فارسی
جمعه 09 شهريور 1403 - الجمعة 23 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

رؤيت خدا به چشم دل‏

 

 

منابع مقاله:

کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد یک         

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

  

در صورتى كه ظاهر به آداب شريعت آراسته شود و باطن، به نور معرفت و اخلاق حسنه و ايمان كامل منوّر گردد، چشم دل براى حقايق باز مى گردد و هر قلبى به تناسب قدرت و قوّتش به تماشاى جلال و جمال و عظمت و جبروت موفّق مى شود.

تعبير ديگر رؤيت، يقين است؛ يعنى انسان به جايى مى رسد كه درِ هر گونه شكّ و شبهه و ريب و ترديدى به روى دل، بسته خواهد شد و قلب نسبت به حقيقت به مرحله اى مى رسد، آن گونه كه چشم سر، اشيا و عناصر را مى بيند.

در اين زمينه به دو روايت زير كه در كتاب با عظمت «التوحيد» آمده، توجّه كنيد:

عَنْ عَبْدِاللّهِ بْنِ سِنانٍ، عَنْ أبيهِ، قالَ: حَضَرْتُ أبا جَعْفَرٍ عليه السلام فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْخَوارِجِ فَقَالَ لَهُ: يا أبا جَعْفَرٍ أىَّ شَىْ ءٍ تَعْبُدُ؟ قال: اللّهَ، قالَ: رَأَيْتَهُ؟ قالَ: لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِيانِ، وَلكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الْإيمانِ، لايُعرَفُ بِالْقِياسِ، وَلايُدْرَكُ بِالْحَواسِّ، ولا يُشَبَّهُ بِالنّاسِ، مَوصُوْفٌ بِالْآياتِ، مَعْرُوفٌ بِالْعَلاماتِ، لايَجُورُ فِى حُكْمِهِ ذلِكَ اللّهُ لاإِلهَ إلّا هُوَ. قالَ: فَخَرَجَ الرَّجُلُ و هُوَ يَقولُ: اللّهُ أعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ. «1»

عبداللّه بن سنان از پدرش حكايت مى كند: به محضر مقدّس حضرت باقر عليه السلام مشرّف شدم، مردى از خوارج بر آن جناب وارد شد و عرضه داشت: چه چيزى را عبادت مى كنى؟ حضرت فرمود: خدا را؛ گفت: او را ديده اى؟ امام پاسخ داد؛ ديده هاى سر او را نمى بيند؛ ديدار او از طريق قلب ميسّر است، آنهم قلبى كه به واقعيّات و حقايق ايمانى آراسته باشد. وجود مقدّس او با قياس به موجودات و قدرت حواسّ و تشبيه جنابش به ناس شناخته نمى شود؛ به آثار و نشانه هاى وصف شده؛ به علاماتى كه در پهنه آفرينش است و به بساطى كه از آن تعبير به گردونه خلقت مى كنند، شناخته شده؛ او در حكومتش جائر نيست؛ آرى، خدائى كه جز او خدائى وجود ندارد اوست.

خارجى در حالى كه از خانه حضرت خارج مى شد، زبانش به اين آيه گويا بود:

اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» «2»

خدا داناتر است كه مقام رسالت را در كجا قرار دهد.

عن أبى عَبْدِ اللّهِ عليه السلام قالَ: جاءَ حِبْرٌ إلى أميرِالْمُؤْمِنينَ عليه السلام فَقالَ: يا أميرَالْمُؤْمِنينَ! هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ حَينَ عَبَدْتَهُ؟ فَقالَ: وَيْلَكَ ما كُنْتُ اعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ. قالَ: وَكَيْفُ رَأَيْتَهُ؟ قالَ: وَيْلَكَ لاتُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فى مُشاهَدَةِ الْابْصَارِ، وَلكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الْإيمانِ. «3»

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: دانشمندى از بزرگان يهود خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد: خدايت را به وقت عبادت ديده اى؟ فرمود: واى بر تو! خدايى را كه نديدم عبادت نكردم. پرسيد: چگونه او را ديدى؟ فرمود:

چه خيال كردى؟ حضرت او با چشم سر ديده نمى شود؛ اين قلب صاف و پاك است كه با قدرت حقايق ايمانيّه وجود مقدّس او را مشاهده مى كند.

