـ اجراى قوانين اجتماعى نبايد واجد هزينه هاى كمرشكن باشد و مخارج زيادى بخواهد و مورد مصرف بيت المال نبايد فقط قوّه مجريه و منحصراً نگهدارى زمامداران باشد ؛ بيت المال بايد به سود جامعه صرف امور خير گردد و ضامن اجراى قانون بايد خود قانون و عقيده به آن باشد و چنين قانونى فقط در كسوت قانون آسمانى يعنى دين نمودار است .
8 ـ اين اجراى قوانين دين است كه براى جامعه ، مدينه فاضله مى سازد و افراد را از حضيض ذلّت به اوج عزّت مى رساند ؛ خداوند به جامعه دينى بركت ، عزّت و رفعت مى دهد ؛ اسلام يعنى دين خدا ، پيروان حقيقى خود را از پستى هاى عفن و بدبوى امور غير انسانى نجات داده و آن ها را به اوج عزّت و فضيلت مى رساند و عدالت واقعى را در جامعه تضمين مى نمايد .
9 ـ اجراى مقرّرات دين ، جامعه را از شرّ استعمار و مظالم و مطامع كفّار و بت هاى بيجان و جاندارى كه مراكز استعمارى تراشيده اند نجات مى دهد ، حكومت دينى نمونه اى بسيار عالى از مدينه فاضله پديد مى آورد ، در حدّى كه افراد آن از هر حيث در امن و امان باشند .
10 ـ قانون دين علاوه بر خير دنيا ، سعادت ابدى اخروى را براى افراد تضمين مى كند ، عقيده به نشئه واپسين در حفظ نظم عمومى و مشى افراد در مرز حقوق خودشان بسيار مؤثّر است .
11 ـ دين از مظاهر اصلى تمدّن در اجتماع است ؛ اگر به پديده هاى اجتماعى كه چهره حيات مدنى داشته و دارند ، دقّت شود ، ملاحظه خواهد شد كه در آن ها سه عامل منشأ فعاليّت بوده وهست و آن سه عامل عبارت اند از : علم ، فلسفه ، دين .
روانشناسان و فلاسفه علم را چنين تعريف كرده اند :
علم ، عبارت است از نتيجه مساعى منظم دائمى فكر بشر كه از آن ها قاعده يا سيستم يا اصل پديد آمده است .
علم از ظاهر اشياء و از خواصّ صورى آن ها تعريف مى كند و به حسّ و تجربه اعتماد دارد ، خواصّ اشياء را از مجراى تجربه بيان مى كند و مرز تجربه محسوسات و عوامل آن حواسّ ظاهره است .
فلسفه بنا به تعريفى كه صاحبانش دارند ، عبارت است از علم به حقايق اشياء به قدر طاقت بشر .
فلسفه ، پا را از علم بالاتر گذارده و هرجا كه علم توقّف كرد و بال هاى كبوتر رعناى دانش را ياراى اوج و پرواز نبود ، شاهين بلند پرواز و توسن راهوار فلسفه به طيران و جولان پرداخته به اصرار مى خواهد به زوايا و خوايا و بطون حقايق راه يابد و بيش تر خود را با حقيقت و واقعيّت امور آشنا سازد .
فلسفه به مانند علم به ماديّات اكتفا نمى كند ، به هر جا دست اندازى مى كند و بحث از دستگاه آفرينش و ماوراء عالم را در حيطه تصرّف خود مى داند .
اما حركت فلسفه در اين ميدان وسيع كُند بوده و در بسيارى از امور ، عجز خود را نشان داده است ، ولى دين كه فراتر از فلسفه و مافوق آن است ، مطالبى را در راه فكر و ادراك جامعه بيان مى كند كه فلسفه در ظرف فرمول هاى خود از بيان آن عاجز مى گردد .
و چون فلسفه از بيان حقيقت دستگاه آفرينش ، از خدا و ماوراء طبيعت ، از چگونگى حالات انسان پس از مرگ و نشئه بعد از آن و نيز از بيان عوالم روح و بقاى آن عاجز مى شود ، چهره فروزان دين ، براى معالجه جهل بشر نسبت به اين امور نمايان مى گردد و در طاقت فكر و ادراك بشر ، خدا ، ماوراء عالم و همه حقايق را توضيح مى دهد .
دين با براهين و استدلالات متينى كه دارد ، آدمى را به گفته هاى خود ، به مكتب خود ، به ادلّه خود ، به احكام و قوانين خود ، به منشورات و مكتوبات خويش ـ كه همه از طرف خداست ـ مؤمن و عقيده مند مى كند .

