فارسی
دوشنبه 01 مرداد 1403 - الاثنين 14 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

صبر از ديدگاه اسلام - جلسه پانزدهم (متن کامل +عناوین)

حلال و طيب جدايى از خواسته هاى نامشروع

 

تهران، مسجد امير

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

وصلّ على محمد و آله الطاهرين.

مخالفانى كه در زمان همه انبيا عليهم السلام در مقابل اين چهره هاى ملكوتى و الهى قرار داشتند، از مشركان، كافران و منافقان بودند كه علت مخالفت آنها فقط خواسته هاى غيرمنطقى، غيرعقلى و نامشروع بود و اين كه فكر مى كردند كه جايگاه اجتماعى، سياسى و اقتصادى خود را از دست مى دهند.

همه انبيا براى صلاح، نجات، رشد و كمال انسان ها، به دستور پروردگار از مردم خواستند كه از خواسته هاى نامشروع، غيرعقلى و غيرمنطقى خود جدا شوند و جايگاه آلوده اقتصادى، اجتماعى و سياسى را رها كنند، تا به جاى اين خواسته ها، خواسته هايى معقول، متين و مشروع قرار گرفته شود و با از دست رفتن جايگاه هاى باطل و شيطانى، جايگاه هاى مثبت و الهى به دست بيايد.

يكى از جايگاه هاى اقتصاديى كه مخالفان انبيا داشتند، ربا بود كه البته بعد از حضرت موسى بن عمران عليه السلام اين جايگاه خيلى قوت گرفت و عمر خود را ادامه داد كه در حدود صد و پنجاه سال قبل، اين جايگاه شيطانى از بانك هاى ربايى سر درآورد و حكومت خود را بر تمام جهان گستراند و نود و نه درصد سفره هاى مردم كل كره زمين را به خود آلوده كردند.

مردم كره زمين را به اسارت بانك ربايى گرفتند و ريشه بانك ربايى نيز در افكار و شعار صهيونيست هاى جهان بوده است.

انبياى خدا با مال حرام و نامشروع- به خاطر مصلحت خود انسان- مخالف بودند و الا با انسان مخالف نبودند، بلكه با رباخوار كه جنگ نداشتند، بخاطر پول حرامش بوده است.

تمام يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر عليهم السلام دغدغه اصلاح مال و روش مردم از حرام خورى را داشتند. اين يكى از جايگاه هاى اقتصادى مخالفان انبيا بوده است و كسانى كه در اين جايگاه بودند، به خاطر ثروت زيادى كه از ربا به دست مى آوردند، با انبيا سر آشتى نداشتند و دست رفاقت نمى دادند و مى گفتند: انبيا مى خواهند ما را از درآمد مالى محروم كنند. در حالى كه اين گونه نبود، چون كه انبيا مى خواستند آنها را از عذاب جهنم دور كنند، نه از ثروت.

 

سفارش انبيا عليهم السلام به كسب و مقام حلال

انبيا در درجه اول مردم را به دامدارى تشويق مى كردند و اگر دامدارى در جامعه اى قوى شود، حداقل منفعت دام اين است كه بخشى از غذاى مردم را تأمين مى كند؛ با گوشت، لبنيات و پشم دام ها، غذا، لباس، فرش و بقيه امور مورد نياز مردم تأمين مى شود. از دامدارى آباد، شايد صدها رشته كسب توليد شود.

پيامبران مردم را بعد از دامدارى، به كشاورزى تشويق كردند، چون آباد كردن زمين با بكار گرفتن باران، چشمه ها، رودها، كاشتن محصولات همراه است كه تشويق انبيا به اين مسأله، فوق العاده بود و شغل برخى از پيغمبران كشاورزى و برخى دامدارى بود.

امااگركسى درمغازه اى بنشيند وبه هزاران نفرنيازمند مشكل دار، به صورت ربايى پول بدهد و آنها نيز نتوانند حتى اصل پول را برگردانند و رباخوار نيز وثيقه، خانه، زمين و طلاهاى زن و بچه آنها را غارت كند، انبيا اين را نمى پسنديدند.

