فارسی
يكشنبه 07 مرداد 1403 - الاحد 20 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

ايمان و آثار آن - جلسه بیست و پنجم - (متن کامل + عناوین)

 

گریه شوق اهل ايمان

 

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلا و السلام على محمّد و اهل بيته الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين

 

كتاب خدا، قرآن محيد، نزديك به سيصد بار، رحمت پروردگار و مهر و مهربانى حضرت حق را مطرح كرده است. نظام بندى قرآن را هم كه ملاحظه مى كنيم، مى بينيم

قرآن صد و چهارده سوره دارد كه ابتداى هر سوره اى با رحمت خدا شروع شده، هم با رحمانيت، و هم با رحميت كه ترجمه ريشه اى هر دو، مهر و محبت است.

در بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم ، از نظر ادبى، كلمه «رحمن» بنا به نگاه قوى ترين و بزرگ ترين عالمان، امثال: مرحوم آيت الله خويى «1» كه يك جلد تفسير بر سوره حمد و بخشى از آيات بقره دارند و عمرشان هم كفاف نداد كه آن را ادامه بدهند، اما همين يك جلدى كه نوشتند، جزء منابع ارزشمند علمى اسلامى است. «2» امثال ايشان مى گويند، كلمه «رحمن»، صيغ مبالغه است كه خود پروردگار هم كه اين لغت بسم الله را به كار گرفته، در صدد اين بوده كه بگويد، مهر، رحمت و محبت او، اندازه و حدود ندارد و اين كه بينديشيم و دريابيم كه اگر خداوند متعال كسى را در معرض رحمانيت خودش قرار بدهد كه عبارت از محبت و مهر بى اندازه است، آن انسان متصل شده به اين رحمت بى اندازه، چه موجودى مى شود و چه آثارى از او ظهور مى كند، اگر بنا باشد آن انسان، مطلع الفجر خورشيد رحمانيت خدا باشد و افق طلوع رحمت خدا شود ..

______________________________
(1) پى نوشت

1. آيت الله سيدابوالقاسم خويى فرزند سيد على اكبر بن ميرهاشم موسوى خويى. او در 15 ماه رجب 1317. ق در خانواد علم و تقوا در شهر خوى ديده به جهان گشود. پدرش، آيت الله حاج سيد على اكبر فرزند سيد هاشم موسوى خويى، از شخصيت هاى برجست خوى بود. بيش تر در محضر درس ميرزاى نائينى و كمپانى بوده است. حوز درسش تا پايان عمر ادامه داشت و چنان شهره يافت كه در دو دهه آخر عمرش، در حوزه هاى علميه عراق، بلكه جهان اسلام بى نظير بود بسيارى از فقها و فضلاى امروز، خوشه چين دانش بيكران اين استاد والامقام مى باشند. برخى از شاگردانش عبارتند از: آيت الله ميرزا جواد تبريزى، آيت الله سيد ابوالحسن شيرازى، آيت الله سيد جمال الدين خويى، آيت الله باقرشريف قرشى، آيت الله باقر ايروانى، سيد محمدباقر حكيم.

از آثار اوست: معجم رجال حديث- فقه الشيعه، در 5 جلد، در فقه- مصباح الاصول در 2 جلد، در اصول استدلالى 4- اجود التقريرات، در تقريرات دروس مرحوم ميرزاى نائينى، در 2 جلد- نفحات الاعجاز فى رد حُسن الايجاز- البيان فى تفسير القرآن- فقه القرآن على المذاهب الخمس ..

آيت الله خويى سرانجام در پى يك بيمارى قلبى، در روز شنبه 8 صفر 1413. ق (مطابق با 17 مرداد 1371 ش) در كوفه دارفانى را وداع گفت.

منبع: كتاب قرآن پژوهان آذربايجان غربى، با تلخيص.

(2) 2. اشاره به كتاب البيان فى تفسير القرآن است كه دوّمين و مهم ترين اثر قرآن پژوهى آيت الله خويى مى باشد .. تنها يك جلد است و در سال 1375. ق. در «مطبعه الآداب» نجف اشرف منتشر شد ..

منبع: كتاب قرآن پژوهان آذربايجان غربى، با تلخيص.

