وقتى كه برادران حضرت يوسف عليه السلام به علّتى كه در قرآن مطرح است، او را شناختند، حضرت عليه السلام حرف خيلى زيبايى به برادران زد. آنها او را به چاه انداختند و خيال مى كردند كه نابود شده و از بين رفته است. سى سال گذشته است، اكنون گرد و غبارش نيز از تهِ چاه به باد رفته است.
آنها اصلًا به زنده بودنش يقين نداشتند. وقتى او را شناختند، مبهوت شدند. بچه كتك خورده ته چاه افتاده كنعان كجا و مقام عزيز مصر كجا؟ شگفت زده و مبهوت شدند.
حضرت عليه السلام وقتى اين جمله را به آنها گفت خيال آنان را راحت كرد كه در اين دستگاه منظّم هستى بايد كار به اينجا برسد.
حضرت يوسف عليه السلام به حقيقت و بصيرت وصل است و كلمه به كلمه از حرف هاى ايشان حساب دارد. او وقتى حرف مى زند، خدا از گلوى او حرف مى زند. به برادرانش فرمود: چرا انگشت به دهان مانده، شگفت زده و غرق در تعجب شده ايد، مگر چه شده است؟ يك سير طبيعى الهى در اين عالم انجام گرفته
است و آن اين بوده كه من از چاه تا اينجا با خدا بودم، با خدا زندگى كردم.
«فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»
پروردگار پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند.
اين گفتار قرآن مجيد را حفظ كنيد و نصب العين خود قرار دهيد. چهل شبانه روز تجربه كنيد، ممكن است براى بعضى ها باورش سخت باشد، ولى در مدت طولانى، اثرش را مى بينيد، فقط چهل شبانه روز.
منبع : پايگاه عرفان