بخش ديگر از درآمد كه انبيا خيلى به آن مصرّ بودند، بخش صنعت بود؛ شناخت معادن، يافتن و استخراج آن و تبديل مواد معدنى به ابزار زندگى. بخش ديگر، بخش تجارت؛ بيع، شراء و كسب بود.

انبيا مى فرمودند: اين مشاغل؛ يعنى دامدارى، كشاورزى، صنعت و تجارت، كسب مشروع، حلال و عبادت است، اما ربا، رشوه، اختلاس، غصب و دزدى حرام و خيانت است.

اين طايفه ها با انبياء مخالف بودند، چون كه انبيا مى خواستند انسان ها را از جايگاه اقتصاد نامشروع دور و در جايگاه كسب حلال قرار بدهند. كسانى كه جايگاه سياسى نامشروع داشتند و مقام، حق آنها نبود و به ناحق در آن پست قرار گرفته بودند نيز با انبيا مخالف بودند، چون ظالم، ياغى و سركش بودند و ملت را برده خود مى دانستند.

چنان چه در معارف اسلامى آمده است، وقتى سردار لشكر ايران، رستم فرخ زاد، «1» قبل از شروع جنگ به يكى از نمايندگان لشكر اسلام گفت: خانه شما مكه و مدينه مى باشد، چرا به كشور ما آمده ايد؟ گفت: جنگ ما براى آب و خاك و پول نيست، مردم ما را نگاه كن، ببين به يك پيراهن و نان خشك قانع هستند، ما نه براى پول و نه براى ثروت آمده ايم. اگر هدف ما را قبول كنيد، نه جنگى با شما داريم و نه

______________________________
(1)- رستم فرخزاد: پسر سپاهبد فرخ هرمزد، سردار معروف و مدبر و دلير اواخر عهد ساسانى (مقتول 636 م) كه مورخان ارمنى پدر و پسر را «ايشخان» (شاهزاده) ياد كرده اند. در زمان سلطنت آزرميدخت، پدر رستم، فرخ هرمز مدعى سلطنت شد و ملكه را به زنى خواست. چون آزرميدخت نمى توانست علناً مخالفت كند، در نهان وسايل قتل او را فراهم آورد. آنگاه رستم با سپاه خويش پيش راند و پايتخت را تصرف و آزرميدخت را خلع و كور كرد. در زمان يزدگرد سوم، رستم نايب السطنه حقيقى ايران محسوب مى گشت. وى كاملًا از خطر عظيمى كه در نتيجه حمله عرب به كشور ايران روى داده بود اطلاع داشت پس فرماندهى كل نيروى لشكرى را به عهده گرفت و در دفع دشمن جديد كوشش دليرانه كرد. با سپاهى بزرگ در پيرامون پايتخت حاضر شد. اما خليفه عمر پيشدستى كرد. در سال 636 م سپاه ايران در قادسيه- نزديك حيره- با سعد بن وقاص سردار عرب روبرو شد. جنگ سه روز طول كشيد و به شكست ايرانيان خاتمه يافت. رستم كه شخصاً حركات افواج را اداره مى كرد و درفش كاويان را در برابر خود نصب كرده بود كشته شد. (معارف و معاريف: 5/ 658)

 

خزانه و زمين شما را مى خواهيم. ما آمده ايم:

«ادعوكم من عباده العباد الى عباده الله» «1»

تا به شما بگوييم كه خسرو پرويز، يزدگرد، اطرافيان، وكلا، وزرا و سرداران لشكر شما، تمام مردم ايران را به بردگى و بندگى گرفته اند. اين ها را رها كرده، آزاد باشند كه اهل خدا شوند.

تمام مردم دارند عرق مى ريزند و زحمت مى كشند، شما دسترنج اين ها را مى گيريد و خرج كاخ خسروپرويز و شب نشينى ها و خرج عيش و نوش يزدگرد و اطرافيان آنها مى كنيد. اين پول ها مال ملت است. شما چه حقى بر مردم داريد؟

چه كسى گفته است كه مردم ايران خانه نداشته باشند، آن وقت خسرو پرويز با شيرين خانم، اين دختر مسيحى كه از روم شرقى آمده تا در كاخ تيسفون زندگى كند و تاجى كه روى سر خسرو پرويز آويختند، بيست و پنج من طلا و نقره و الماس داشته باشد.

