وقتى اين غذاى پاك و حلال آماده شد و پدر و مادر از اين حلال خوردند، فرزندى كه از نطفه پاك توليد شده و بعد هم مادر از اين غذاى حلال به بچه شير داد، بدن فرزند نيز پاك بار مى آيد و ميل به خدا، عبادت و حقايق در او قوى مى شود. بعد كه از پدر و مادر مستقل شد، اگر به او آگاهى لازم را داده باشند، عبد صالح خدا مى شود. از معصوم پرسيدند: چرا ما در عبادت كسل هستيم و گاهى نمى توانيم براى عبادت و تهجد قيام كنيم؟ جواب دادند: به غذاى خود دقت كنيد؛ چون قرآن را نگاه كنيد، مى بينيد كه خدا فرموده است: «فَلْيَنظُرِ الْإِنسنُ إِلَى طَعَامِهِ» اولياى خدا در اين لقمه چه دقتى داشتند. قطعه بسيار مهمى براى شما بيان كنم.
حكايت قناعت شيخ انصارى به روزى حلال
طلبه اى از شيراز به اصفهان مى رود و در آنجا به حدّ مرجعيت مى رسد. روزى اين انسان والا تصميم مى گيرد كه از اصفهان به زيارت عتبات عاليات در عراق برود. وقتى وارد نجف مى شود، محور حوزه علميه نجف، وجود مقدس شيخ مرتضى انصارى بود. اين عالم والاى شيرازى وارد نجف شد و نزد علماى شناخته شده رفت. از ايشان سؤال كردند: جناب ميرزا! چه زمانى براى ديدن شيخ انصارى مى رويد؟ گفت: به جاى اين كه به منزل ايشان بروم، بر سر درس ايشان مى روم.
اولين بارى بود كه ميرزاى شيرازى «2» به درس شيخ انصارى آمد. البته وقتى شيخ، ميرزا را مى بيند، مى خواهد جلسه را تعطيل كند. ميرزا تقاضا مى كند كه درس خود را ادامه بدهيد. درس تمام مى شود و ميرزا به منزل برمى گردد. چند روز بعد، از ميرزا مى پرسند: چه وقت آماده برگشت به ايران مى شويد؟ مى فرمايند: من وظيفه خود نمى دانم كه به ايران برگردم؛ چون اين درسى كه از شيخ ديدم، وظيفه خود مى دانم تا مانند شاگرد به پاى اين درس بروم و زانو بزنم. اين از آثار پاكى، درستى و سلامت است كه نمى گويد: من خودم در حدّ مرجعيت هستم، معنا ندارد كه شاگردى كنم، بلكه يافته است كه بايد شاگردى كند. پانزده سال در درس شيخ شركت كرد و بعد از او نيز مرجع شيعه شد و در ايران، با آن فتواى مشهور، انقلاب عظيمى در برخورد با استعمار انگليس ايجاد كرد. ميرزا در رأس شاگردان شيخ قرار گرفت و مورد محبت شيخ بود. روزى مادر شيخ به ميرزا پيغام مى دهد كه اگر ممكن است، چند لحظه شما را زيارت كنم. ميرزا نزد مادر شيخ مى آيد.
منبع : مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی