فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تنبيه نفس

يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد :در يكى از روزها كه هوا بسيار گرم بود ، من و گروهى از دوستان با رسول خدا صلى الله عليه و آله در سايه درختى نشسته بوديم . ناگهان جوانى از راه رسيد ، لباس هاى خود را از بدن بيرون آورده و با پشت و روى بدن و صورت خود بر ريگ هاى داغ بيابان غلتيد و در حال غلتيدن مى گفت : اى نفس بچش ؛ زيرا عذابى كه نزد خداست ، خيلى بزرگ تر از اعمال توست .رسول خدا صلى الله عليه و آله اين منظره را تماشا مى كرد ، چون كار جوان تمام شد و لباس پوشيد و قصد حركت كرد ، حضرت او را به حضور طلبيد و فرمود : اى بنده خدا ! كارى از تو ديدم كه از كسى سراغ نداشتم ، چه علّتى سبب اين برنامه بود ؟عرض كرد : خوف از خدا . فرمود : حق خوف را به جاى آوردى ، خداوند به سبب تو به اهل آسمان ها مباهات مى كند ، سپس رو به ياران كرد و فرمود : هركس در اين محل حاضر است به نزد اين مرد برود تا او برايش دعا كند . همه نزد او آمدند و او هم بدين گونه دعا كرد : خداوندا تمام برنامه هاى ما را در گردونه هدايت قرار ده و پرهيز از گناه را توشه ما كن و بهشت را نصيب ما فرموده و جايگاه ما قرار بده .

بر گرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

كدام دردمند را درمان نكرده ام
آنان كه براى خدا دوستى كردند كجايند ؟
حکایتی از ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت‏
داستان شعوانه و توبه‏
دورى از طاغوت به خاطر ترس از خدا
حکایتی از لقمه حرام‏
شايد بخل ورزيده باشد
شكر او را از فقر نجات داد
داستانى شگفت از مبارزه با نفس‏
توبه ابولبابه

بیشترین بازدید این مجموعه

توبه ابولبابه
شكر او را از فقر نجات داد
كدام دردمند را درمان نكرده ام
داستان شعوانه و توبه‏
حکایتی از ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت‏
حکایت خدمت به پدر و مادر
دل سپارى به اهل بيت و ازدواج‏
مهر و محبّت، مرا پايبند مسجد كرد
ترك ياد خدا
توبه یزید بن معاویه!

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^