چرا وقتى خسرو پرويز قبل از رفتن به شكار، دوازده هزار نيرو مشك ها را پر از آب و گلاب مى كنند كه در مسير اعلى حضرت بپاشند كه وقتى سم اسب آنها روى زمين مى خورد و بلند مى شود، گرد و غبار بلند نشود؟

چه كسى گفته است كه هر ايرانى براى ديدن اقوام خويش از مدائن و تيسفون نتواند تا شهر انبار كه چند فرسخ بيشتر فاصله نداشته است، برود، اما سفر بيهوده ييلاق و قشلاق درباريان با ميليون ها پول تحقق پيدا كند.

انبيا مى فرمودند: ما براى اين آمده ايم كه مردم ايران را از بردگى براى شما نجات دهيم. ما با شما سر جنگ نداريم، بلكه با هواى نفس شما جنگ داريم. شما هواى نفس خود را رها كنيد و مانند ما شويد، مانند دو برادر شويم تا از جنگ كردن با شما صرف نظر كنيم.

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 21/ 285، باب 32.

 

رستم فرخ زاد گوش نداد و با لشكر اسلام جنگيد و كشته شد و يزدگرد نيز فرارى شد و در شهر «مرو» به دست آسيابانى كه به لباس هاى قيمتى او طمع كرده بود، كشته شد و مردم ايران بعد از شناخت قرآن، اسلام و به خصوص اهل بيت عليهم السلام به دين اسلام رو كردند و تا به امروز كه هزار و پانصد سال گذشته است، در ميان ملت هاى اسلامى عالم، خدمتى كه اين ملت از طريق علم و دانش به دنياى اسلام

كردند، بى نظير است.

 

نظر نويسندگان منصف اروپايى در مورد تمدن اسلامى

اگر نود و نه نفر از اروپايى ها بى انصاف هستند، ممكن است يك نفر آنها منصف باشد. اروپايى هاى منصف در كتاب هاى خود نوشته اند كه تمدن امروز جهان، محصول زحمات هزار ساله امت «محمد بن عبدالله صلى الله عليه وآله» است.

اين حرف، از دانشمندان منصف اروپا است. سه منبع بسيار مفصل و گسترده اى را نام مى برم. ببينيد كه نظر منصفان آنها نسبت به زحمات مردم و علماى مسلمان، براى پويا شدن اين تمدن چيست.

يك كتاب «تاريخ تمدن اسلام» اثر «گوستاو لوبون» فرانسوى، دوم: كتاب «تاريخ تمدن» جرجى زيدان مسيحى و سوم: سه جلد كتاب بسيار با ارزش «خورشيد اسلام در اروپا» است. در اين كتاب ها ذكر شده است كه نود درصد سهم اين برنامه گسترش تمدن در دنيا از ايرانى ها است كه اگر ما اين سفره را پهن نمى كرديم، اروپا هنوز در وحشى گرى و بربريت بود.

علم را از ما گرفتند، البته زحمت كشيدند و آن را رشد دادند. با علم، ابزارى را ساختند و آنها را چماق كردند و سيصد سال بر سر تمام مسلمان ها زدند. اين قدرشناسى اروپايى ها از مسلمان ها است.

انبيا با جايگاه سياسى غلط مخالف بودند و مى گفتند: معنى ندارد كسى در رياست با عواملش آقايى كند و بقيه بردگى. بدنه حكومت از مهمترين فرد تا آخرين فرد آن، بايد خادمان با ايمان، دلسوز، مخلص و معنوى براى تك تك ملت باشند.

اين جايگاه سياسى اسلام است.

 

سياست و عدالت خواهى على عليه السلام

حضرت على عليه السلام در اين جايگاه قرار مى گيرد و تا شب نوزدهم رمضان كه شمشير به فرقش فرود مى آيد، مى فرمايد: چگونه شب سير بخوابم، در حالى كه در ميان اين ملت، افرادى هستند كه شب را گرسنه سر به بالين مى گذارند. من اگر سير باشم، فرداى قيامت عذرى نزد خدا نخواهم داشت.