به اين نكته ظريف نيز بايد توجّه داشت كه هر قلبى را در توجّه به حضرت او و درك حقايق ايمانى، ظرفيّتى است كه برابر آن ظرفيّت، قبول كننده نورِ جمال است؛ چنانچه بيش از قدرت قلب طلب شود، به آن طلب پاسخ ندهند كه پاسخ به طلبِ خارج از توان و قوّت قلب، مساوى به باد رفتن هستى است، چنانكه «تفسير الميزان» در آيه 143 سوره مباركه اعراف، به اين معنا به طور صريح اشاره كرده است. «4»

 

موسى و مسئله رؤيت

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ» «5»

زمانى كه موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با وى سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! جمال با كمال ذات بى نهايتت را [به قلب من ] بنماى تا تو را [به رؤيت ويژه باطنى ] بنگرم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به اين كوه بنگر اگر [پس از جلوه من ] بر جاى خود ثابت و برقرار ماند، تو هم مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را متلاشى نمود و موسى بى هوش شد، پس هنگامى كه به هوش آمد گفت: تو منزّهى [از اين كه مشاهده شوى،] به سويت بازگشتم و من [در ميان مردم اين روزگار] نخستين باور كننده [اين حقيقت كه هرگز ديده نمى شوى ] هستم.

البتّه اگر مسأله رؤيت و نظر انداختن را عرضه به فهم مردم عوام كنيم، بدون درنگ آن را حمل بر رؤيت و نظر انداختن به چشم مى كنند، ولى اين حمل صحيح نيست؛ زيرا ما شك نداشته و نخواهيم داشت در اين كه رؤيت: عبارت است از اين كه جهاز بينايى به كار افتد و از صورت جسم مبصّر، صورتى به شكل و رنگ آن برداشته و در ذهن رسم كند.

خلاصه اين كه عملى كه ما آن را ديدن مى خوانيم، عملى است طبيعى و محتاج به مادّه جسمى در مبصّر و باصر هر دو؛ و حال آن كه به طور ضرورت و بداهت از روش تعليمى قرآن بر مى آيد كه هيچ موجودى به هيچ وجهى از وجوه، شباهت با خداى سبحان ندارد، پس از نظر قرآن كريم، خداى سبحان جسم و جسمانى نيست و هيچ مكان و جهت و زمانى، او را در خود نمى گنجاند و هيچ صورت و شكلى مانند و مشابه او و لو به وجهى از وجوه يافت نمى شود؛ و معلوم است كسى كه وضعش اينچنين باشد ابصار و ديدن به آن معنايى كه ما براى آن قائليم به وى متعلّق نمى شود و هيچ صورت ذهنيّه اى منطبق با او نمى گردد، نه در دنيا و نه در آخرت.

پس هدف موسى بن عمران هم از تقاضايى كه كرد اين نبوده، چون چنين درخواستى لايق مقام رفيع شخصى مثل او كه يكى از پنج پيامبر اولواالعزم است، نبوده و موقف خطيرى كه وى داشته با چنين جهالت و غفلتى سازگار نيست. آرى، تمنّاى اين كه خداوند در عين اين كه منزّه از حركت و زمان و مكان و نواقص مادّيّت  است. خود را به انسان نشان دهد و به چشم انسان قدرتى دهد كه بتواند او را ببيند، به شوخى شبيه تر است تا به يك پيشنهاد جدّى.

بنابراين به طور مسلّم اگر موسى عليه السلام، در آيه مورد بحث، تقاضاى ديدن خداى را كرده، غرضش از ديدن غير اين ديدن بصرى و معمولى بوده و قهراً جوابى هم كه خداى تعالى به وى داده نفى ديدنى است غير از اين ديدن؛ چه اين نحو ديدن امرى نيست كه سؤال و جواب بردار باشد، موسى آن را تقاضا كند و خداوند دست رد به سينه اش بزند.

مراد از اين رؤيت با توجّه به آياتى كه اثبات رؤيت مى كند و آياتى كه نفى رؤيت مى نمايد و جمع بين اين دو دسته آيات، قطعى ترين و روشن ترين مراحل علم است، و تعبير به رؤيت براى مبالغه در روشنى و قطعيّت آن است.