 

من در اين زمينه، در شرح دعاى كميل كه در حدود پانصد صفحه است، گوش بسيار بسيار دورنمايى از مهربانى پروردگار عالم را تصوير كرده ام، البته، با كمك قرآن و كتاب هاى علمى.

اين كتاب به شش زبان ترجمه شده، و از ترجمه هاى خارجى اين كتاب، اطلاعات خوبى به من رسيده، كه در اين جا من به آن ها كارى ندارم، و فقط مى خواهم زمانى را يادآور شوم كه اين شرح دعاى كميل اميرمؤمنان را دادم كه براى كشورهاى پاكستان، هند و بنگلادش، به اردو ترجمه كنند و همين طور اين كتاب را دادم كه براى كشورهاى عربى و سنى نشينى به عربى ترجمه كنند. مترجم كتاب به زبان اردو كه خودش هندى بود، ولى استاد زبان فارسى بود، يكبار متن فارسى شرح دعاى كميل را خواند، براى اين كه چهارچوب كتاب به دست او بيايد و بداند به چه كيفيتى بايد ترجمه شود؛ چون ترجم اين كتاب كار مشكلى بود؛ براى اين كه من در اين كتاب، نزديك به دويست صفحه راجع به مهربانى پروردگار عالم مطلب آورده بودم و اين دويست صفحه از نظر عاطفى و از نظر ادبى روى موج انشاى عاطفى قرار گرفته بود و او مى خواست كتاب با همين كيفيت را به اردو برگرداند، و مترجم عربى كتاب هم مى خواست چنين كند، با اين كه هيچ كدام از آن ها همديگر را نمى شناختند؛ چون كسى كه اردوزبان بود، هندى بود، و كسى هم كه عرب زبان بود، اهل يكى از ممالك عربى بود. هر چند هر دو نفر در قم مى خواستند اين كار را انجام بدهند، ولى بى خبر از همديگر، به ما گفتند كه ما قبل از اين كه اين كتاب را ترجمه كنيم، به اندازه عمرمان در كنار رحمت خدا گريه كرديم، نه براى خواندن ذكر مصيبت، براى اين كه در اين كتاب هيچ مصيبتى ذكر نشده است؛ بلكه وقتى آدم خدا را، رحمتش را و محبتش را مى شناسد، واقعاً بى طاقت مى شود و نمى تواند جلوى گريه كردن خود را بگيرد. اسم اين گريه، گريه شوق است

 

كتاب طاقديس «1» نسخه قاجارى خان ما و گریه شوق

پدر بزرگ من و پدر خود من، هردويشان، كتاب طاقديسى داشتند كه شايد هشتاد و نود سال پيش آن را خريدند. اين كتاب چاپ روزگار قاجاريه است و حالا هم خيلى كهنه شده .. اين دو تا با اين كتاب زندگى مى كردند. پدر بزرگم، مخصوصاً زمستان ها، وضو مى گرفت و مى آمد رو به قبله زير كرسى مى نشست و اين كتاب را باز مى كرد و مى خواند و گريه مى كرد، در حدى كه جلوى پيراهنش از گريه خيس مى شد. همين كار او، به پدر من منتقل شد. من وقتى بچه بودم با اين كه كتاب را نمى شناختم، ولى مى ديدم پدرم كتاب كهنه اى مى آورد و مى نشيند با تُن صداى محزون، آن را مى خواند و گريه مى كند.

ما در اين جو بزرگ شديم و در جوّ ماهواره و گناه نبوديم؛ در جوّ فساد نبوديم؛ در جوّ تقلّب و دوز و كلك نبوديم؛ در جوّ مادرانى نبوديم كه شوهرداران خوبى نباشند؛ در جوّ پدرانى نبوديم كه همسرداران خوبى نباشند. جوّ خانه پاك بود،؛ نور بود؛ الهى بود؛ شوق بود؛ نشاط بود؛ عبادت بود؛ حال بود.

كمى كه من بزرگ شدم، هنوز اين كتاب شمار صفحه هم نداشت، من كلاس دوم و يا سوم بودم كه با مداد بر صفحات آن شماره گذاشتم. بعد ديدم اين كتاب كتاب طاقديس مرحوم ملا احمد نراقى «2» است. ملا احمد در اين كتاب اشعارى را دارد كه واقعاً وقتى آدم مى نشيند آن ها را زمرمه مى كند، نمى تواند از گريه خوددارى كند.