در جايگاه سياسى اسلام، حاكمى مانند اميرالمؤمنين عليه السلام با چند هزار جمعيت، در مسجد كوفه، تكبيره الاحرام نماز واجب را مى خواهد بگويد، هنوز نگفته، ناله زنى از درب مسجد به گوش او مى خورد، دست خويش را مى اندازد و از محراب برمى گردد، مى فرمايد: صاحب ناله جلو بيايد. مردم راه مى دهند، خانمى به نام «سوده» جلو مى آيد، به اميرالمؤمنين عليه السلام عرض مى كند:

فرماندارى كه به منطقه ما فرستاده اى، مى خواستى خدمتگزار باشد، اما ظالم از آب درآمده است. روى صندلى حكومت نشسته و با احساس قدرت، زمين هاى ما را مى گيرد، بهترين مغازه ها را به زور از مردم مى گيرد و به نام خودش مى كند.

حضرت عليه السلام در جايگاه سياسى اسلام است، حرف هاى اين زن را گوش مى دادند و اشك از ديدگان مبارك ايشان جارى مى شد و از حالت ايستاده، بر روى زمين نشست و زانوى خويش را در آغوش گرفته و فرمود:

خدايا! تو شاهد هستى، من اين فرماندار را براى عدالت و گرفتن حق فرستادم و او دارد ستم مى كند، خدايا! تو به حساب من ننويس، صدا زد: قنبر! قلم و كاغذ بياور. به فرماندار نوشت: به محض ديدن نامه به كوفه بياكه اين خانم از من و تو نزد خدا شكايت نكند. «1»

______________________________
(1)- بحار الأنوار 41/ 119، حديث 27؛ «كشف،] كشف الغمه [وَ مِنْ كِتَابِ ابْنِ طَلْحَهَ رُوِىَ أَنَّ سَوْدَهَ بِنْتَ عُمَارَهَ الْهَمْدَانِيَّهَ دَخَلَتْ عَلَى مُعَاوِيَهَ بَعْدَ مَوْتِ عَلِىٍّ فَجَعَلَ يُونِّبُهَا عَلَى تَحْرِيضِهَا عَلَيْهِ أَيَّامَ صِفِّينَ وَ آلَ أَمْرُهُ إِلَى أَنْ قَالَ مَا حَاجَتُكِ قَالَتْ إِنَّ اللَّهَ مُسَائِلُكَ عَنْ أَمْرِنَا وَ مَا افْتَرَضَ عَلَيْكَ مِنْ حَقِّنَا وَ لَا يَزَالُ يَتَقَدَّمُ عَلَيْنَا مِنْ قِبَلِكَ مَنْ يَسْمُو بِمَكَانِكَ وَ يَبْطِشُ بِقُوَّهِ سُلْطَانِكَ فَيَحْصُدُنَا حَصِيدَ السُّنْبُلِ وَ يَدُوسُنَا دَوْسَ الْحَرْمَلِ يَسُومُنَا الْخَسْفَ وَ يُذِيقُنَا الْحَتْفَ هَذَا بُسْرُ بْنُ أَرْطَاهَ قَدِمَ عَلَيْنَا فَقَتَلَ رِجَالَنَا وَ أَخَذَ أَمْوَالَنَا وَ لَوْ لَا الطَّاعَهُ لَكَانَ فِينَا عِزٌّ وَ مَنْعَهٌ فَإِنْ عَزَلْتَهُ عَنَّا شَكَرْنَاكَ وَ إِلَّا كَفَّرْنَاكَ فَقَالَ مُعَاوِيَهُ إِيَّاىَ تُهَدِّدِينَ بِقَوْمِكِ يَا سَوْدَهُ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَحْمِلَكِ عَلَى قَتَبٍ أَشْوَسَ فَأَرُدَّكِ إِلَيْهِ فَيُنْفِذَ فِيكِ حُكْمَهُ فَأَطْرَقَتْ سَوْدَهُ سَاعَهً ثُمَّ قَالَتْ صَلَّى الْاءِلَهُ عَلَى رُوحٍ تَضَمَّنَهَا قَبْرٌ فَأَصْبَحَ فِيهِ الْعَدْلُ مَدْفُوناً قَدْ حَالَفَ الْحَقَّ لَا يَبْغِى بِهِ بَدَلًا فَصَارَ بِالْحَقِّ وَ الْاءِيمَانِ مَقْرُوناً فَقَالَ مُعَاوِيَهُ مَنْ هَذَا يَا سَوْدَهُ قَالَتْ هُوَ وَ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ جِئْتُهُ فِى رَجُلٍ كَانَ قَدْ وَلَّاهُ صَدَقَاتِنَا فَجَارَ عَلَيْنَا فَصَادَفْتُهُ قَائِماً يُصَلِّى فَلَمَّا رَآنِى انْفَتَلَ مِنْ صَلَاتِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَىَّ بِرَحْمَهٍ وَ رِفْقٍ وَ رَأْفَهٍ وَ تَعَطُّفٍ وَ قَالَ أَ لَكَ حَاجَهٌ قُلْتُ نَعَمْ فَأَخْبَرْتُهُ الْخَبَرَ فَبَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الشَّاهِدُ عَلَىَّ وَ عَلَيْهِمْ وَ أَنِّى لَمْ آمُرْهُمْ بِظُلْمِ خَلْقِكَ ثُمَّ أَخْرَجَ قِطْعَهَ جِلْدٍ فَكَتَبَ فِيهَا، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَهٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُومِنِينَ فَإِذَا قَرَأْتَ كِتَابِى هَذَا فَاحْتَفِظْ بِمَا فِى يَدِكَ مِنْ عَمَلِنَا حَتَّى يَقْدُمَ عَلَيْكَ مَنْ يَقْبِضُهُ مِنْكَ وَ السَّلَامُ ثُمَّ دَفَعَ الرُّقْعَهَ إِلَىَّ فَوَ اللَّهِ مَا خَتَمَهَا بَطِينٍ وَ لَا خَزَنَهَا فَجِئْتُ بِالرُّقْعَهِ إِلَى صَاحِبِهِ فَانْصَرَفَ عَنَّا مَعْزُولًا فَقَالَ مُعَاوِيَهُ اكْتُبُوا لَهَا كَمَا تُرِيدُ وَ اصْرِفُوهَا إِلَى بَلَدِهَا غَيْرَ شَاكِيَهٍ.»

