فارسی
شنبه 01 دى 1403 - السبت 18 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

وسائل هدايت - جلسه چهارم (2) - (متن کامل + عناوین)

 

حسابرسى اعمال همراه با محبت

اصلاً همه چيزش عاشقانه است، قيامتش هم كه اين قدر مردم وحشت دارند، آنجا هم عاشقانه است. اين مردنى كه همه از آن مى ترسند، مردن و برزخش هم عاشقانه است.

مگر كسى در قيامت پرونده اش را بخواند و ببندد و زير بغلش بگذارد و بگويد: مى ايستم و نمى روم، آن ديگر تقصير خودش است كه قرآن مى گويد: به ملائكه مى گويم: او را بگيريد و ببنديد، من كه زور نمى گويم. اى بنده من! مى گويم:


1 ـ اسراء (17) : 14؛ «[ به او مى گويند : [كتاب خود را بخوان ، كافى است كه امروز خودت بر خود حسابگر باشى .»

 

 

پرونده ات را خواندى؟ خودت نمره بده.(1)

 چه كنم با كه توان گفت كه دوست

 در كنار من و من مهجورم(2)

 

كارت دعوت به اجابت كنندگان دعوت پروردگار

اين امر عاشقانه، آدم از امر مولا لذت مى برد:

« يَـآأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ »

سؤال؛ مولا جان! ما را به چه چيزى امر كردى، و به چه چيزى دعوت كردى؟ خودت مى شود دعوت نامه ات را براى ما بخوانى؟ اين كارتى را كه براى ما فرستادى چيست؟ آخر هر كارتى يك متنى دارد، حالا يا براى مكه است يا براى عروسى، يا براى عقدكنان است يا براى فارغ التحصيل شدن پسر خانواده است.

 

مفاد كارت دعوت پروردگار

اين كارت دعوت تو چيست؟ دعوت به چيست؟ مى گويد: بندگان من! سه تا برنامه در اين كارت دعوت من تجلى كرده است: اول: شما را به خدا باورى دعوت مى كنم؛ اول بياييد من را باور كنيد.

مولا جان! كسى كه اول راهش است، امشب تازه آمده و مى خواهد دعوت تو را


1 ـ الحاقه: 29 ـ 32؛ «هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ * خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوه*ثُمَّ في سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوه.»

هم چنين آمده: بحار الأنوار: 56/216، باب 23؛ «. . . وَ الزَّبَانِيَةِ الَّذِينَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً وَ لَمْ يُنْظِرُوهُ وَ مَنْ أَوْهَمْنَا ذِكْرَهُ وَ لَمْ نَعْلَمْ مَكَانَهُ مِنْكَ وَ بِأَيِّ أَمْرٍ وَكَّلْتَهُ وَ سُكَّانِ الْهَوَاءِ وَ الاْءَرْضِ وَ الْمَاء . . . .»

 2 ـ سعدى شيرازى.

 

 

اجابت كند، خدا باور بشود، خود تو چطورى دستش را مى گيرى كه خدا باور بشود؟

شناخت خدا از طريق آثار

خيلى ساده است، مى گويم: من خودم را معرفى مى كنم، اگر غير من كسى در اين عالم هستى هست، بنده من! تو آدرس او را بده، من مى گويم: دنبال او برو.

چطورى خودم را معرفى مى كنم؟ به چيزهايى كه در اختيار بنده ام هست، منم آن خدايى كه سطح زمين را براى زندگى شما آماده كرده ام:

« وَالسَّمَآءَ بِنَـآءً وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَتِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلاَتَجْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ »(1)

عالم بالا را برافراشتم، از بالا براى شما باران فرستادم، از آب و خاك و دانه و نور و هوا، انواع حبوبات، سبزيجات، ميوه جات، براى شما ساختم، اگر سازنده اى غير از من در اين عالم هست و تو مى شناسى، بگو كيست؟

بنده من! من تابع دليل و برهان هستم:

« قُلْ هَاتُواْ بُرْهَـنَكُمْ إِن كُنتُمْ صَـدِقِينَ »(2)

اگر اين خانه صاحبى غير از من دارد، كيست؟ آدرسش را بده، اسم و اوصافش را بگو، كيست؟ پس يكى اين كه به خدا باورى دعوتتان مى كنم، كه من را باور كنيد.