پدران و مادران بايد مقدارى به خانه هاى شان جو معنوى بدهند؛ بايد مقدارى در خانه سنگين و رنگين باشند؛ عاطفه و محبت را در خانه به صورت درياوار هزينه كنند؛ در خانه خيلى آرام باشند؛ گاهى قرآن مجيد را در اين شب هايى كه طولانى است، بردارند و زمزمه كنند؛ گاهى اشعار گذشتگان را زمزمه كنند؛ اگر به آنان هم حالت گريه دست داد، خجالت نكشند و گريه كنند و بگذارند بچه هاى شان اين شكل ها، اين گريه ها و

______________________________
(1) 3. مثنوى «طاقديس» اثر طبع و قريحه مرحوم حاج ملااحمد فاضل نراقى، متخلّص به «صفائى» است. اين منظومه گهربار، شامل مواعظ عارفانه و روحانى، آميخته به لطايف و ظرايف ادبى است. سراينده خوش ذوق و فاضل اين مثنوى بلند، توانسته است بسيارى از احكام و اوامر الهى و فصل هايى از مبانى اصول و فروع دين مبين اسلام را با زبان شعر و ذوق در هم آميزد و بر ملاحت و حلاوت مفاهيم دينى بيفزايد. اين مثنوى عرفانى، به جهات فراوانى، شبيه و دنباله روى مثنوى معنوى، اثر مولانا جلال الدين رومى است. انتشارات اميركبير در سال 1362 ش. اقدام به چاپ اين اثر گرانبها كرد. منبع: ويژه نامه كنگره بزرگداشت فاضلين نراقى با تلخيص

(2) 4. حضرت آيت الله ملا احمد نراقى رحمه الله عليه عالمى معروف و علامه اى مشهور، در فقه و اصول ماهر، در حكمت و فلسفه و رياضى متبحر و در آگاهى بر اديان باطله سرآمد بوده است. وى در سال 1185 يا 1186. ق در قريه نراق از توابع كاشان ديده به جهان گشوده، پدرش حاج ملا مهدى بن ابى ذر (م 1209. ق.)، شيخى جليل و فقيهى پارسا بوده است. اين عالم ربانى و حكيم و شاعر توانا، در سال 1244. ق. در شهر كاشان به بيمارى وبا مبتلا و دارفانى را وداع گفت و جسد مطهرش را از كاشان به نجف حمل نمودند و در كنار آرامگاه پدرش در صحن مطهر پشت سر حضرت به خاك سپردند. مجله مشكوه شماره 42، با تلخيص

 

اين حال ها را ببينند. اين لحظات، خاطره هاى بسيار عالى براى آنان مى شود. من خودم خاطراتى كه از خانواده پدرى و مادرى دارم، نمى گذارند كه الان آن طورى كه بايد، در زندگى خوش باشم و لذت ببرم، هميشه من در يادِ آن خاطرات گذشته ام، مثل اين كه در خانه ما اذان بود؛ قرآن بود؛؛ حال بود؛ صفا بود؛ گريه بود؛ پاكى بود؛ رفاقت هاى خوب بود؛ حرف هاى خوب بود؛ عبادت بود؛ از ماه رمضان خوشحال بودند؛ از وقت نماز خوشحال بودند.

من خيلى از شعرهاى كتاب طاقديس را حفظ هستم، يعنى در همان جوى به سر مى برم كه از خانواده پدر بزرگى ام نسبت به اين كتاب شروع شد و باعث شد كه من يكى از كتاب هايى را كه دل به آن ببندم، همين كتاب طاقديس باشد و شعرهايش را حفظ كنم.

 

ماجراى گریه مشتاقانه و عاشقانه حضرت شعيب عليه السلام در كتاب طاقديس

مرحوم نراقى بعضى از روايت هاى بسيار شورانگيز را در كتاب طاقديس به صورت شعر در آورده. از جمله اين روايت كه حضرت شعيب عليه السلام كه بعداً پدر زن موسى بن عمران عليه السلام شد، خيلى گريه مى كرد.