 

كسانى با انبيا مخالف بودند كه در جايگاه سياسى، به ناحق و باطل قرار داشتند.

تمام گنهكاران حرفه اى نيز با انبيا مخالف بودند، چون كه انبيا براى حفظ اخلاق جامعه و عفت آن، جلوى لذت هاى بى مهار را مى گرفتند؛ زيرا طبع مردم لذت گرا است و گنهكار حرفه اى در جامعه، از ميكروب بدتر توليد مثل مى كند. گنهكاران با اين همه زحمات انبيا، وقتى بدون مزاحم وارد جامعه شوند، درصد بالايى از جامعه را به سرعت فاسد مى كنند.

اگر گرفتاران خواسته هاى نامشروع و گنهكاران حرفه اى در هر بخشى؛ كسانى كه در جايگاه هاى اقتصادى حرام مانند رباخورى بوده و هستند، سخت با انبيا مخالفت كرده و مى كنند.

تبليغ پيغمبر صلى الله عليه وآله بيست و سه سال طول كشيد، بيست و دو سال عموى رباخوارش- عباس- از جايگاه ربا كنار نيامد و دائم عليه پيامبر صلى الله عليه وآله دسيسه كرد، او با خرج كردن پول ربا و براى كشتن پيامبر صلى الله عليه وآله نود فرسخ راه پيمود، ولى موفق نشد و اسير شد. پيغمبر صلى الله عليه وآله مهربان عموى خويش، كسى كه نيت قتل او را داشت، دستور داد آزاد كردند و فرمود: كارى به كار او ندارم. دوباره به مكه برگشت و مشغول رباخورى شد. «1»