1 ـ بقره (2) : 22؛ «آن پروردگارى كه زمين را براى شما بسترى گسترده و آسمان را سقفى برافراشته قرار داد و از آسمان ، آبى [ مانند برف و باران [نازل كرد و به وسيله آن از ميوه هاى گوناگون ، رزق و روزى براى شما بيرون آورد ؛ پس براى خدا شريكان و همتايانى قرار ندهيد در حالى كه مى دانيد [ براى خدا در آفريدن و روزى دادن ، شريك و همتايى وجود ندارد ] .»

2 ـ بقره (2) : 111؛ «بگو : اگر راستگوييد دليل و برهان خود را بياوريد .»

 

خداخواهى از راه خداشناسى

دوم: شما را به خداخواهى دعوت مى كنم. حالا كه من را باور كردى، بيا بنشين در حق من و صفات من و كارهايى كه براى تو كردم، فكر كن. براى اين كه راهت را نزديك كنم، فقط از روزى كه نطفه ات را از صُلب پدر در رحم آوردم، فكر كن كه آن نه ماه براى تو چكار كردم؟ فكر كن، تا من را بخواهى.

تو هنوز به دنيا نيامده بودى، دو سه ماه مانده بود كه بيايى، انگشت دستت را در رحم مادرت در دهانت گذاشتم كه مكيدن را ياد بگيرى و لبت عادت كند، كه وقتى بيرون مى آيى، سينه مادر را راحت بتوانى بگيرى، والا اگر اين تمرين را به تو نمى دادم، بايد تو را به بيمارستان مى بردند و دو ماه روى لب هايت كار مى كردند كه بتوانى پستان مادر را بگيرى.

يك ماه مانده به ولادت تو، گفتم: من مهمان جديد دارم، سينه مادرت را پر از شير كردم، گفتم: مهمانم دندان و گلوى قوى و مرى باز ندارد، سينه مادرت را كه پر غذا كردم، با اين كه سينه مادرت هم سوراخ داشت، غذايت بيرون نمى ريخت، غذايت را نگه مى داشتم، تا خودت بيايى و با آن لب نازك و كوچكت، آن شير را بخورى.

چه محبتى از تو در دل پدر و مادرت انداختم. دو سه ماهه بودى، هنوز شكل و قيافه نداشتى، نيمه هاى شب شروع به گريه كردن مى كردى، پدر و مادرت مى پريدند: فدايت شوم، الهى بميرم. دو تا رشته محبت به تو وصل كردم، تا كم كم دندان به تو دادم، اعصابت را قوى كردم.(1)

 


1 ـ توحيد المفضل: 48؛ بحار الأنوار: 3/62، باب 4؛ «نَبْتَدِئُ يَا مُفَضَّلُ بِذِكْرِ خَلْقِ الاْءِنْسَانِ فَاعْتَبِرْ بِهِ فَأَوَّلُ ذَلِكَ مَا يُدَبَّرُ بِهِ الْجَنِينُ فِي الرَّحِمِ وَ هُوَ مَحْجُوبٌ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ ظُلْمَةِ الْبَطْنِ وَ ظُلْمَةِ الرَّحِمِ وَ ظُلْمَةِ الْمَشِيمَةِ حَيْثُ لاَ حِيلَةَ عِنْدَهُ فِي طَلَبِ غِذَاءٍ وَ لاَ دَفْعِ أَذًى وَ لاَ اسْتِجْلاَبِ مَنْفَعَةٍ وَ لاَ دَفْعِ مَضَرَّةٍ فَإِنَّهُ يَجْرِي إِلَيْهِ مِنْ دَمِ الْحَيْضِ مَا يَغْذُوهُ كَمَا يَغْذُو الْمَاءُ النَّبَاتَ فَلاَ يَزَالُ ذَلِكَ غِذَاوءَهُ حَتَّى إِذَا كَمَلَ خَلْقُهُ وَ اسْتَحْكَمَ بَدَنُهُ وَ قَوِيَ أَدِيمُهُ عَلَى مُبَاشَرَةِ الْهَوَاءِ وَ بَصَّرَهُ عَلَى مُلاَقَاةِ الضِّيَاءِ هَاجَ الطَّلْقُ بِأُمِّهِ فَأَزْعَجَهُ أَشَدَّ إِزْعَاجٍ وَ أَعْنَفَهُ حَتَّى يُولَدَ وَ إِذَا وُلِدَ صَرَفَ ذَلِكَ الدَّمَ الَّذِي كَانَ يَغْذُوهُ مِنْ دَمِ أُمِّهِ إِلَى ثَدْيَيْهَا فَانْقَلَبَ الطَّعْمُ وَ اللَّوْنُ إِلَى ضَرْبٍ آخَرَ مِنَ الْغِذَاءِ وَ هُوَ أَشَدُّ مُوَافَقَةً لِلْمَوْلُودِ مِنَ الدَّمِ فَيُوَافِيهِ فِي وَقْتِ حَاجَتِهِ إِلَيْهِ فَحِينَ يُولَدُ قَدْ تَلَمَّظَ وَ حَرَّكَ شَفَتَيْهِ طَلَباً لِلرَّضَاعِ فَهُوَ يَجِدُ ثَدْيَيْ أُمِّهِ كَالاْءِدَاوَتَيْنِ الْمُعَلَّقَتَيْنِ لِحَاجَتِهِ إِلَيْهِ فَلاَ يَزَالُ يَغْتَذِي بِاللَّبَنِ مَا دَامَ رَطْبَ الْبَدَنِ رَقِيقَ الاْءَمْعَاءِ لَيِّنَ الاْءَعْضَاءِ حَتَّى إِذَا تَحَرَّكَ وَ احْتَاجَ إِلَى غِذَاءٍ فِيهِ صَلاَبَةٌ لِيَشْتَدَّ وَ يَقْوَى بَدَنُهُ طَلَعَتْ لَهُ الطَّوَاحِنُ مِنَ الاْءَسْنَانِ وَ الاْءَضْرَاسِ لِيَمْضَغَ بِهِ الطَّعَامَ فَيَلِينَ عَلَيْهِ وَ يَسْهُلَ لَهُ إِسَاغَتُهُ فَلاَ يَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يُدْرِكَ فَإِذَا أَدْرَكَ وَ كَانَ ذَكَراً طَلَعَ الشَّعْرُ فِي وَجْهِهِ فَكَانَ ذَلِكَ عَلاَمَةَ الذَّكَرِ وَ عِزَّ الرَّجُلِ الَّذِي يَخْرُجُ بِهِ مِنْ حَدِّ الصَّبَا وَ شِبْهِ النِّسَاءِ وَ إِنْ كَانَتْ أُنْثَى يَبْقَى وَجْهُهَا نَقِيّاً مِنَ الشَّعْرِ لِتَبْقَى لَهَا الْبَهْجَةُ وَ النَّضَارَةُ الَّتِي تَحَرَّكَ الرِّجَالَ لِمَا فِيهِ دَوَامُ النَّسْلِ وَ بَقَاوءُهُ.»

 

دستگيرى خدا از بندگان در طول حيات

بعد هم تنها بودى، زن به تو دادم، بچه دار شدى، روزى ات را زياد كردم. از همه اين ها گذشته، دلت را به خودم مايل كردم، محبت پيغمبر، زهرا، على، حسين و ائمه عليهم السلام را به تو دادم.

بعد از خدا باورى، خداخواه شو، يكپارچه و با تمام وجودت اعلام كن كه من خدا را مى خواهم و از همه چيز و همه كس بيشتر مى خواهم، چون همه كاره من او است. بقيه، همه ابزار او هستند؛ مادر و پدرم، بدنم، زمين و آسمان.

« وَ الَّذِينَ ءَامَنُوآاْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ »(1)

دعوتت مى كنم كه خداخواه شو. طورى فكر كن كه عاشق من بشوى، كه در


1 ـ بقره (2) : 165؛ «ولى آنان كه ايمان آورده اند ، محبت و عشقشان به خدا بيشتر و قوى تر است .»

 

باطنت عشقى بالاتر از عشق من نباشد. بقيه را هم دوست داشته باش، اما بعد از محبت من.