حضرت شعيب عليه السلام چند نوع گريه داشت كه يكى از آن ها، گريه شوق بود. او آن قدر گريه شوق كرد كه كور شد. بعد از اين كه اين پيغمبر خدا از كثرت گريه كور شد، براى اين كه اين افراد مَحْرم اين حريم بودند و خدا عاشق آن ها بود و آن ها را دوست داشت، و خدا هر كس را دوست داشته باشد، در آبرو، در عظمت و در توجّه دادن دل ها به سمت آن ها براى شان زمينه سازى مى كند و يار، مددكار و ناصر آن ها هم مى شود؛ هم چنين دفاع كننده از آن ها مى گردد: إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا «1»، چشم شعيب عليه السلام را برگرداند و چشمش عين روز اول شد، انگار كه او تازه از مادر متولّد شده، چشمى بى عيب. شعيبعليه السلام دوباره گريه كرد، و دوباره كور شد، و خدا هم دوباره چشم شعيب عليه السلام را به او برگرداند. امّا شعيب عليه السلام باز به گريه كردن خود ادامه داد تا براى سومين بار كور شد و بار سوم هم خدا چشمش را به او برگرداند.

دنياى اين افراد با پروردگار، دنياى رفاقت بود؛ دنياى عشق بود؛ دنياى ارتباط بود؛ اين جمعيت شش ميلياردى مردم كره زمين دارند اشتباه زندگى مى كنند، اين جمعيت اگر با خدا ارتباط پيدا كنند، و اگر خدا را به عنوان رفيق خود انتخاب بكنند، و اگر خدا را

______________________________
(1) 5. حج: 38.

 

وكيل خود انتخاب بكنند، زندگى آنان غير اينى كه هست، مى شود.

يك وقت ثروتمندى حرفه اى كه البته، يك روزى هم رسيد كه كل ثروتش به باد رفت و مُرد، آن زمانى كه در اوج ثروت بود، در جلسه اى من را ديد، در حالى كه من نمى دانستم اين فرد كيست. آن جا او را به من معرفى كردند و گفتند، اين فرد خيلى ثروتمند است. نمى دانم چه چيزى پيش آمد كه راجع به شكل زندگى صحبت شد و من يك گوشه اى از زندگى بندگان خدا را در آن جا گفتم. بعد او برگشت به من گفت كه شما خودت چه جورى زندگى مى كنى؟ من آنى كه بود، برايش گفتم. به خدا قسم، او برگشت به من گفت: اين ها راست مى گويند كه من خيلى ثروت زيادى دارم، ولى من حاضرم كل آن ثروت را به تو بدهم و ده روز شكل زندگى ام شكل زندگى تو را پيدا كند. خود اين بند خدا هم گفت: مردم خيال مى كنند كه ثروت داروى درد است. من مى گويم، ثروت نه تنها داروى درد نيست، بلكه ثروت دردساز است.

از جانب خداوند متعال خطاب رسيد: شعيب! بهشت مى خواهى، من بهشت را براى تو قطعاً امضا كردم و تو ديگر در عالم بعد اهل بهشتى. وقتى خود خدا به آدم چنين نويد، خبر و وعده اى بدهد، خيال آدم صد در صد راحت مى شود.

شعيب! از عذاب دوزخ مى ترسى، من تا ابد به تو از عذاب دوزخ امان دادم، و تو دوزخ را نمى بينى. ديگر، تو براى چه چيزى گريه مى كنى؟ براى بار سوم هم كه چشمت را به تو برگرداندم، باز هم تو دارى گريه مى كنى؟ شعيب عليه السلام گفت: خدايا! عاشقم، و گریه عاشق هم بند نمى آيد. من اين قدر گريه مى كنم كه به وصال و لقاى تو برسم. «1»

اين گريه گریه شوق بود. اين گريه اى كه مترجم شرح دعاى كميل مى گفت هم گریه شوق بود؛ يعنى آدم وقتى

