فارسی
دوشنبه 31 ارديبهشت 1403 - الاثنين 11 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ايمان و آثار آن - جلسه نوزدهم - (متن کامل + عناوین)

آثار ديندارى واقعى در قرآن (1)

 

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلا و السلام على محمّد و اهل بيته الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين

 

اگر انسان به حقيقت، اهل دين باشد و اسلامى را كه خداوند مهربان در حوزه نبوت هم پيغمبران مطرح كرده، داشته باشد و در يك كلمه، در تمام شؤون زندگى، وصل به پروردگار باشد، اين ديندارى، اين اتصال و اين ارتباط با اسلام واقعى، سبب پديد آمدن آثار بسيار مثبت و با ارزشى خواهد شد، چه در حالات انسان، و چه در اعمال انسان، و چه در اخلاق انسان، و به تعبير وجود مبارك امام صادق عليه السلام، آدمى منبع توليد هر خيرى خواهد شد. مجموع اين آثار كه از ديندارى واقعى از وجود انسان پديد مى آيد، آدمى را محبوب دل ها مى كند؛ چنان كه قرآن مجيد در اين باره مى گويد:

إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا. «1»

ما پياده شد اين آيه را در وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام مى بينيم. ايمان امام حسين عليه السلام، عمل صالح حضرت و ارزش هاى وجودى اش سبب شد كه

______________________________
(1) پى نوشت

1. مريم: 96: قطعاً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، به زودى [خداى ] رحمان براى آنان [در دل ها] محبتى قرار خواهد داد.

 

دل هاى نسبتاً پاك، و دل هاى داراى پاكى كامل، ظرف محبت براى وجود مقدس آن حضرت شوند. دشمن نمى دانست كه با قطعه قطعه كردن بدن آن حضرت و با كشتنش، آثار وجودش از بين نخواهد رفت؛ چرا كه او متصل به پروردگار عالم بود و هست.

 

معيت پروردگار با دينداران واقعى

آن كه ديندار واقعى است، چه اين كه چهره مشهورى بشود و چه چنين چهره اى نشود، درِ هلاكت و نابودى بر روى او بسته است. اينان يا امثالشان، از آن جهت كه اهل دين هستيد، و از آن طرف كه ديندارى آنان، آثارى براى خود و براى ديگران دارند، در حدّ ظرفيت خود، با پروردگار مهربان عالم معيت دارند:

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا وَ الَّذينَ هُمْ مُحْسِنُونَ «1»

به طور يقين، خدا با كسانى است كه اهل دورى از گناهند و اهل انجام خوبى ها هستند.

با تقوايان در بخش اول آيه، و محسنان، به معناى نيكوكار، در بخش دوم آيه، به اين افراد اشاره دارد. بنا بر اين آيه، وقتى خدا با انسان باشد، و سبب بودن خدا هم با انسان هم همين ديندارى جدى باشد، درِ هلاكت بر روى انسان بسته خواهد بود. براى اين كار لازم نيست كه آدم چه در زمان حيات، و چه بعد از مرگ، بين مردم معروف و مشهور بشود.

 

دينداران واقعى عالم، هميشه مشمول دعاى ملايكه اند

اگر ما به آيات هفتم و هشتم و نهم سور مبارك فاطر مراجعه كنيم، آن جا مى بينيم كه دينداران واقعى عالم، هميشه مشمول دعاى ملايكه اطراف عرش و ملائك غير اطراف عرش اند. معلوم مى شود كه ملايك عالم و ملايك عرش، دينداران واقعى را مى شناسند، و براى همين، دينداران بين ملكوتيان مشهورند، هر چند آنان در بين زمينيان گمنام باشند. آن ها براى اين دينداران از خدا چند درخواست مى كنند؛ آنان مى گويند: خدايا! اولًا ما براى اهل ايمان از وجود مقدس تو درخواست آمرزش داريم.