خودت را به اينجا برسان كه بتوانى بگويى:

 من عاشقم گواه من اين قلب چاك چاك

 در دست من جز اين سند پاره پاره نيست(1)

خودت را به اينجا برسان كه بگويى:

 نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

 چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم(2)

خودت را برسان به اينجا كه راحت بتوانى بگويى:

 سايه طوبى و دلجويى حور و لب حوض

 به هواى سر كوى تو برفت از يادم(3)

خودت را به اينجا برسان كه در سحر ماه رمضان براى مناجات با من بلند بشوى و راحت بگويى:

 يا شب افغان شبى يا سحر آه سحرى

 مى كند زين دو يكى در دل جانان اثرى

 خرم آن روز كه از اين قفس تن برهم

 به هواى سر كويت بزنم بال و پرى(4)

 

تحمل ناملايمات با حب شديد به پروردگار

اول خدا باورى بعد خداخواهى آنهم چه خواستنى:

« وَ الَّذِينَ ءَامَنُوآاْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ »


 1 ـ ميرزاده عشقى.  2 ـ حافظ شيرازى.  3 ـ حافظ شيرازى.  4 ـ وحدت كرمانشاهى.

 

 آنچه خود داشتم اندر سر سوداى تو رفت

 حاليا بر سر راهت منم و چشم ترى(1)

 

دعوت به آشتى دادن با خدا

سوم: تو را دعوت مى كنم به خدا گويى:

« ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ »(2)

بنده من! حالا كه من را باور كردى و من را مى خواهى، حالا بلند شو و در مردم بگرد، افراد قهر را با من آشتى بده، من اين قدر اين كار را دوست دارم.

داود عليه السلام گفت: خدايا! به من مى گويى قهرها را با تو چگونه آشتى بدهم؟ فرمود: آنها را بنشان و محبت هايى كه من در حقشان كردم را به رخشان بكش، به آنها بگو: خدا اين گونه بوده است.

نعمت هايى كه من به آنها داده ام را به آنها گوشزد كن. حالا از تو خداگويى مى خواهم، و قانع به اين سه برنامه نيستم، از تو مى خواهم كه خدا گونه هم بشوى:

« صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً »(3)

اين دعوت هاى من است.

 

وضع اجابت كنندگان دعوت خدا

حالا برويم سراغ وضع كسانى كه دعوت خدا را اجابت كردند، ببينيم نظر خدا


 1 ـ وحدت كرمانشاهى.

2 ـ نحل (16) : 125؛ «[ مردم را [با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن.»

3 ـ بقره (2) : 138؛ «[ به يهود و نصارى بگوييد : [رنگ خدا را [ كه اسلام است ، انتخاب كنيد [و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست ؟»

 

در حق آنها چيست؟ و نظر خدا در حق آنهايى كه دعوتش را اجابت نكردند چيست؟

من براى اين مسأله يك آيه از سوره رعد برايتان مى خوانم، اول آيه در مورد اجابت كنندگان و آخر آيه هم درباره كسانى است كه يك عمرى گفته اند نمى آييم. خدا به آنهايى كه اول كار مى گويند نمى آييم، به پيغمبر صلى الله عليه و آله مى گويد: باز هم دنبالشان برو. به اين راحتى هم عكس العمل نشان نمى دهد.

 

صبر خدا براى آشتى با بندگان

در روايت دارد كه ملائكه از دست گنهكاران خسته مى شوند و به پروردگار عرض مى كنند: خيمه آنها را بكن، رگشان را قطع كن، نابودشان كن.

خيلى آرام به ملائكه مى گويد: منتظر آشتى آنها هستم. ملائكه من! آنها به غفلت درها را بسته اند، من كه در توبه را نبسته ام، آنها كارشان در بستن و زندان ساختن است، من كه اين گونه نيستم.