______________________________
(1) 6. علل الشرائع، ج 1، ص 57. متن روايت چنين است:

عن أنس قال قال رسول الله صلّى اله عليه و آله و سلّم: بَكَى شُعَيْبٌ عليه السلام مِنْ حُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى عَمِىَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِىَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِىَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا كَانَتِ الرَّابِعَهُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا شُعَيْبُ إِلَى مَتَى يَكُونُ هَذَا أَبَداً مِنْكَ إِنْ يَكُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ آجَرْتُكَ وَ إِنْ يَكُنْ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّهِ فَقَدْ أَبَحْتُكَ فَقَالَ إِلَهِى وَ سَيِّدِى أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّى مَا بَكَيْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ عَقَدَ حُبُّكَ عَلَى قَلْبِى فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاكَ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَيْهِ أَمَّا إِذَا كَانَ هَذَا هَكَذَا فَمِنْ أَجْلِ هَذَا سَأُخْدِمُكَ كَلِيمِى مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ قَالَ الصَّدُوقُ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُ يَعْنِى بِذَلِكَ لَا أَزَالُ أَبْكِى أَوْ أَرَاكَ قَدْ قَبِلْتَنِى حَبِيباً

 

اين گستره بى نهايت مهربانى خدا را مى بيند و اهل خدا هم هست، به او حالت گريه دست مى دهد.

اميرمؤمنان عليه السلام معصوم بود، امّا كميل بن زياد «1» مى گويد: شب جمعه كه حضرت مى خواست دعاى كميل «2» را شروع بكند، صورتش را بر روى خاك مى گذاشت و در همان حالت سجده، دعاى كميل حضرت، تا نزديك اذان صبح، طول مى كشيد. حضرت كه سرش را بلند مى كرد، ديگر خاك زير صورت حضرت از گريه گِل شده بود. «3»

آيا حضرت براى گناهى گريه مى كرد؟ يا اين كه گریه آن حضرت، گریه شوق بود؟

 

«رحمن» و «رحيم» در قرآن كريم

مرحوم آيت الله العظمى خويى مى گويد، وزن كلم «رحمن»، وزن مبالغه است؛ يعنى پروردگارى كه مهر و رحمتش بى اندازه است. حالا اگر مى خواهيم مهر خداوند را با چشممان هم ببينيم، بايد همين عالم را تماشا بكنيم. هم اين عالم، آاثار محبت و آثار رحمت است. «آب» از آثار عنايت و رحمت است؛ «هوا» از آثار حمت است؛ كوه ها از آثار رحمت است؛ يعنى هر چيزى را كه ما در اين عالم مى بينيم، مى بينيم كه آن چيز، جلوه رحمت الله است؛ جلوه مهربانى پروردگار است. اين سخن دربار كلم «رحمن» بود.

و اما كلم «رحيم»، صفت مشبهه است. در ادبيات عرب، صفت مشبّهه واقعيتى است كه دليل بر ثبوت دارد. «رحيم» صفت مشبّهه است؛ يعنى وجود مقدّسى كه مهر، محبت و رحمتش ثابت است و از بين نمى رود و هميشگى و ابدى است.

قرآن صد و چهارده سوره دارد، و اول صد و سيزده سور آن، با رحمانيت و رحميت شروع شده است: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم . البته، يك بار هم يك بسم اللهِ كامل وسط سوره نمل آمده است، و با حساب آن، بسم الله موجود در

______________________________
(1) 7. كميل بن زياد النخعى (12- 82): ابن نهيك بن الهيثم النَّخعى، الكوفى، صاحب أمير المؤمنين عليه السّلام. كان كميل من أصحاب الامام على عليه السّلام و شيعته و خاصته. شهد معه وقعه صفين، و كان عامله على هيت، كما عُدّ من أصحاب الامام الحسينعليه السّلام. استشهد كميل بن زياد فى سنه اثنتين و ثمانين، و قيل غير ذلك. قال ابن أبى الحديد: قتله الحجّاج على المذهب فيمن قتل من الشيعه موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص 498- 502 با تلخيص

(2) 8. دعاء كميل بن زياد النخعى: كان أمير المؤمنين عليه السّلام يقرأ هذا الدعاء فى سجوده على ما رواه الشيخ فى المصباح مرسلا و قال إنه علمه لكميل بن زياد و قال إنه دعاء الخضر ... الذريعه إلى تصانيف الشيعه، ج 8، ص 193

(3) 9. إقبال الأعمال، ص 706.