 

اهل ايمان و گناه كبيره

بالاخره ممكن است گاهى اهل ايمان بر اثر غفلت، بر اثر فتنه درون و بر اثر وسوسه هاى خناسان، دچار گناهى بشوند. البته، اهل ايمان تا جايى كه من از آيات قرآن و روايات خبر دارم، اهل گناهان كبيره نيستند. گناهان كبيره چه گناهانى است؟ مى گويند عالمى

______________________________
(1) 2. نحل: 128: بى ترديد خدا با كسانى است كه پرهيزكارى پيشه كرده اند و آنان كه [واقعاً] نيكوكارند.

 

نود ساله خدمت حضرت صادق عليه السلام آمد و گفت من گناهان كبيره را نمى شناسم، و مى دانم قرآن مجيد آن ها را مطرح كرده است: وَ الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمَ «1»، امّا پسر پيغمبر! من نمى دانم گناهان كبيره به چه گناهانى گفته مى شود؟ امام صادق عليه السلام چقدر آسان مطلب را حل كردند و چون مى دانستند اين عالم هم اهل قرآن است. حضرت فرمود: قرآن مجيد را بخوان. در آيات قرآن، خداوند به هر گناهى وعده عذاب داده، آن گناه، گنا كبيره است. حالا تعدادى از آن ها را كه من در روايتى در وسائل الشيعه ديده ام «2»، بيان مى كنم. ربا جزء گناهان كبيره است؛ خدا به ربا خور وعده عذاب داده است. خوردن مال يتيم، از گناهان كبيره است. برادرش مرده و از او سه بچه يتيم، چهار مغازه، دو قطع زمين و پولى كه در بانك داشته، مانده است، و عمو و يا دايى و يا مادر و يا پدر بزرگ بچه ها سرپرست ايتام شدند و بعد، برخى از آن ها مقدارى از مال يتيم را با دوز و كلك بردند و خوردند. در قرآن كريم دربار اين افراد آمده است: إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً. «3» بنا بر اين آيه، اين گناه، از گناه كبيره است. انسان به ناحق پدر و مادر را به عاق شدن خود از طرف آن ها بكشاند به قيد ناحق در اين بيان دقت شود. دل پدر و مادر مى سوزد و مى گويند، راضى نيستيم كه سيگار بكشى؛ راضى نيستيم كه با رفيق بد ادامه رفاقت بدهى؛ راضى نيستيم كه عمرت را بيهوده تلف كنى؛ راضى نيستيم كه اهل خوبى ها نباشى، و فرزند هم در مقابل آن ها موضع گيرى بكند و كارش را هم چنان ادامه بدهد و اين قدر پدر و مادر خود را از اين بابت در فشار قرار بدهد كه قلب آنان بسوزد و آن ها واقعاً از اين فرزند خود ناراضى بشوند و به تعبير روايات، او را عاق كنند. اين عاق شدن، جزء گناهان كبيره بوده كه دربار آن، وعده آتش داده شده است.

پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم و جوان عاق شده در حال احتضار

در اين باره روايت عجيبى را هم نقل مى كنند؛ راويان مى گويند: پيغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم به عيادت

______________________________
(1) 3. شورى: 37: و [همان ] كسانى كه از گناهان بزرگ دورى مى كنند ...

(2) 4. وسائل الشيعه ج: 15 ص: 319- 318، حديث 20629.

(3) 5. نساء: 10: بى ترديد كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، فقط در شكم خود آتش مى خورند، و به زودى در آتش فروزان در آيند.

 