به عبارت روشن تر: در ميانه معلومات ما معلوماتى است كه اطلاق رؤيت بر آنها مى شود و آن معلومات به علم حضورى ما است. مثلًا مى گوييم: من خود را مى بينم كه منم؛ و مى بينم كه نسبت به فلان امر ارادت و نسبت به آن ديگرى كراهت دارم؛ و مى بينم كه فلان چيز را دوست و فلان امر را دشمن دارم و مى بينم نسبت به فلان برنامه اميدوار و آرزومندم. معناى اين ديدن ها اين است كه من ذات خود را چنين مى يابم و آن را بدون اين كه چيزى بين من و آن حايل باشد چنين يافتم و من خود ذاتم را يافتم كه نسبت به فلان امر ارادت و محبّت دارد و فلان مرحله را كراهت و بغض مى ورزد، اميد و آرزو دارد و ...

اين امور نه به حواسّ محسوسند و نه به فكر، بلكه درك آنها از اين باب است كه براى ذات انسان حاضرند و درك آنها احتياجى به استعمال فكر و يا حواسّ ندارد.

خلاصه امر اين كه: مقصودمان اين است كه من خود، ارادت، كراهت، حبّ و بغض و حقيقت و واقعيّت اين امور را در نفس خود مى يابم، نه اين كه از چيزى ديگر پى به وجود آنها برده و به وجود آنها استدلال مى كنم.

تعبير از اين گونه معلومات به رؤيت، تعبيرى است شايع. اين معنا كه روشن شد اينك مى گوييم: هر جا كه خداى تعالى گفتگو از ديده شدنش كرده در همان جا خصوصيّاتى ذكر شده كه از آن خصوصيّات مى فهميم مراد از ديده شدن خداى تعالى، همين قسم از علمى است كه خود ما هم آن را رؤيت و ديدن مى ناميم. مثلًا در آيه:

أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ* أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِن لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ مُحِيطٌ» «6»

آيا كافى نيست كه پروردگارت [با ظاهر كردن حقايق و دلايل ] بر همه چيز گواه است [كه تنها او آفريننده و بى نياز است و غير او مخلوق و از هر جهت نيازمند به اوست.]* آگاه باش! كه آنان نسبت به ديدار [قيامت و محاسبه اعمال به وسيله ] پروردگارشان در ترديدند. [و] آگاه باش! كه يقيناً او به همه چيز [با قدرت و دانش بى نهايتش ] احاطه دارد.

كه يكى از آيات مثبته رؤيت است، قبل از اثبات رؤيت، نخست اثبات كرده كه خدا نزد هر چيزى حاضر و مشهود است و حضورش به چيزى و يا به جهتى معيّن و به مكانى مخصوص اختصاص نداشته، بلكه نزد هر چيزى شاهد و حاضر و بر هر چيزى محيط است، به طورى كه اگر به فرض محال، كسى بتواند او را ببيند مى تواند او را در وجدان خودش و در نفس خود و در ظاهر هر چيز و در باطن آن ببيند.

اين است معناى ديدن خدا و لقاى او، نه ديدن به چشم و ملاقات به جسم كه جز با روبه رو شدن حسّى و جسمانى و متعيّن بودن مكان و زمان ديدار كننده و ديده شونده صورت نمى بندد.

در هر صورت خداوند متعال در قرآن، رؤيتى را اثبات كرده كه غير از رؤيت  بصرى و حسّى است، بلكه يك نوع درك و شعورى است كه با آن، حقيقت و ذات هر چيزى درك مى شود، بدون اين كه چشم و يا فكر در آن به كار رود؛ شعورى اثبات كرده كه آدمى با آن شعور به وجود پروردگار خود پى برده و معتقد مى شود، غير آن اعتقادى كه از راه فكر و استخدام دليل به وجود پروردگار خود پيدا مى كند، بلكه پروردگار خود را به وجدان و بدون هيچ ستر و پرده اى درك مى كند و اگر نكند به خاطر اين است كه به خود مشغول شده و دستخوش گناهانى شده است كه به ارتكاب آنها برخاسته. و اين درك نكردن هم غفلت از يك امر موجود و مشهود است، نه اين كه علم به كلّى از بين رفته باشد. در هيچ جاى قرآن هم آيه اى كه دلالت كند بر زوال علم، ديده نمى شود بلكه همه جا از اين جهل، به غفلت تعبير شده كه معنايش اشتغال به علمى ديگر و در نتيجه از ياد بردن اوست، نه اين كه علم به وجود او به كلّى از بين رفته باشد.