______________________________
(1)- بحار الأنوار 73/ 34؛ «13- ف،] تحف العقول [خُطْبَهُ النَّبِىُّ صلى الله عليه وآله فِى حَجَّهِ الْوَدَاعِ الْحَمْدُ لِلَّهِ نَحْمَدُهُ وَ نَسْتَعِينُهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ وَ نَتُوبُ إِلَيْهِ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَيِّئَاتِ أَعْمَالِنَا مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلا هادِىَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَحُثُّكُمْ عَلَى الْعَمَلِ بِطَاعَتِهِ وَ أَسْتَفْتِحُ اللَّهَ بِالَّذِى هُوَ خَيْرٌ أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا مِنِّى أُبَيِّنْ لَكُمْ فَإِنِّى لَا أَدْرِى لَعَلِّى لَا أَلْقَاكُمْ بَعْدَ عَامِى هَذَا فِى مَوْقِفِى هَذَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَ أَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ إِلَى أَنْ تَلْقَوْا رَبَّكُمْ كَحُرْمَهِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِى شَهْرِكُمْ هَذَا فِى بَلَدِكُمْ هَذَا أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَمَنْ كَانَتْ عِنْدَهُ أَمَانَهٌ فَلْيُودِّهَا إِلَى مَنِ ائْتَمَنَهُ عَلَيْهَا وَ إِنَّ رِبَا الْجَاهِلِيَّهِ مَوْضُوعٌ وَ إِنَّ أَوَّلَ رِبًا أَبْدَأُ بِهِ رِبَا الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ إِنَّ دِمَاءَ الْجَاهِلِيَّهِ مَوْضُوعَهٌ وَ إِنَّ أَوَّلَ دَمٍ أَبْدَأُ بِهِ دَمُ عَامِرِ بْنِ رَبِيعَهَ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ إِنَّ مَآثِرَ الْجَاهِلِيَّهِ مَوْضُوعَهٌ غَيْرَ السِّدَانَهِ وَ السِّقَايَهِ وَ الْعَمْدُ قَوَدٌ وَ شِبْهُ الْعَمْدِ مَا قُتِلَ بِالْعَصَا وَ الْحَجَرِ وَ فِيهِ مِائَهُ بَعِيرٍ فَمَنْ زَادَ فَهُوَ مِنَ الْجَاهِلِيَّهِ.»

 

 

صبر در مقابل خواسته هاى نامشروع

اگر هواپرستان و گنهكاران حرفه اى كه تمام خواسته هايشان گناه بود، يا كسانى كه در جايگاه اقتصادى نامشروع بودند، در مقابل خواسته هاى نامشروع خود ايستادگى و صبر مى كردند، همه مؤمن، اهل نجات، بهشت، درستكار، حلال خور و خادم به مردم مى شدند، اما صبر، مقاومت و ايستادگى نكردند و بر اثر اين صبر نكردن، وارد دوزخ شده، مرده هاى آنان نيز وارد دوزخ و زنده هاى فعلى آنان نيز بر اثر اثرات مال حرام آنها در آينده وارد جهنم مى شوند.

مردى از خراسان براى زيارت وجود مبارك امام صادق عليه السلام به مدينه آمد و اولين بارى بوده است كه مى خواست امام را ببيند. درب خانه امام عليه السلام به خدمتكار حضرت برخورد مى كند و به او مى گويد: در اين خانه چه كاره هستى؟ مى گويد:

نگهدارى از استران و اصطبل خانه حضرت به عهده من است. هنگامى كه امام مى خواهند به مسافرت بروند، من مركب ايشان را آماده مى كنم.

تاجر خراسانى به او مى گويد: آيا شغل خود را با من عوض مى كنى؟ خدمتكار مى گويد: كار تو چيست؟ مى گويد: من ايرانى هستم و شهر من خراسان است، زمين، مغازه و ملك دارم، همه آنها را به نام تو مى كنم، تو به خراسان برو، من در اين خانه مى مانم و براى امام صادق عليه السلام نوكرى مى نمايم.

گفت: صبر كن. مرد ساده دل به فكر فرو رفت. به محضر امام صادق عليه السلام آمد و عرض كرد: يابن رسول الله! اگر خيرى بر ما رو كرده باشد، شما جلوى آن خير را مى گيريد؟ «1»