جوان بيمارى رفتند. پيغمبر از همه دلسوزتر نسبت به امت است. اصلًا نسبت به امت، ما كسى را دلسوزتر از وجود پيغمبر نداريم. با اين كه در ميان امت، افراد جفاكار به پيغمبر، زياد بودند. خود پيغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم در اين باره فرمود: اعمالتان را كه به من عرضه مى كنند و من گناهانتان را كه مى بينم، غصه مى خورم و رنج مى كشم؛ ولى با اين جفاكارى امت، حضرت نسبت به آن ها خيلى دلسوز است. حضرت بالاى سر مريضى كه جوان بيست دو سه ساله اى بود، نشست. پيامبر ديد اين جوان ديگر خوب شدنى نيست و در حال احتضار و در حال مرگ قرار دارد. اين انسان دلسوز والا برگشت به جوان فرمود: حالا كه در آستانه خروج از دنيا قرار گرفتى، زيباترين كار شهادتين است، پس بگو: «لا اله الا الله.» او به پيغمبر نگاه كرد. زبانش بند آمده بود. يك وقت زبان آدم بند مى آيد، به خاطر اين كه فرد سكته مغزى كرده، و يك بار هم زبان آدم بند مى آيد، چون انسان به بيمارى سخت و سنگينى مبتلا شده و بدنش بسيار ضعيف شده است. پيغمبر آگاه به حقايق، مى دانست كه بند آمدن زبان اين جوان هم ممكن است به سكته ارتباط داشته باشد، و هم ممكن است به ضعف شديد بدنى او ارتباط داشته باشد، و هم ممكن است به سنگينى بدنش ارتباط داشته باشد. حضرت دوباره به جوان فرمود: جوانم! بگو: «لا اله الا الله.» ولى جوان باز نگفت. اين طبيبِ دردمندان برگشت به اصحاب فرمود: آيا اين جوان مادر دارد؟ جالب اين بود كه پيغمبر اول فرمود، آيا مادر دارد و نگفت پدر دارد. اصحاب عرض كردند: بله. مادر دارد. حضرت پرسيد: كجا هست؟ اصحاب گفتند: در اتاقى ديگر است. حضرت گفت: او را صدا كنند. همين كه مادرِ جوان آمد و داخل چهارچوب درِ اتاق قرار گرفت، حضرت با يك دنيا محبت به او فرمود: از پسرت راضى نيستى؟ مادرِ جوان گفت: نه. حضرت گفت: پس معلوم شد چرا زبان اين جوان بند آمده.

عاق، گناه خيلى سنگينى است و نمى گذارد آدم در حال ديندارى بميرد. البته، چنان كه در ابتدا گفتيم، اين عاق نبايد به ناحق باشد؛ مثل اين كه پدر و مادر به جوان مى گويند، ما از تو واقعاً راضى نيستيم و نفرينت مى كنيم. از آن ها مى پرسند چرا؟ و آن ها مى گويند: براى اين كه اين جوان خيلى خوب درس مى خواند، و يا مى گويند، به خاطر اين كه اين جوان نماز مى خواند، و يا مى گويند، براى اين كه او در جلسات روضه شركت مى كند، و يا مى گويند، براى اين كه با افراد مذهبى سر و كار دارد و ما دلمان مى خواهد كه او هم به شكل جوانان آمريكا و اروپا لباس بپوشد، و دلمان مى خواهد پنج تا دوست دختر داشته باشد و آن ها را بردارد و به خانه بياورد. در اين موارد، پدر و مادر هر چقدر هم به خودشان فشار بياورند كه فرزند در گردون عاق شدن قرار بگيرد، او در آن قرار نمى گيرد؛ چرا كه آن ها در نقطه اى مى خواهند پسر را آق بكنند كه خدا در آن نقطه پسر را قبول كرده است. در اين جا آن ها قدرت عاق كردن او را ندارند كه بگويند ما عاقت كرديم؛ چون خدا بايد اين عاق را بپذيرد كه نمى پذيرد.

پيغمبر به مادر جوان فرمود: من از تو مى خواهم كه از جوانت گذشت كنى. مادرِ جوان گفت: نمى كنم. پيغمبر اصرار كردند تا بالاخره آن مادر حاضر شد گذشت كند. هنوز جوان نفس داشت و پيغمبر بار ديگر به او فرمود: بگو «لا الا الا الله»، و جوان خيلى راحت گفت: «لا اله الا الله.» مشكل حل شد. علت لال شدن زبان جوان وقت مرگ، قلب مادر بود. كليد باز شدن زبان او هم قلب مادر بود. بعد، حضرت براى اين كه ياران هم بفهمند چه خبرهست، به جوان فرمود: پس چرا بار اول كه به تو گفتم، بگو «لا اله الا الله»، آن را نمى گفتى؟ جوان گفت: آن وقت تا مى خواستم بگويم، «لا االه الا الله»، هيولاى عجيبى در برابر من ظاهر مى شد و زبانم از ترس بند مى آمد. حضرت فرمود: حالا چه شده كه توانستى آن را بگويى؟ جوان گفت: آن هيولا حالا پشت كرده و دارد مى رود. آن وقت رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم به آن جوان فرمود: دعايى را مى خوانم و تو به دنبال من آن را بخوان:

«يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّى الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّى الْكَثِيرَ»

چه دعاى زيبايى! در ضمن اين دعا، پيغمبر دارد خدا را مى شناساند:

«يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ»

اى خدايى كه عمل كم بنده ات را قبول دارى!