البتّه به طورى كه از قرآن مجيد استفاده مى شود، اين علم كه از آن به رؤيت و لقا تعبير شده تنها براى صالحان از بندگانش، آنهم در روز قيامت دست مى دهد، همچنان كه فرمود:

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ* إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» «7»

در آن روز چهره هايى شاداب است؛* [با ديده دل ] به پروردگارش نظر مى كند.

آرى، قيامت ظرف و مكان چنين تشرّفى است، نه دنيا كه آدمى در آن مشغول و پابند به پروريدن تن خويش و يكسره در پى تحصيل حوايج طبيعى خويشتن است.

دنيا محل سلوك و پيمودن راه لقاى خدا و به دست آوردن علم ضرورى به آيات اوست و تا به عالم ديگر منتقل نشود به ملاقات پروردگارش نايل نمى شود.

بنابر آنچه گذشت موسى عليه السلام در جمله:

رَبِّ أرِنى أنْظُرْ إلَيْكَ» «8»

پروردگارا! جمال با كمال ذات بى نهايتت را [به قلب من ] بنماى تا تو را [به رؤيت ويژه باطنى ] بنگرم.

از پروردگار متعال درخواست كرده كه او را علم ضرورى به مقام پروردگارش ارزانى بدارد، چون خداى تعالى قبلًا به وى علم نظرى (پى بردن از آيات و موجودات او به خود او) ارزانى داشته بود؛ از اين هم بيشتر و بالاتر او را براى رسالت و تكلّم كه همان علم به خدا از طريق سمع است برگزيده بود؛ موسى مى خواست از طريق رؤيت كه همان كمال علم ضرورى است نيز به او علم پيدا كند.

و قهراً وقتى مسأله رؤيت خدا به آن معنا كه گفته شد در چند جاى قرآن براى روز قيامت اثبات شد، نفى ابدى آن در جمله  لن ترانى  راجع به دنيا خواهد بود و معنايش اين مى شود: تا وقتى انسان در قيد حيات دنيوى و به حكم اجبار سرگرم اداره جسم و تن خويش و برآوردن حوايج ضرورى آن است هرگز به چنين تشريفى مشرّف نمى شود، تا آن كه به طور كلّى و به تمام معناى كلمه، از بدنش و از توابع بدنش منقطع گردد، يعنى بميرد؛ و تو اى موسى! هرگز توانايى ديدن من و علم ضرورى مرا در دنيا ندارى، مگر اين كه بميرى و به ملاقات من آيى؛ آن وقت است كه آن علم ضرورى را كه درخواست مى كنى نسبت به من خواهى يافت.

مؤيّد اين كه گفتيم در اين جا، برگشت نفى رؤيت به نفى طاقت و قدرت بر آن است، جمله  وَلكِنِ انْظُرْ است كه در آن نشان دادن خود را به موسى، تشبيه كرده به نشان دادن خودش را به كوه و فرموده: ظهور و تجلّى من براى كوه عيناً مانند

ظهورى است كه من براى تو كنم؛ اگر كوه با آن عظمت و استحكامش، توانست به حال خود بماند تو نيز مى توانى تجلّى پروردگارت را تحمّل كنى.

بنابراين جمله  وَلكِنِ انْظُرْ إلَى الْجَبَلِ ، استدلال بر محال بودن تجلّى نيست، به شهادت اين كه براى كوه تجلّى كرد، بلكه غرض از آن نشان دادن و فهماندن اين معناست كه موسى قدرت و استطاعت تجلّى را ندارد و اگر تجلّى خدا واقع شود او در جاى خود قرار نمى گيرد؛ و خواسته است به وى بفهماند اگرتجلّى كنم وجودت به كلّى از بين مى رود، همان طورى كه ديدى كوه از بين رفت. «9» آرى، ديده ديده داران، درعين ظهورت تاب ديدنت را ندارد كه اين جا جاى ديدن با چشم سر نيست و گمان و خيال بيداران با همه قوّت و قدرتى كه دارد از بيان اوصافت عاجز است!

وصف هر چيزى در گرو تصوّر حقيقت ومفهوم واقعى آن چيز است، در صورت عدم تصوّر حقيقت شيئى، فقط مى توان از طريق آثار و جلوات آن حقيقت، به آن حقيقت اشاره كرد.

