مردى که ادارى بود و در همین محلّه هم زندگى مى کرد، چهارده پانزده سال پیش از دنیا رفت. شاید از مرحوم آیه اللّه بروجردى هم اجازه گرفته بود که وارد اداره شود. چون متدیّن هاى آن زمان براى کار کردن در اداره دولت، از مرجع اجازه مى گرفتند.حداکثر حقوقى که آن زمان گرفته بود، حدود دو هزار تومان بود، اما اتفاق نیفتاد که این در چک حقوقى اش به هزار تومان برسد، هر وقت به بانک ملى مى آمد، اول دفترچه بغلى اش را درمى آورد، یک ربع بیست دقیقه اى محاسبه مى کرد، بعد در چک ورودى اش مى نوشت : 1822 تومان و دو ریال. یک برج مى آمد و مى نوشت : 1911 تومان و یک ریال.یک روز بانکى ها از او پرسیدند که این چه بازى است که تو درآورده اى؟ گفت: به خدا این بازى نیست، این عین حق است، اولاً، من از مرجع تقلید اجازه گرفتم و به اداره شما آمدم، ثانیا، قانون اداره است که من هشت ساعت کار کنم. من براى دولت هم کار نمى کنم، چون دولت را قبول ندارم، من براى مردم کار مى کنم. این حقوقى هم که مى گیرم، یک قسمتش مال نفت است، یک قسمتش هم مال مالیات، هم نفت مال مردم است هم مالیات، مردم از من هشت ساعت کار مى خواهند، من هم در برج هر روز هشت ساعت کار نکرده ام، آن روزهایى که پنج یا شش یا هفت ساعت و یک ربع شده، یا هشت ساعت و ده دقیقه کم شده، همه را یادداشت مى کنم و سر برج به مقدارى که کار نکرده ام، از حقوقم کسر مى کنم، چون طلب ندارم، این حق است،اما چه قدر بودند که به رفیقشان مى گفتند که جاى من هم امضا کن. هیجده روز سر کار نمى رفتند، بعد آخر کار اضافه کارى هم مى گرفتند. این دزدى و تجاوز است. همه آیات حق روشن هستند، قرآن مجید براى همه روشن است : « شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى اُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْانُ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقَانِ »8.