خدايى كه خودش غنى و بى نهايت است، اما اين قدر بزرگوار و آقاست كه عمل اندك عبد را قبول مى كند،

«اقْبَلْ مِنِّى الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّى الْكَثِيرَ.»

خدايا! خوبى هايم كم است و بدى هايم بيش تر مى باشد. از اين بدى هاى بيش تر از خوبى هاى من گذشت كن.

و او گذشت مى كند. اگر بناى گذشت كردن نداشت كه از هيچ گناهكارى نمى گذشت. حالا كه بناى گذشت كردن در وجود او هست و حتى از گناه بسيار سنگينى، مانند: گناه حر بن يزيد رياحى كه اين هفتاد دو نفر را در دست اين گرگان گرفتار كرد، گذشت نمود، از ما هم گذشت مى كند. اين اخلاق خداست و اين اخلاق پروردگار مهربانِ عالم است. بعد از خواندن اين دعا هم جوان از دنيا رفت. «1»

بنا بر اين يك اثر ديندارى است:

إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا. «2»

دل هاى خوبان عالم، ظرف محبت دينداران واقعى مى شود، يا جاى وجود دينداران عالم، ظرف وجود فرشتگان مى شود و براى آن ها دعا مى كنند كه:

فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ. «3»

خدايا گناهان اهل ايمان را ببخش.

مؤمن گناه كبيره انجام نمى دهد، ولى او ممكن است به گناه صغيره دچار شود، اما آن گناه صغيره را ملائكه، آن هم ملائك عرش، اصرار دارند كه خدا آن را ببخشد، و ملائكه، مؤمنان واقعى را مى شناسند و به پروردگار مى گويند، او را ببخش، و يك درخواست ديگر فرشتگان عرش، اين است كه مى گويند: خدايا! روز قيامت روز سختى است؛ روز شديدى است؛ روز سنگينى است؛ روز طوفانى است؛ روز پرفشارى است:

وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ. «4»

______________________________
(1) 6. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 132:

وَ قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: اعْتُقِلَ لِسَانُ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَهِ، عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم فِى مَرَضِهِ الَّذِى مَاتَ فِيهِ فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم فَقَالَ لَهُ: قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَيْهِ، فَأَعَادَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم، فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَيْهِ، وَ عِنْدَ رَأْسِ الرَّجُلِ امْرَأَهٌ، فَقَالَ لَهَا: هَلْ لِهَذَا الرَّجُلِ أُمٌّ؟ فَقَالَتْ: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَنَا أُمُّه. فَقَالَ لَهَا: أَ فَرَاضِيَهٌ أَنْتِ عَنْهُ أَمْ لَا؟ فَقَالَتْ: لَا بَلْ سَاخِطَهٌ. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم فَإِنِّى أُحِبُّ أَنْ تَرْضَىْ عَنْهُ، فَقَالَتْ: قَدْ رَضِيتُ عَنْهُ لِرِضَاكَ يَا رَسُولَ اللَّه! فَقَالَ لَهُ: قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَالَ: قُلْ يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّى الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّى الْكَثِيرَ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ، فَقَالَهَا، فَقَالَ لَه: مَا ذَا تَرَى؟ فَقَالَ: أَرَى أَسْوَدَيْنِ قَدْ دَخَلَا عَلَىَّ. قَالَ: أَعِدْهَا فَأَعَادَهَا فَقَالَ: مَا ذَا تَرَى؟ فَقَالَ: قَدْ تَبَاعَدَا عَنِّى وَ دَخَلَ أَبْيَضَانِ وَ خَرَجَ الْأَسْوَدَانِ، فَمَا أَرَاهُمَا وَ دَنَا الْأَبْيَضَانِ مِنِّى الْآنَ يَأْخُذَانِ بِنَفْسِى فَمَاتَ مِنْ سَاعَتِه.