______________________________
(1)- بحار الأنوار 5/ 88، حديث 3؛ «] الخرائج و الجرائح ] رُوِىَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ الْكِرْمَانِىِّ قَالَ... إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام كَانَ عِنْدَهُ غُلَامٌ يُمْسِكُ بَغْلَتَهُ إِذَا هُوَ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَبَيْنَمَا هُوَ جَالِسٌ وَ مَعَهُ بَغْلَهٌ إِذْ أَقْبَلَتْ رِفْقَهٌ مِنْ خُرَاسَانَ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الرِّفْقَهِ هَلْ لَكَ يَا غُلَامٌ أَنْ تَسْأَلَهُ أَنْ يَجْعَلَنِى مَكَانَكَ وَ أَكُونَ لَهُ مَمْلُوكاً وَ أَجْعَلَ لَكَ مَالِى كُلَّهُ فَإِنِّى كَثِيرُ الْمَالِ مِنْ جَمِيعِ الصُّنُوفِ اذْهَبْ فَاقْبِضْهُ وَ أَنَا أُقِيمُ مَعَهُ مَكَانَكَ فَقَالَ أَسْأَلُهُ ذَلِكَ فَدَخَلَ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ تَعْرِفُ خِدْمَتِى وَ طُولَ صُحْبَتِى فَإِنْ سَاقَ اللَّهُ إِلَىَّ خَيْراً تَمْنَعُنِيهِ قَالَ أُعْطِيكَ مِنْ عِنْدِى وَ أَمْنَعُكَ مِنْ غَيْرِى فَحَكَى لَهُ قَوْلَ الرَّجُلِ فَقَالَ إِنْ زَهِدْتَ فِى خِدْمَتِنَا وَ رَغِبَ الرَّجُلُ فِينَا قَبِلْنَاهُ وَ أَرْسَلْنَاكَ فَلَمَّا وَلَّى عَنْهُ دَعَاهُ فَقَالَ لَهُ أُنْصِحُكَ لِطُولِ الصُّحْبَهِ وَ لَكَ الْخِيَارُ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامِ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مُتَعَلِّقاً بِنُورِ اللَّهِ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ عليه السلام مُتَعَلِّقاً بِرَسُولِ اللَّهِ وَ كَانَ الْأَئِمَّهُ مُتَعَلِّقِينَ بِأَمِيرِ الْمُومِنِينَ وَ كَانَ شِيعَتُنَا مُتَعَلِّقِينَ بِنَا يَدْخُلُونَ مَدْخَلَنَا وَ يَرِدُونَ مَوْرِدَنَا فَقَالَ الْغُلَامُ بَلْ أُقِيمُ فِى خِدْمَتِكَ وَ أُوثِرُ الآْخِرَهَ عَلَى الدُّنْيَا وَ خَرَجَ الْغُلَامُ إِلَى الرَّجُلِ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ خَرَجْتَ إِلَىَّ بِغَيْرِ الْوَجْهِ الَّذِى دَخَلْتَ بِهِ فَحَكَى لَهُ قَوْلَهُ وَ أَدْخَلَهُ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقَبِلَ وَلَاءَهُ وَ أَمَرَ لِلْغُلَامِ بِأَلْفِ دِينَارٍ ثُمَّ قَامَ إِلَيْهِ فَوَدَّعَهُ وَ سَأَلَهُ أَنْ يَدْعُوَ لَهُ فَفَعَلَ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِى لَوْ لَا عِيَالٌ بِمَكَّهَ وَ وُلْدِى سَرَّنِى أَنْ أُطِيلَ الْمُقَامَ بِهَذَا الْبَابِ فَأَذِنَ لِى وَ قَالَ لِى تُوَافِقُ غَمّاً ثُمَّ وَضَعْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ حَقّاً كَانَ لَهُ فَأَمَرَنِى أَنْ أَحْمِلَهَا فَتَأَبَّيْتُ وَ ظَنَنْتُ أَنَّ ذَلِكَ مَوْجِدَهٌ فَضَحِكَ إِلَىَّ وَ قَالَ خُذْهَا إِلَيْكَ فَإِنَّكَ تُوَافِقُ حَاجَهً فَجِئْتُ وَ قَدْ ذَهَبَتْ نَفَقَتُنَا شَطْرٌ مِنْهَا فَاحْتَجْتُ إِلَيْهِ سَاعَهً قَدِمْتُ مَكَّه.»

 

امامان منابع خير خدا هستند، آنها آمدند كه كل عالم را مجانى به خير برسانند.

اگر خدا خيرى براى من خواسته باشد، آيا شما جلوى آن را مى گيريد؟ فرمود: ابداً.