وقتى كه عالم مدنيّت حقيقى دين از بدو پيدايش در نهاد جامعه ، حكومت داشته و افراد آن را به غريزه ذاتى پسنديده و قبول كرده، و از دل و جان به او پايبند شده باشند و حتّى براى زندگى جاويد خود و براى نشئه حيات ديگر توسّل به آن را لازم و واجب دانسته و مى داند و به خوبى ديده مى شود كه نفوذ و حكومت دين واقعى از مظاهر ياد شده تمدّن بشريّت بيش تر است و هركجا علم و فلسفه لنگ مى شود ، دين به مدد و يارى و ياورى آن ها همّت گمارده و مى گمارد ، با اين فرض مسلّم و اين اصل مبرهن بايد گفت : دين براى اجتماع لازم بوده و هست و بهترين داروى نظم عمومى و سعادت واقعى اجتماعى است .
12 ـ قانون در حكومت دين بايد به چاشنى معنويّت و لحاظ خصوصيّت روح و بقاء آن آغشته و جهات بقاء روح در آن ملحوظ باشد .
موضوع معنويّت و بقاء ، روح اصل ثابت و غيرقابل تغيير و غيرقابل انكار و مؤثّر در صحّت دين و حجيّت آن مى باشد و هيچ گاه نمى تواند حكومتى به نام دين قيام نمايد و جهانيان را به وحدت و يگانگى و اعتصام به لواء دعوت كند و خود را برگزيده خدا و قوانين خود را از جانب او براى اهل دنيا ارائه كند ، ولى پيمانه آن از معنويّت تهى و از لحاظ توجّه به بقاى روح و نيازمندى هاى نفس ناطقه انسانى عارى باشد و نغمه اى از سوز دل نداشته و نتواند عاشقان غزال رعناى امور بالا را به سر منزل مراد برساند ، يعنى دينى باشد صرفاً به صورت قوانينى خشك ، بى روح و قانونى جامد و بشر را فقط به الفباى امور مادّى آشنا و افراد را صرفاً به اطاعت و انقياد از فرمول هاى كسب دنيا و مواد جهان دعوت نمايد .
آدمى ساخته از جسم و جان و روح و روان است ، همان طورى كه به رفع نيازمندى هاى مادّى و جسمانى خود محتاج است ، مى خواهد كام تشنه روح را هم به آب حيات معنوى سيراب و شامّه نفس ناطقه خويش را نيز به عطر شميم و جان پرور روح معطّر نمايد و در اين وادى هم به مركب سعادت سوار و در آسمان حقايق و معنويّات پرواز كند و با اين هدف ، خواهان قانونى است كه از چشمه فيّاض معنويّت سيراب شده باشد و در اين مرحله پاى آنان كه در پستى هاى عفن و بدبوى ماديّت غوطه ورند و همّى جز نوشيدن باده هوى و هوس ندارند لنگ است .
كسى كه به وجود روح عقيده ندارد ، در حالى كه مسئله روح امر مسلّمى است و او نمى تواند اين حقيقت غيرقابل انكار را درك كند ، چگونه مى تواند ، به سود روح و در خطّ رعايت حقوق او وضع قانون نمايد ، فقط و فقط خالق روح و پديدآورنده معنويت و نفس ناطقه انسانى است كه ارزش آن را مى داند و در جعل قانون مذاق او را هم در نظر گرفته و خواسته هاى او را ملحوظ مى دارد و قانونى تشريع مى كند كه منادى وجدان و روح و روان و نيازمندى هاى انسان از هر حيث و هر جهت ، در هر لحظه و در هر زمان و هر مكان باشد و چنين قانون منحصراً قانون دين حق و مصداقى هم به جز اسلام ندارد .
13 ـ امنيّت واقعى و بقاى حقيقى جامعه فاضله ، مبتنى بر سه اصل است و بدون آن سه اصل و بدون هم آهنگى آن سه عنصر با يكديگر ، جامعه روى ترقّى و سعادت را نخواهد ديد و به وصف فضيلت پايدار نخواهد ماند و آن سه اصل عبارت اند از :
اوّل ـ دين : پديده اى كه مقرّرات دينى و قوانين آسمانى بر آن سايه نيفكند و افراد آن را در پناه خود حفظ ننمايد و مرز حدود و حقوق در آن معيّن نباشد ، چنين پديده و جامعه اى باقى و برقرار نخواهد ماند . جامعه ، قانونى لازم دارد كه اركان آن بر مبانى عقيده و ايمان واقعى استوار باشد و چنين قانونى فقط فرمان آسمانى و احكام الهى است .