(2) 7. مريم: 96: قطعاً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، به زودى [خداى ] رحمان براى آنان [در دل ها] محبتى قرار خواهد داد.

(3) 8. غافر: 7. پس آنان را كه توبه كرده اند و راه تو را پيروى نموده اند بيامرز

(4) 9. غافر: 9. و آنان را از عقوبت ها نگه دار، و هر كه را در آن روز از عقوبت ها نگه دارى بى ترديد او را مورد رحمت قرار داده اى.

 

خدايا! ما از تو مى خواهيم كه در قيامت، تمام مؤمنين واقعى عالم را از رنج هاى قيامت نگهدارى تا آن ها وقتى دارند وارد محشر مى شوند، درد و رنجى نداشته باشند.

و يك درخواست ديگرشان اين است كه: خدايا! تمام اين اهل ايمان را وارد بهشت كن؛ اما نه اين كه آن ها را تنها در بهشت ببرى؛ بلكه پدران خوب گذشت آنان، همسران خوب ايشان و فرزندان خوبشان را هم همرا آنان در بهشت قرار بدهى، و همان طورى كه در دنيا آن ها دور هم بودند و خوش بودند، در اين جا هم دور هم باشند و در بهشت هم به صورت خانوادگى كنار يكديگر باشند:

رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتى وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ. «1»

اين فيوضات الهى به انسان مى رسد، البته، وقتى كه او ديندار باشد؛ ولى انسان بى دين، از دعاى فرشتگان محروم است، و اصلًا دعاگو ندارد؛ بلكه برخى از بى دين ها، مانند معاويه، چنان كه امام صادق عليه السلام از حضرت على عليه السلام نقل كرده، وقتى مى ميرند و خبر مرگشان كه به مردم مى رسد، آن ها احساس راحتى مى كنند «2»؛ چرا؟ چون با مرگ خود، ديگران را از شرّ خود راحت مى كنند؛ امّا ديندار واقعى كه از دنيا مى رود، مثل حضرت سيدالشهداء عليه السلام، برادران و ياران حضرت كه در اوج ديندارى بودند، هزار و پانصد سال است كه از دنيا بيرون رفتند، امّا در خلال اين هزار و پانصد سال، هنوز هم در همه جا دنيا براى ابى عبدالله عليه السلام گريه مى كنند؛ خرج مى كنند؛ جلسه برپا مى كنند. اگر اين امر يك امر خدايى نبود كه اين گونه نبود.

اين ذوق و سماع ما، مجازى نبود و ين جهد كه مى كنيم، بازى نبود

با بى خردان بگو كه اى بى خردان بيهوده سخن به اين درازى نبود

علاءالدوله سمنانى «3»

______________________________
(1) 10. غافر: 8: پروردگارا! و آنان را در بهشت هاى جاودانى كه به آنان و به شايستگان از پدران و همسران و فرزندانشان وعده داده اى در آور يقيناً تو تواناى شكست ناپذير و حكيمى.

(2) 11. اشاره به روايتى كه تفسير قمى، ج 2، ص: 268 آن را نقل كرده است. قمى اين روايت را از امام صادق عليه السلام، و آن حضرت آن را از پدرانش صلوات اللَّه عليهم نقل كرده است. در اين روايت، حضرت على عليه السلام خطاب به معاويه مى گويد: «... فَإِنْ أَنَا قَتَلْتُكَ فَإِلَى النَّارِ أَنْتَ وَ يَسْتَرِيحُ النَّاسُ مِنْكَ وَ مِنْ ضَلَالَتِكَ وَ إِنْ قَتَلْتَنِى فَأَنَا إِلَى الْجَنَّه ...»