پيغمبر صلى الله عليه و آله در سال آخر عمر به پروردگار فرمود: تا چه زمانى توبه امت من را قبول مى كنى؟ بعد خود ايشان اين زمان را توضيح دادند؛ تا يك سال مانده به مرگ؟ اما نه، زياد است. تا يك ماه مانده به مرگ؟ اما نه، به شما سخت مى گذرد. تا يك هفته مانده؟ ولى نه، سخت است. تا يك روز مانده به مرگ در باز است؟ اى خدا؟ پس تا چه وقتى در را باز نگه داشته اى و نمى بندى؟(1)


1 ـ الكافى: 2/440، حديث 2؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَةٍ قَبِلَ اللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ السَّنَةَ لَكَثِيرَةٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْرٍ قَبِلَ اللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الشَّهْرَ لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَةٍ قَبِلَ اللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْجُمْعَةَ لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِيَوْمٍ قَبِلَ اللَّهُ تَوْبَتَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ يَوْماً لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ أَنْ يُعَايِنَ قَبِلَ اللَّهُ تَوْبَتَه.»

 

فضل خدا در مهلت قبولى توبه

فرمود: من هميشه منتظرت هستم تا برگردى و آشتى كنى، حتى تا زمانى كه در بستر مرگ افتاده اى و نفس تو تا سينه ات رسيده است. گاهى هم يك داد با محبت بر سرت مى كشم:

« أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوآاْ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ »(1)

بنده من! پنجاه سال است دارى مى روى، هنوز وقتش نشده كه برگردى؟ كجا دارى مى روى؟ چه كسى منتظر تو است؟ پيش چه كسى دارى مى روى؟

بنده من! يك عمر است كه دشمن من ـ شيطان ـ را از دست خودت خندان كردى، اما حالا وقتش نشده است كه يك بار منِ خدا را از خودت خوشحال كنى؟ همه اش بايد دشمن من را خوشحال كنى؟ من كه در را نمى بندم تا بيايى.

امام بر طبق آيه سوره رعد:

« لِلَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى »

آنهايى كه دعوت من خدا را اجابت كردند، تمام درهاى نيكويى را در دنيا و آخرت به رويشان باز مى كنم، ديگر تعيين نكرده اند كه چند درجه و چقدر و چند كيلو و چند متر و به چه مساحتى؟

آنهايى كه دعوت من را استجابت كردند؛ با توحيد، عمل صالح و اخلاق حسنه، تمام درهاى خوبى دنيا و آخرت را به رويشان باز مى كنم. همين يك جمله را به شما گفته است، اما چقدر رحمت، نعمت، بركت، عشق، محبت و كرامت در همين


1 ـ حديد (57) : 16؛ «آيا براى اهل ايمان وقت آن نرسيده كه دل هايشان براى ياد خدا و قرآنى كه نازل شده نرم و فروتن شود ؟»

 

جمله نهفته است؟

 

سزاى رد كنندگان دعوت پروردگار

اما آنهايى كه جوابش را ندادند؛

« وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُواْ لَهُ أُوْلَئِكَ لَهُمْ سُوآءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَيهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ »(1)

آنهايى كه حاضر نشدند دعوت من را جواب بدهند قيامت حساب بدى دارند، و جايگاهشان هم جهنم است، كه بدجايگاهى هست.

اين هم مال آنهايى است كه در اين چهل پنجاه سال عمر، حاضر نشدند جواب خدا را بدهند.

 

درخواست امام عليه السلام از خدا در ماه مبارك رمضان

امر «استجيبوا لله» متوجه ما است، چون ما عاشق حق و حقيقت و انبيا و ائمه عليهم السلام هستيم، و دلمان مى خواهد كه رشد پيدا كنيم و خودسازى كنيم، اما يك گناهانى هم داشتيم، ببينيم امام عليه السلام چه مى فرمايد؟

الهى! اجازه دادى كه وارد ماه رمضان بشويم:

« اللهم إن هذا الشهر المبارك الذى أُنزل فيه القرآن وجُعِل هدىً للناس وبيناتٍ من الهدى و الفرقان، قد حضر »


1 ـ رعد (13) : 18؛ «براى آنان كه دعوت پروردگارشان را اجابت كردند ، بهترين سرانجام است ؛ و آنان كه دعوت او را پاسخ نگفتند ، اگر مالك دو برابر همه آنچه روى زمين است باشند ، بى ترديد آن را براى رهايى خود از عذاب خواهند داد ؛ آنان را حساب سختى است، و جايگاهشان دوزخ است ، و دوزخ بد بسترى است .»