دوّم ـ علم : دين بايد مبتنى بر ايمان و عقيده باشد و عقيده بايد از سرچشمه خرد و دانش سيراب شود و شخص كوركورانه و با تقليد ، دين را قبول ننمايد و بايد پايه دين خود را براساس خرد و دانش استوار كند ، دينى در حريم فرشته خرد جاى دارد كه زيربناى آن را مصالح علم و دانش واقعى مستحكم نموده باشد و جامعه اى سعادتمند و مدينه اى فاضله است كه پرچم دار علم و دانش باشد و افراد را به اين معنى دعوت و به امر اكيد دستور دهد ، هرجا دانشى بود ، پروانه وار گرد وجودش جمع شويد و از فروغ آن استضائه نماييد و به هدايت و روشنى آن گام برداريد و در سايه دانش خيمه حيات افكنيد ، قوانين حاكمه بايد از سرچشمه علم و خرد و نداى وجدان و فرمان يزدان سيراب شود و ذات فرد فرد جامعه ، تشنه چنين قانونى است ، قانونى كه براساس خرد و دانش و سخت مشوّق دانش باشد و آن قانون با توجّه به قرآن و سنّت اسلام است .
آدمى ساخته از جسم و جان و روح و روان است ، همان طورى كه به رفع نيازمندى هاى مادّى و جسمانى خود محتاج است ، مى خواهد كام تشنه روح را هم به آب حيات معنوى سيراب و شامّه نفس ناطقه خويش را نيز به عطر شميم و جان پرور روح معطّر نمايد و در اين وادى هم به مركب سعادت سوار و در آسمان حقايق و معنويّات پرواز كند و با اين هدف ، خواهان قانونى است كه از چشمه فيّاض معنويّت سيراب شده باشد و در اين مرحله پاى آنان كه در پستى هاى عفن و بدبوى ماديّت غوطه ورند و همّى جز نوشيدن باده هوى و هوس ندارند لنگ است .
كسى كه به وجود روح عقيده ندارد ، در حالى كه مسئله روح امر مسلّمى است و او نمى تواند اين حقيقت غيرقابل انكار را درك كند ، چگونه مى تواند ، به سود روح و در خطّ رعايت حقوق او وضع قانون نمايد ، فقط و فقط خالق روح و پديدآورنده معنويت و نفس ناطقه انسانى است كه ارزش آن را مى داند و در جعل قانون مذاق او را هم در نظر گرفته و خواسته هاى او را ملحوظ مى دارد و قانونى تشريع مى كند كه منادى وجدان و روح و روان و نيازمندى هاى انسان از هر حيث و هر جهت ، در هر لحظه و در هر زمان و هر مكان باشد و چنين قانون منحصراً قانون دين حق و مصداقى هم به جز اسلام ندارد .
13 ـ امنيّت واقعى و بقاى حقيقى جامعه فاضله ، مبتنى بر سه اصل است و بدون آن سه اصل و بدون هم آهنگى آن سه عنصر با يكديگر ، جامعه روى ترقّى و سعادت را نخواهد ديد و به وصف فضيلت پايدار نخواهد ماند و آن سه اصل عبارت اند از :
اوّل ـ دين : پديده اى كه مقرّرات دينى و قوانين آسمانى بر آن سايه نيفكند و افراد آن را در پناه خود حفظ ننمايد و مرز حدود و حقوق در آن معيّن نباشد ، چنين پديده و جامعه اى باقى و برقرار نخواهد ماند . جامعه ، قانونى لازم دارد كه اركان آن بر مبانى عقيده و ايمان واقعى استوار باشد و چنين قانونى فقط فرمان آسمانى و احكام الهى است .
دوّم ـ علم : دين بايد مبتنى بر ايمان و عقيده باشد و عقيده بايد از سرچشمه خرد و دانش سيراب شود و شخص كوركورانه و با تقليد ، دين را قبول ننمايد و بايد پايه دين خود را براساس خرد و دانش استوار كند ، دينى در حريم فرشته خرد جاى دارد كه زيربناى آن را مصالح علم و دانش واقعى مستحكم نموده باشد و جامعه اى سعادتمند و مدينه اى فاضله است كه پرچم دار علم و دانش باشد و افراد را به اين معنى دعوت و به امر اكيد دستور دهد ، هرجا دانشى بود ، پروانه وار گرد وجودش جمع شويد و از فروغ آن استضائه نماييد و به هدايت و روشنى آن گام برداريد و در سايه دانش خيمه حيات افكنيد ، قوانين حاكمه بايد از سرچشمه علم و خرد و نداى وجدان و فرمان يزدان سيراب شود و ذات فرد فرد جامعه ، تشنه چنين قانونى است ، قانونى كه براساس خرد و دانش و سخت مشوّق دانش باشد و آن قانون با توجّه به قرآن و سنّت اسلام است .



منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اعراض بعد از فهم و درک است
معرفت به حق در كلام ملا صدرا
محرم در اصفهان
اخلاص
مواردى از تاريخ اسلام
نفس و هفت مرحله آن
نماز باشکوه ظهر عاشورا اقامه شد
مقایسه خورشید با جهنم
ابن سیرین و تعبیر خواب
حکایت مرد عرب

بیشترین بازدید این مجموعه

حکایت مرد عرب
اخلاص
ابن سیرین و تعبیر خواب
برخورد نامناسب با یتیم
فرق خوف و خشيت
نباش كفن دزد
اخلاق خوبان
محرم در اصفهان
نماز باشکوه ظهر عاشورا اقامه شد
معرفت به حق در كلام ملا صدرا

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^