(3) 12. شيخ ابوالمكارم ركن الدين علاءالدوله احمد بن محمد بن احمد بيابانكى سمنانى از بزرگان تصوف ايرانى و از شاعران و نويسندگان سده هاى هفتم و هشتم هجرى قمرى بود. وى در زمان اباقا و ارغون شاه ايلخانى داراى مشاغل ديوانى و سياسى مهم بود. سلوك و صحبت با شيخ عبدالرحمن اسفراينى از روندهاى مهم در زندگى روحانى علاءالدوله بود. شيخ علاءالدوله سمنانى در تصوف معتقد به ميانه روى بود و در زمينه اجراى دستورهاى دين اسلام و سازگارى باورها با اصول دين سخت گير بود. علاءالدوله مردى ثروتمند بود و چندين بار نيز سفر حج را انجام داد. گسستن كامل او از خدمات دربارى در سال ق. و با اجازه الجايتوخان (- ق.) صورت گرفت. پس از سال، علاءالدوله در خانقاه سكاكيه معتكف شد. خواجوى كرمانى از ارادتمندان او بود و گردآورى ديوان اشعار علاءالدوله سمنانى را نيز به وى نسبت داده اند. آرامگاه شيخ علاءالدوله سمنانى در روستاى صوفى آباد سمنان قرار دارد.

 

اين معيت پروردگار با آنان است كه چنين برنامه هايى را صورت مى دهد. محبوب شدن نزد قلوب پاكان و برانگيختن فرشتگان به دعا، از آثار ديندارى است.

 

آرامش، اثر ديگر ديندارى

اثر ديگر ديندارى، آرامش است. واقعاً دينداران واقعى در آرامش هستند:

الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ. «1»

اين وعده پروردگار است كه براى آنان امن و آرامش باشد.

پيغمبر اسلام گامى فقط نان خالى به دست مى آوردند، ولى با اين حال مى گفتند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» «2»، و اصلًا از اين كه چرا من ندارم و مشركين دارند، و چرا من نان خالى دارم و سفر خان فلانى پر است، اضطراب نداشت؛ حضرت آرامِ آرام بود. روزى هم كه نداشت، چنان كه نوشته اند، گاهى اتفاق مى افتاد حضرت، سه شبانه روز هم يك لقم غذا به دست نمى آورد و شكم حضرت خيلى مالش پيدا مى كرد، آن حضرت با دستمالى تكه سنگى را به شكم خود مى بست تا از مالش رفتن شكم خود جلوگيرى كند. بعد در همين حال، هر كسى او را مى ديد و مى گفت: آقا! حالتان چطور است؟ حضرت نمى گفت: من سه شبانه روز است كه نان نخوردم؛ بلكه آرام و راحت مى گفت:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ.» «3»

در هر حالى به سر مى برم، برايم جاى شكر هست.

______________________________
(1) 13. انعام: 82: كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ستمى [چون شرك ] نياميختند، ايمنى [از عذاب ] براى آنان است، و آنان راه يافتگانند.

(2) 14. حمد: 2.

(3) 15. جامع الأخبار، ص 182، الفصل الحادى و الأربعون و المائه فى النوادر و هو آخر الكتاب:

عَنْ عَلِىٍّ عليه السلام قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم إِذَا رَأَى مَا يَكْرَهُ، قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ إِذَا رَأَى مَا يَسُرُّهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِنِعْمَهِ اللَّهِ تَتِمُّ الصَّالِحَات.

 

ما اوج آرامش اهل دين را مى توانيم در گودال قتلگا كربلا ببينيم. در اين موقعيت، آن قدر حضرت سيد الشهداء عليه السلام آرامش باطن داشت كه با ديدن هفتاد و دو بدن قطعه قطعه شد ياران و فرزندانش، و با شنيدن صداى ناله زنان و بچه هاى كاروانش، انگار كه گودال قتلگاه بهترين تختخواب استراحت اوست. براى همين، او صورت خود را بر روى خاك گذاشت و گفت: «الهى! رضاً بقضائك.» «1» آن هم در كمال آرامش؛ يعنى اصلًا دلش گرفتار اين نبود كه چرا الان يزيد در كاخ نشسته و من در گودالم؛ چرا الان دارند شيرخوارگان بنى اميه را در گهواره هاى شان آرام مى كنند؛ گهواره هايى كه به آن، ميخ طلا و نقره زده بودند، ولى بايد نوزاد شش ما من، تشنه جان بدهد. اصلًا دل او اسير اين مسايل نبود؛ چون همه ناآرامى ها متعلّق به اسارت قلب است؛ همه چون و چراها، متعلّق به اسارت قلب است. همين است كه اهل ايمان آرامش كامل دارند. به خدا قسم، حضرت ابى عبدالله عليه السلام در گودال قتلگاه، از نظر باطن، خوش تر از شاهانى بود كه روى گران ترين تخت ها آرميده بودند.