مسئله بيان اوصاف و اسماى حقّ براى مهمانان عالم خاك، مسئله اى بس مشكل و حقيقتى بس پيچيده است. ما اگر بخواهيم جناب حقّ را وصف كنيم بايد بگوييم: به وصفت بر مى خيزم آن چنان كه خود به وصف خود دست زدى. و تازه اين وصف هم گويى همراه با گدايى از حقايقى است كه از خود او گرفته شده و حقيقت ذاتىِ آن حقايق، برما معلوم نيست، بايد به همان اوصافى كه به آنها خودش را وصف كرده وصفش كنيم، تا از مرحله دنيا بگذريم و درآخرت به شرف تجلّى آن مفاهيم در قلوبمان مشرّف شويم. و تازه هر كس به همين اندازه هم با او آشنا شود سرمايه عظيمى كسب كرده و به حقايقى بس گران دست يافته و به كنار چشمه حقيقت رسيده و به اندازه تشنگى خويش از آن ماء عَذْب، سيراب شده است و اگر اينچنين نبود عقل ها به كار نمى افتاد و قفسه كتابخانه هاى جهان از قديمى ترين دوران تا به امروز، از اين همه كتاب حكمت و فلسفه و عرفان والهيّات پر نمى شد.

ما وقتى به وصف بسيار پر ارزش وصف كنندگان مراجعه مى كنيم و به معارف پرقيمتى كه درهزاران كتاب عارفانه و عاشقانه ثبت است نظر مى اندازيم و ما حصل اين همه تعريف و توصيف را با قرآن مجيد مى سنجيم و به اين حقيقت و واقعيّتى كه حضرت سجّاد عليه السلام اشاره فرموده، واقف مى شويم.

«عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أوْهامُ الْواصِفينَ»

گمان و خيال بسيار پرقدرت عالمان، حكيمان، عارفان، عاشقان، زنده دلان، بيداران و همانان كه سينه پاكشان تجلّى گاه محبّت و دانش توست، از وصف عاجز است كه موجود ضعيف و محدود و ناتوان و مسكين و فقير و نيازمند چگونه از عهده وصف ذات بى نهايت در بى نهايت برآيد!

آرى، آن وصفى كه جامع و مانع است همان است كه از پيشگاه ربوبى خودت نسبت به خودت، رسيده است.

اگر كسى بخواهد او را بشناسد و در مقام توصيف و تعريف او برآيد و به اندازه ظرفيّت اين دنيا نسبت به جناب او عارف گردد، بايد به آيات قرآن حكيم و دعاهاى وارده از ائمّه معصومين عليهم السلام مراجعه كند و سال ها با بال انديشه و عشق در فضاى ملكوتى آن حقايق به پرواز آيد و تن و جان به مدار رياضت ها ببرد و از تمام محرّمات ظاهريّه و باطنيّه بپرهيزد و به حقايق اصوليّه و فروعيّه آراسته گردد، تا شاهد مقصود را آنهم در حدّ قدرت و ظرفيّت خود در آغوش بگيرد!

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- الكافى: 1/ 97، حديث 5؛ التوحيد، شيخ صدوق: 108، حديث 5.

(2)- انعام (6): 124.

(3) الكافى: 1/ 97، حديث 6؛ التوحيد، شيخ صدوق: 109، حديث 6.

(4) ترجمه تفسير الميزان: 8/ 329.

(5) اعراف (7): 143.

(6)- فصّلت (41): 53- 54.

(7)- قيامت (75): 22- 23.

(8)- اعراف (7): 143.

(9)- ترجمه تفسير الميزان: 8/ 333، برگرفته شده و تلخيص شده از مطالب كتاب مذكور مى باشد.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مقایسه شعيب پيامبر و حسين عليه السلام
عابده آل علي، عقيلة بني‌هاشم (سلام الله عليها)
عبدالرحمن بن عرزة
حضرت زهرا(س) نگران برگزار نشدن عزاداري بر فرزندش ...
صاحب علم‏ از مشکوة کشمیری‏
یک راه ساده برای شاد کردن اهل بیت(علیهم السلام)
زيد بن حسين عليه السلام‏
قیام امام حسین علیه السلام از دیدگاه طبری
طرز خوابیدن ونوشیدن آب
چرا امام حسین علیه السلام بر سر نیزه قرآن می ...

بیشترین بازدید این مجموعه

اخلاص؛ کیمیای عمل
توكّل
امانت دارى
برخورد پيامبر با ياران‏ و اصحابش
مرگ در روايات‏
خشوع مايه آسانى عبادت‏
بعضى از چیزها را اگر ندانیم بهتر است
شبی که دعاها و درخواست ها مستجاب می شود
28 صفر رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^