وقتى تمام زنان عالم آفريده شدند، شانس خديجه شدن را در گِل همه آنان آميخت، اما بعضى از زنان به عاقبت خود پشت پا مى زنند. هيچ زنى نمى تواند بگويد: حضرت خديجه عليهاالسلام شانس داشت، اما من ندارم. هيچ جوانى نمى تواند بگويد: حضرت على اكبر عليه السلام شانس داشت، من ندارم. اين حرف ها صد در صد دروغ و مخالف قرآن است.
«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ »
«الف و لام» در «الناس» به معناى «كل» است؛ آيه اين مى شود: «فطرت الله التى فطر كل الناس» من مرد و زن بى شانس نيافريدم.
«ذَ لِكَ الدّينُ الْقَيّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » اين كه مى گويند: ما بى شانس هستيم، چون از حقيقت خبر ندارند و الا همين دختران بى حجاب، دخترانى كه دنبال جوان هاى مردم هستند و اين شب نشينى ها را تشكيل مى دهند و ساختمان دين را تخريب مى كنند، همه اين ها در حد توان خود، شانس حضرت مريم عليهاالسلام شدن، در گِل وجودشان آميخته است.
حضرت خديجه، مريم و زينب كبرى عليهم السلام از سرمايه شانس بهره بردارى كردند؟
اين ها سرمايه شانس را به غارت آلودگى ها دادند؟ و الا در عالم همه شانس دارند.
گفتند: مانعى ندارد. با همسرت مشورت كن. به همسرش گفت: چنين پيغامى به من دادند كه ما اين مدتى كه مى خواهيم در دنيا باشيم، نيمى در بلا و محنت و نيمى را در خوشى و نعمت، اختيار انتخاب را به خودم دادند كه كدام را اول انتخاب كنم.
به نظر مبارك شما چه مى رسد؟
زنان و شوهران گذشته عجيب به هم احترام مى گذاشتند و مايه آرامش خانه بودند. زنانى بودند كه شوهران چند ماه، در روزگارى كه ماشين اختراع نشده بود، سفر تجارتى مى رفتند، از ايران تاجرانى به اندونزى و چين مى رفتند، گاهى سفر آنها چند سال طول مى كشيد، اما همسران اين ها در آرامش بودند كه زندگى به بهترين وجه اداره شود و پاكى ها سر جاى خود بوده است.
ولى بخش عمده اى از اين امنيت و سلامت در روزگار ما بهم خورده است. زنانى كه از مدار دين بيرون رفته اند، حساب آنها روشن است، اما بعضى از زنان كه مدعى ديندارى هستند، براى شوهران خود مزاحم امنيت خاطر و رنج ساز هستند، چنانچه بعضى از شوهران، نابكار و ستمكار به خانواده هستند.
اين خانم خردمند و عاقل به شوهرش گفت: نيمه اول را در نعمت و ثروت قبول كن، تا نيمه دوم خدا بزرگ است. در نهايت، در بلا و نعمت بايد صبر كنيم، چون صابران اجر دارند و من زنى نيستم كه اگر بلا و محنت به ما رو كند، زندگى خود را از بين ببرم و بخواهم كه حتما طلا و جواهرات و بهترين زندگى را داشته باشم. من در محنت و بلا نيز با تو خواهم بود.
اين خانم عاقل به شوهرش گفت: نيمه اول را در نعمت قبول كن و بلا و نعمت را خدا داده است، اگر بنا باشد صبر كنيم، صبر مى كنيم.
نيمه اول تمام شد. گفت: اى زن! از فردا آماده هجوم محنت و بلا شو، گفت:
آماده هستم. دوباره آن چهره نورانى را در خواب ديد، گفت: فكر مى كنى فردا بلا و محنت مى خواهد شروع شود؟ خدا مى فرمايد: چون تو نعمت هاى مرا درست خرج كردى، كل بلاى نيمه دوم را از شما دفع كردم، اين نعمت و ثروت تا روز مرگ شما ادامه دارد.
منبع : پایگاه عرفان