مى دانيم اين آرامش باعث سلامت بدن است؛ اين آرامش باعث طول عمر مى شود؛ اين آرامش باعث قدرت دفاعى بدن ماست؛ مى دانيم دكترهاى مهم عالم امروز مى گويند، منشأ بيش تر امراض، به تعبير خودشان، استرس هاست كه البته، اين سخن جديدى نيست كه آن ها مى گويند. اين سخنى است كه هزار و پانصد سال پيش، امام صادق عليه السلام گفت: «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ كُلِّ شَرٍّ.» «2» معناى خارجى «غضب»، همان استرس است. اين سخن امام صادق عليه السلام است.

قرآن مجيد مى فرمايد از آثار ديندارى واقعى، آرامش و امنيت است.

 

خاكستر شدن مغازه و آرامشى شگفت

رفيقى داشتم كه اى كاش زنده بود و من مى توانستم به او بگويم كه يك شب در جلس ما بيايد تا ما بتوانيم او را از نزديك ببينيم. ولى اكنون او در بين ما نيست. اين رفيق من، در زمان حياتش مغازه پر درآمدى داشت. علت پردرآمدى مغازه اش هم خوبى خودش بود. او خيلى خوب بود. اين قدر او خوب بود كه با

______________________________
(1) 16. شيخ شريفى، كلمات الإمام الحسين عليه السلام، ص 510:

صبرا على قضائك يا رب لاإله سواك، يا غياث المستغيثين، مالى رب سواك ولا معبود غيرك، صبرا على حكمك يا غياث من لا غياث له، يا دائما لا نفاد له، يا محيى الموتى، يا قائما على كل نفس بما كسبت احكم بينى و بينهم وأنت خير الحاكمين. (مقتل الحسين عليه السلام للمقرم: 357، ينابيع الموده، ص 418).

(2) 17. كافى، ج 2، ص 303.

 

اين كه صد مغازه آن طرف تر از مغازه او هم جنس هاى مغاز او را داشتند، ولى مردم آن صد مغازه را رها مى كردند و مى آمدند از مغاز او خريد مى كردند؛ چون او خيلى آدم باانصافى بود. نبايد خيلى تعجب كنيم. او وقتى مُرد، بعد پنجاه سال درآمد فراوان، فقط يك خانه معمولى براى زن و بچ خود گذاشت. به راستى، آن هم پول ها چه شد. او اين پول ها را از خدا گرفته بود و با خدا هم معامله كرد. البته، او پسرهايش را زن داد و دخترهايش را هم شوهر داد؛ نه اين كه آن ها را در سختى قرار بدهد؛ چون به هيچ مردى اجازه نداده اند كه كلّ ثروت خود را در راه خدا بدهد تا بعد از مرگش، زن و بچه هاى خودش محتاج به ديگران شوند. او زندگى هم آن ها را رو به راه كرد. ولى آن درآمد خيلى بيش از اين ها بود، و او اين درآمد را بعداً با خدا معامله مى كرد. به خوبى يادم است او هميشه يك عبا زير بغلش بود. وقتى كه هوا سرد مى شد، آن را بر دوش خود مى انداخت، و براى نماز به مسجد مى آمد، و باز بعد از خواندن نماز، آن را بر روى دوشش مى انداخت. خيلى هم آرام راه مى رفت. يك روز كه او آرام آرام داشت به طرف مغازه اش مى رفت. كسى آمد و به او گفت كه كجا مى روى؟ او گفت: مثل هر روز، هشت صبح به مغازه ام مى روم. آن شخص گفت: امروز به مغازه ات نرو. او گفت: چرا مگر بازار تعطيل است؟ آن شخص گفت: نه، مغاز شما ديگر تعطيل شد. رفيقم گفت: چطور تنها مغازه ما تعطيل شد؟ گفت: ديشب در نيمه هاى شب سيم هاى قديمى برق اتصالى پيدا كرد و جرقه زد و مغاز بغل شما كه يك جعبه فروشى بود، آتش گرفت. آن جا كه جاى آمدن ماشين آتش نشانى نبود و براى همين نتوانستند جلوى پيشرفت آن آتش را بگيرند. پس آتش هاى آن مغازه به مغازه شما هم رسيد و هم مغازه و هم جنس هايت را خاكستر كرد. شدت آتش چنان بود كه ساختمان مغازه ات هم فرو ريخت. الان هم آن جا مأموران آتش نشانى ايستاده اند.

