فارسی
چهارشنبه 07 شهريور 1403 - الاربعاء 21 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

1
نفر 0

حكايتى عجيب اندر مسأله تلبيه‏

برادر مؤمنى داشتم كه از هر جهت مورد اعتماد بود. از ايمان و اخلاص و عشق به محمد و آل محمد، نصيب فراوان داشت. نزديك به سى سال با عشق و علاقه خدمت زائران خانه حق را با جان و دل به عهده گرفته بود.

نيكان و پاكان و اهل تقوا به خاطر كمال معنوى او سعى داشتند اين راه را در معيت او باشند.

قبل از پيروزى انقلاب اسلامى زمانى كه طاغوت امور حج را به عهده گرفت، او از اين برنامه دست كشيد؛ زيرا تحمّل پذيرش و اجراى قوانين طاغوت در برنامه حج را نداشت.

روزى در محضرش از مقوله حج سخن به ميان آمد كه با حالى خوش و حالتى الهى، اين واقعه را برايم تعريف كرد:

تعدادى زائر- حدود سى نفر- براى رفتن به حج از طريق عراق و عتبات عاليات، همراه من شدند. همه در اتوبوس قرار گرفتند تا عازم سفر شوند. در اين ميان، زن و شوهرى كه از چهره آنان آثار ايمان، وقار، ادب و نور عبوديت مى درخشيد، توجهم را جلب كرد. يكى از بدرقه كنندگان، سفارش هر دو را بالحنى خاص به من نمود.

زيارت عتبات طى شد و به مدينه رفتيم. پس از مدتى آماده رفتن به ميقات شديم. آن مرد و زن در بين مسافران حال ديگرى داشتند، انقلاب حال و اشك چشم به آنان مهلت نمى داد. به مسجد شجره كه رسيديم، جمعيت موج مى زد.

همه آماده محرم شدن و تلبيه گفتن بودند. آن مرد بزرگوار از من مهلت غسل خواست، وسائل غسل را- با تمام سختى كه داشت- برايش فراهم كردم. غسل نمود و دو پارچه سپيد را بر خود بست. او را براى تلبيه در وسط مسجد شجره آماده كردم، به من گفت: معناى «تلبيه» چيست؟ گفتم: يعنى اى خداى مهربان، مرا دعوت كردى و فرمودى بيا، بنگر كه اينك آمدم! دوبار در شدّت انقلاب حال و ريختن اشك چشم گفت: خدايا! آمدم، خدايا! آمدم و ناگهان نقش زمين شد! با كمال حيرت ديدم كه از دنيا رفته است. همانجا همراه با همسفران، تلبيه گويان در بيرون مسجد شجره دفنش كرديم، و بادلى غمناك به سوى كعبه به حركت درآمديم!

انسان با گفتن لبيك مى تواند عقده هاى حقارتى را كه يك عمر روان او را مختل ساخته، در يابد و مرتفع نمايد. و ارزش و عظمت موجوديت خود را لمس كند؛ زيرا او با اين لبيك پاسخى به دعوت الهى به سوى خود مى دهد.

با اين ذكر روحانى سازنده، وابستگى خود را به خداوند تعالى، كه او را به سوى خود خوانده است، درك مى كند.

پس اين بى نهايت كوچك، شايستگى تماس با آن بى نهايت بزرگ را داراست كه اين ندا را در گوش او طنين انداز كرده است كه:

«بازآ بازآ، هر آنچه هستى بازآ


منبع : پایگاه عرفان
1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تواضع حضرت سلیمان
افشاگرى شجاعانه طِرِمّاح عليه باطل‏
داستانى عجيب از برزخ مردگان‏
حکایت جاثلیق مسیحی و امام حسن عسکری(ع)
حکایتی از زبیر
توبه جوانی که خیاط زنانه بود
ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت‏
بخیل از ستمگر برتر است
حكايت بهلول نبّاش‏
آنچه خير است بياموز

بیشترین بازدید این مجموعه

پند گرفتن از راهزن
حكايت بهلول نبّاش‏
داستانى عجيب از برزخ مردگان‏
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
داستان جوان گناهكار
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
بلال حبشى‏
ثعلبة بن حاطب‏
اجابت خدا
اگر لقاء مرا دوست دارى‏

 
نظرات کاربر

جمال برزگربفروئی
خدایا به همه ما توفیق توبه واقعی عنایت فرما وماراپذیراباش
پاسخ
0     0
1 شهريور 1390 ساعت 10:07 صبح
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^