 

الهى! سفره ماه رمضانت را پهن كردى « فَسَلِّمنا فيه » در اين ماه رمضان به ما سلامت و آمادگى بده، كه ما بتوانيم روزه بگيريم. عشق و شوق به ما بده.

« و سلمه لنا » خدايا! ماه رمضان را هم براى ما سالم نگهدار كه از دست ما در نرود، كسل و مريض نشود، به ما بدبين و از ما متنفر نشود. اين ماه رمضان ما را لعن نكند كه من را ضايع كردى.

مى گفت: اگر ماه رمضان نتوانيد خودتان را به آمرزش برسانيد، پس كى مى خواهيد؟ الان اگر نخواهيد دردها را علاج كنيد، كى مى خواهيد علاج كنيد؟

« تسلمهُ مِنّا فى يُسرٍ منك و عافيةٍ يا من أخذ القليل »

اى خدايى كه عمل كم ما را قبول مى كنى و مى گيرى، عمل ما كه مهم نيست، ما سحرى مى خوريم، افطار هم مى خوريم، و فقط يك ناهار نمى خوريم، و اسمش را روزه مى گذاريم، اما تو اين روزه را افطار به افطار از ما تحويل بگير.

 

تشكر خدا از بندگان هدايت شده

« و شكر الكثير »

اگر بنده ات زيادتر عبادت كند، مى گويى: بنده من! من شكر تو را بجا مى آورم. خدا اين را مى گويد. اين مسائل عاشقانه است كه گاهى افراد كنارش از شوق سكته كردند و مردند.

امام صادق عليه السلام دارد مى گويد: از آنهايى كه خيلى برايت كار مى كنند، تشكر مى كنى.

امام صادق عليه السلام مى گويد: اما من خودم را مى خواهم بگويم،

 

« إقبل منى اليسير »(1)

خدايا ! من عملم كم است، چيزى نيست، در اين ماه رمضان، اين كم من را قبول كن، چون من مثل اوليائت حال ندارم كه بخواهم شبى صد ركعت نماز بخوانم، ركوع ها و سجده هاى طولانى انجام بدهم، يا بلند شوم و نماز شب بخوانم، در ركعت يازدهم دست بردارم و سيصد مرتبه بگويم: «الهى العفو» من نماز واجبم را مى خوانم و روزه مى گيرم، اين كم من را قبول كن.

 

پذيرش عمل كم

اين جمله را من وصل به يك روايت بكنم؛ پيغمبر صلى الله عليه و آله با چند نفر از مدينه به بيابان آمدند در بيابان به اين ها فرمودند: چه مى بينيد؟ گفتند: ما هيچ چيزى نمى بينيم.

فرمود: يك شتر سوارى از دور دارد مى آيد، شش شبانه روز است كه آب و نان گيرش نيامده، بت پرست هم هست و به عشق ديدن من دارد مى آيد. صحبت من را شنيده، به او گفته اند: يك مردى در مدينه است، كه پيغمبر خدا است، اخلاق و عملش اين گونه است، نديده عاشق من شده، دارد مى آيد، بياييد راهمان را با او ميزان كنيم.

به شتر سوار رسيدند، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمودند: كجا مى روى؟ گفت: مدينه.

فرمود: مدينه چكار دارى؟ گفت: مى خواهم بروم و يك بار رسول الله صلى الله عليه و آله را


1 ـ مصباح المتهجد: 850، دعاء في آخر ليلة من شعبان؛ «روى الحارث بن المغيرة النضري قال كان أبو عبد الله عليه السلام يقول في آخر ليلة من شعبان و أول ليلة من شهر رمضان اللهم إن هذا الشهر المبارك الذي أنزل فيه القرآن هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان قد حضر فسلمنا فيه و سلمه لنا و تسلمه منا في يسر منك و عافية يا من أخذ القليل و شكر الكثير اقبل مني اليسير . . . .»

 

ببينم. فرمود: زحمت نكش و تا مدينه نرو، كسى كه دنبالش مى گردى، خودم هستم.

يك نگاهى عميقانه و عاشقانه به چهره پيغمبر صلى الله عليه و آله كرد. فرمودند: بت پرست هستى؟ گفت: بله. فرمود: حاضرى دست از بت بردارى و به او كه تو و عالم را ساخته رو كنى؟ گفت: بله.