ممكن است جوانان باور نكنند؛ ولى اين ماجرايى است كه خود من در جريان آن بودم. آخر، من آن وقت در همان نزديكى ها زندگى مى كردم. او بعد از شنيدن آنچه برايش پيش آمده بود، همان طورى كه عبا زير بغلش بود، به مسجد رفت و عباى خود را بر روى دوشش انداخت و دو ركعت نماز عاشقانه و با حال براى خدا خواند. سلام نماز را كه داد، با لحنى صميمانه به خداوند گفت: دلت مى خواست من پيرمرد با اين محاسن سفيدم ديگر اين بار سنگين دنيا بر روى دوشم نباشد، و وقت مردنم هم دغدغه نداشته باشم و نگويم، آى پول! و آى مغازه ام! چه عشقى با من كردى كه اين بار سنگين را خاكستر كردى و به باد دادى كه من راحت بميرم. بعد او اصلًا به مغازه اش نرفت كه ببيند چه شده است. او به خانه برگشت و يكى دو سال بعد هم از دنيا رفت.

اين حال از كجا براى انسان آمده بود؟ از اين آيه: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ. «1»

بند خوب من! آنچه داشتى اگر از دستت رفت، متاع اندك دنيا بود، پس براى آن غصه نخور. من نمى گذارم تو به مشكل برخورد نمايى. اگر دو روز هم مشكل داشتى، صبر كن. من مشكل تو را حل مى كنم. اگر ثروت دنيا را به تو دادم، خوشحال و مغرور نشو؛ چون اين ها را بايد بگذارى و بميرى؛ براى همين، نه با از دست رفتن آن ها دچار غصه شو، و نه با به دست آوردنشان دچار غرور و خوشحالى شو؛ طرفين آن برايت مساوى باشد. با من باش، نه با پول؛ با من باش، نه با مغازه؛ مغازه هم ماندنى نيست. حالا هم سرپا بماند و به حادثه برخورد نكند، باز ملك الموت خواهد آمد و آن را از دستت مى گيرد و تو را با يك پارچه كفنى به آن طرف انتقال مى دهد. چنين آرامش به زهد برمى گردد، و اين زهد هم از آثار مهم ديندارى واقعى است.

______________________________
(1) 18. حديد: 23: تا [با يقين به اين كه هر گزند و آسيبى و هر عطا و منعى فقط به اراده خداست و شما را در آن اختيارى نيست ] بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخوريد، و بر آنچه به شما عطا كرده است، شادمان و دلخوش نشويد

 

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مسئولیت‌های انسان
چهار وظيفه مهم‏
مقام قرآن مجيد
تبیین لغت دنیا
ارزشها و لغزشهاى نفس - جلسه بیست وچهارم – (متن ...
نامحدود بودن خواسته‏ها در بهشت
اندیشه در اسلام - جلسه دوازدهم
على (ع) مصداق پاكى ها - جلسه دوم (متن کامل +عناوین)
برخورد كريمانه خدا با عموم خلق خدا
3 ـ تبعيت از ولايت و رهبرى

بیشترین بازدید این مجموعه

مقام قرآن مجيد
3 ـ تبعيت از ولايت و رهبرى
3- بركات مكه در قرآن‏
اهل حق و مواظبت از خود
داستان دوم: ماجراى پارچه‏فروشى كه با خدا معامله ...
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
چهار وظيفه مهم‏
قلب اميرالمؤمنين (علیه السلام)
اندیشه در اسلام - جلسه شانزدهم (3)- (متن کامل + ...
معنای انسان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^