گفت: مردى اهل خراسان، ثروتمند، مى خواهد همه اموال خود را به من واگذار كند و من به خراسان بروم و او به جاى من در خانه شما بماند.

امام عليه السلام فرمودند: اگر مى خواهى بروى، برو. من مانع نمى شوم. آن مرد بسيار خوشحال شد، ولى امام عليه السلام بسيار ناراحت شد. نه ناراحت از اين كه خادم ساده اى مى رود و تاجر ثروتمندى به جاى او قرار مى گيرد. اين كه اسباب خوشحالى است.

امام عليه السلام از اين ناراحت شد كه سالها او را مى شناخت كه اين مرد ظرفيت آن زمين ها و پولها را ندارد و در خراسان به قارون كوچك تبديل مى شود و به جهنم مى رود. ولى به امام عليه السلام گفت: بروم؟ امام فرمودند: برو.

مگر امامان ما به اين سرعت و به اين راحتى ما را رها مى كنند؟ ما بارها آنها را رها مى كنيم، اما آنها هرگز ما را رها نمى كنند. خادم به درب اتاق كه رسيد، خواست درب را باز كند و برود، امام صادق عليه السلام او را صدا كردند و فرمودند: بيا. او برگشت.

فرمودند: اى غلام، در روز قيامت، پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه وآله به دامن رحمت خدا وصل است و ما اهل بيت نيز به ذيل عنايت پيغمبر صلى الله عليه وآله وصل هستيم، ما هر چه در اين عالم شيعه داريم، به ذيل عنايت ما وصل هستند، هر جا پيغمبر صلى الله عليه وآله را ببرند، بقيه را نيز مى برند، آيا تو نمى خواهى با ما بيايى؟ گفت: يابن رسول الله! آيا من به جهنم بروم؟ من اشتباه كردم، نفهميدم.

كسى كه زود بفهمد اشتباه كرده است، بايد او را تحسين كرد. چون اگر بعد از مردن بفهمد كه هفتاد سال اشتباه كرده است، ديگر فايده اى ندارد.

بيرون آمد، به مرد خراسانى گفت: اگر تمام دنيا را به من بدهند، جاى خودم را به تو نمى دهم. زمين، پول و اموال را براى خودت نگهدار. اما اجازه گرفته ام كه به ملاقات امام صادق عليه السلام برويد. غلام با اين مرد خراسانى به خدمت امام عليه السلام آمدند.

مرد خراسانى مسائل خود را پرسيد و بعد رفت.

امام صادق عليه السلام فرمودند: تو نرفتى؟ گفت: نه، نمى روم. امام صادق عليه السلام هزار دينار به او دادند و فرمودند: اين پول نزد تو باشد. آن چيزى كه در قيامت به شما مى دهند را لحاظ كنيد. اگر دست خود را در دست ما بگذاريد، از ما جدا نخواهيد شد.

امام صادق عليه السلام مى داند كه اگراو به خراسان برود، ثروت ايمان او را مى كشد.

امام عليه السلام دغدغه دارد كه يكى از شيعيان به طرف دوزخ حركت كند.

 

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

پاسخ‌های کمک کننده به انسان
توحید (1) - جلسه چهاردهم – (متن کامل + عناوین)
شیطان و اهل تقوا - جلسه بيست و هشتم - (متن کامل + ...
علامت روبرگرداندن خدا از بنده‏
شکیبایی در برابر مشکلات - جلسه پنجم - (متن کامل + ...
معناى گفتار ابوذر از زبان امام صادق عليه السلام
تشييع جنازه عبرت انگيز
قرآن چه مى‏گويد؟
خصلتهاى بهشتى شدن‏
توبه آغوش رحمت - بحث چھارم - قسمت سوم (متن کامل ...

بیشترین بازدید این مجموعه

مقام حضرت زينب (س)
حلال خورى، ويژگى شيعه‏
ارزش عمل زاييدن زن
تبيين آيات احترام به والدين از قول امام صادق ...
3- اداى حق‏الناس‏
سبب قرار گرفتن مقام خلافت در انسان‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
بشارت ملائكه به ابراهيم (علیه السلام)
اخلاق در معبود باطل
اطاعت از اولیای دین و تقسمات دین

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^