فرمود: من تو را با او آشتى بدهم؟ بگو:

« لا اله الا الله و أنى رسول الله »

بعد از اين دو كلمه از بالاى شتر آمد بيافتد، چون گرسنه و تشنه بود، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: او را بگيريد. دستها همه بالا رفت.

فرمود: آرام او را روى زمين بگذاريد. آرام او را خواباندند، فرمود: من مى نشينم، برويد آب بياوريد، خودم غسلش مى دهم، همين جا هم يك قبر براى او بكنيد. چقدر راحت خدا او را قبول كرد، و چقدر راحت به بهشت رفت.(1)

 


1 ـ قريب به اين مضمون آمده: الخرائج و الجرائح: 1/88؛ بحار الأنوار: 22/75، باب 37، حديث 27؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كَانَ يَسِيرُ فِي بَعْضِ مَسِيرِهِ فَقَالَ لاِءَصْحَابِهِ يَطْلُعُ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْضِ هَذِهِ الْفِجَاجِ شَخْصٌ لَيْسَ لَهُ عَهْدٌ بِإِبْلِيسَ مُنْذُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فَمَا لَبِثُوا أَنْ أَقْبَلَ أَعْرَابِيٌّ قَدْ يَبِسَ جِلْدُهُ عَلَى عَظْمِهِ وَ غَارَتْ عَيْنَاهُ فِي رَأْسِهِ وَ اخْضَرَّتْ شَفَتَاهُ مِنْ أَكْلِ الْبَقْلِ فَسَأَلَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فِي أَوَّلِ الرِّفَاقِ حَتَّى لَقِيَهُ فَقَالَ لَهُ اعْرِضْ عَلَيَّ الاْءِسْلاَمَ فَقَالَ قُلْ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ أَنِّي مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ أَقْرَرْتُ قَالَ تُصَلِّي الْخَمْسَ وَ تَصُومُ شَهْرَ رَمَضَانَ قَالَ أَقْرَرْتُ قَالَ عليه السلام تَحُجُّ الْبَيْتَ الْحَرَامَ وَ تُوءَدِّي الزَّكَاةَ وَ تَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ قَالَ أَقْرَرْتُ فَتَخَلَّفَ بَعِيرُ الاْءَعْرَابِيِّ وَ وَقَفَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَسَأَلَ عَنْهُ فَرَجَعَ النَّاسُ فِي طَلَبِهِ فَوَجَدُوهُ فِي آخِرِ الْعَسْكَرِ قَدْ سَقَطَ خُفُّ بَعِيرِهِ فِي حُفْرَةٍ مِنْ حُفَرِ الْجِرْذَانِ فَسَقَطَ فَانْدَقَّ عُنُقُ الاْءَعْرَابِيِّ وَ عُنُقُ الْبَعِيرِ وَ هُمَا مَيِّتَانِ فَأَمَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَضُرِبَتْ خَيْمَةٌ فَغُسِّلَ فِيهِ ثُمَّ دَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَكَفَّنَهُ . . . .»

هم چنين شبيه اين روايت درباره زيارت امام حسين عليه السلام نقل شده: مستدرك الوسائل: 10/269، باب 33، حديث 11992؛ «الْحَضْرَمِيِّ قَالَ قَدِمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فِي أَوَّلِ وِلاَيَةِ أَبِي جَعْفَرٍ فَنَزَلَ النَّجَفَ فَقَالَ يَا مُوسَى اذْهَبْ إِلَى الطَّرِيقِ الاْءَعْظَمِ فَقِفْ عَلَى الطَّرِيقِ فَانْظُرْ فَإِنَّهُ سَيَجِيئُكَ رَجُلٌ مِنْ نَاحِيَةِ الْقَادِسِيَّةِ فَإِذَا دَنَا مِنْكَ فَقُلْ هَاهُنَا رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَدْعُوكَ فَسَيَجِيءُ مَعَكَ قَالَ فَذَهَبْتُ حَتَّى قُمْتُ عَلَى الطَّرِيقِ وَ الْحَرُّ شَدِيدٌ فَلَمْ أَزَلْ قَائِماً حَتَّى كِدْتُ أَعْصِي وَ أَنْصَرِفُ وَ أَدَعُهُ إِذْ نَظَرْتُ إِلَى شَيْءٍ مُقْبِلٍ شِبْهِ رَجُلٍ عَلَى بَعِيرٍ قَالَ فَلَمْ أَزَلْ أَنْظُرُ إِلَيْهِ حَتَّى دَنَا مِنِّي فَقُلْتُ لَهُ يَا هَذَا هَاهُنَا رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَدْعُوكَ وَ قَدْ وَصَفَكَ لِي قَالَ اذْهَبْ بِنَا إِلَيْهِ قَالَ فَجِئْتُهُ بِهِ حَتَّى أَنَاخَ بَعِيرَهُ نَاحِيَةً قَرِيبَةً مِنَ الْخَيْمَةِ قَالَ فَدَعَا بِهِ فَدَخَلَ الاْءَعْرَابِيُّ إِلَيْهِ وَ دَنَوْتُ أَنَا فَصِرْتُ إِلَى بَابِ الْخَيْمَةِ أَسْمَعُ الْكَلاَمَ وَ لاَ أَرَاهُمَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام مِنْ أَيْنَ قَدِمْتَ قَالَ مِنْ أَقْصَى الْيَمَنِ قَالَ فَأَنْتَ مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا قَالَ نَعَمْ أَنَا مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَبِمَا جِئْتَ هَاهُنَا قَالَ جِئْتُ زَائِراً لِلْحُسَيْنِ عليه السلام قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَجِئْتَ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ لَيْسَ إِلاَّ لِلزِّيَارَةِ قَالَ جِئْتُ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ لَيْسَ إِلاَّ أَنْ أُصَلِّيَ عِنْدَهُ وَ أَزُورَهُ وَ أُسَلِّمَ عَلَيْهِ وَ أَرْجِعَ إِلَى أَهْلِي قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام وَ مَا تَرَوْنَ فِي زِيَارَتِهِ قَالَ نَرَى فِي زِيَارَتِهِ أَنَّا نَرَى الْبَرَكَةَ فِي أَنْفُسِنَا وَ أَهَالِينَا وَ أَوْلاَدِنَا وَ أَمْوَالِنَا وَ مَعَايِشِنَا وَ قَضَاءِ حَوَائِجِنَا قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَ فَلاَ أَزِيدُكَ مِنْ فَضْلِهِ فَضْلاً يَا أَخَا الْيَمَنِ قَالَ زِدْنِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ إِنَّ زِيَارَةَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ عليه السلام تَعْدِلُ حَجَّةً مَقْبُولَةً مُتَقَبَّلَةً زَاكِيَةً مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَتَعَجَّبَ مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ وَ حَجَّتَيْنِ مَبْرُورَتَيْنِ مُتَقَبَّلَتَيْنِ زَاكِيَتَيْنِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَتَعَجَّبَ فَلَمْ يَزَلْ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَزِيدُ حَتَّى قَالَ ثَلاَثِينَ حَجَّةً مَبْرُورَةً مُتَقَبَّلَةً زَاكِيَةً مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله .»

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

شيعه حضرت نوح عليه السلام‏
زودگذر بودن عمر حضرت نوح عليه السلام
راه اصلاح مفاسد نفس - جلسه سوم
خودشناسی - جلسه سوم
قرآن، خير دنيا و آخرت
5 ـ خودپرستى به جاى خداپرستى
ثواب روزه يك روز ماه رجب
رابطه فهم و قلب‏
عقل کلید گنج سعادت - جلسه اول - عقل و دین
توبه پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از گناه امت

بیشترین بازدید این مجموعه

لزوم اجتناب از برخى برنامه‏هاى مالى‏
شيعه حضرت نوح عليه السلام‏
ثواب روزه يك روز ماه رجب
حق الناس در قيامت‏
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏
عالم تكوين و عالم تشريع
زودگذر بودن عمر حضرت نوح عليه السلام
كر و كور شدن صاحب قلب دنيازده
تواضع زین العابدین(سلام الله علیها)
تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^