قرآن، صد و چهل و چهارتا مى شود. يك سوره هم بدون بسم الله شروع شده است، و آن هم سوره توبه است. اين سوره با اين آيه هم شروع شده:

بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ «1»

اين جا و در اين سوره، خدا مى خواسته با پيمان شكنان با تلخى برخورد بكند كه من شما را نمى خواهم و من از شما نمك خورهاى نمكدان شكن متنفّر و بيزار هستم؛ اين جا ديگر جاى بسم الله نبود؛ جاى رحمت نبود؛ جاى رحيم نبود؛ جاى رحمان نبود؛ اما همين خدا، در دو و سه تا آى پايين تر، يك مرتبه درگيرى اش به طور كلى فروكش مى كند و به همين نمك به حرام هاى عهدشكن مى گويد، اگر توبه كنيد، من شما را قبولتان مى كنم و گناهتان را مى بخشم و شما را مى آمرزم.

من اين سخنان را دارم مى گويم كه اگر خداى نكرده جوانى كه فريب فرهنگ غرب، و يا فريب ماهواره ها، و يا فريب رفيق بد را خورده و از پروردگار فاصله گرفته است، برگردد؛ چون تا ابد او در زندگى خود نمى تواند رفيقى مهربان تر و با محبت تر از خداوند پيدا كند. به خدا قسم، جوانان بايد توجّه كنند كه:

اين دغل دوستان كه مى بينى مگسانند گرد شيرينى «2»

سعدى

جوانان بايد بدانند كه بهترين رفيق، آن كسى است كه محبت و مهرش ثابت است و محبت و مهرش هم مُثبت مى باشد و در برابر هزينه كردن مهر و محبتش هم هيچ چيزى از شما نمى خواهد. فقط محبت مى خواهد.

 

مشاهده مهرورزى خداوند با بندگانش در دعاى عرفه امام حسين عليه السلام

همين طور اگر جوانان مى خواهند محبت و مهرورزى خداوند متعال را ببينند كه چگونه است، همين حالا در خانه دعاى عرف حضرت ابى عبدالله الحسين «3» را در مفاتيح الجنان ببينيد «4»، آن جايى كه جملات اين جورى شروع مى شوند:

______________________________
(1) 10. خدا و پيغمبرش از مشركان پيمان شكن بيزار هستند.

(2) 11. مثنوى اى در مواعظ سعدى با همين مطلع.

(3) 12. دعاء عرفه المنسوب إلى سيد الشهداء عليه السّلام دعاء مبسوط مشهور، فيقال: إنه كان يدعو به فى جبل عرفات على ملا من الناس و قد حفظوه عنه، و فيه بيان الحمد و الثناء و الشكر للحضره الربوبيه و تقرير المعارف الدينيه الإلهيه و ذكر بدائع صنائع الله تعالى فى مخلوقاته ... الذريعه إلى تصانيف الشيعه، ج 8، ص 193

(4) 13. مفاتيح الجنان، ص 271- 260.

 

«انْتَ الَّذِى سَتَرْتَ»

تويى كه آبروى من را نبردى

و الا تو كه مى دانى كه در پرونده من چه چيزهايى ثبت شده، اما اين قدر تو رفيق خوب و مهربانى هستى كه بر روى چهل سال گناهان من پرده كشيدى. تازه ما چند تا گناه كرديم.

حكايت شده كه مردى به نام ابن صمد بيش تر اوقات شب و روز وجود خود را محاسبه مى كرد. تا اين كه روزى ايام گذشت عمرش را حساب كرد، ديد شصت سال از عمرش گذشته است. روزهاى عمرش را كه حساب كرد، ديد بيست و يك هزار و نهصد روز شده است. فرياد زد، واى بر من، اگر من در هر روز تنها يك گناه بيش تر مرتكب نشده باشم، پس خدا را با بيست و يك هزار و نهصد گناه ملاقات مى كنم. اين را گفت و بيهوش بر زمين افتاد، و در همان حالت بيهوشى از دنيا رفت. «1»

در رواياتمان دارد اگر گناه، گناهان سنگين، به نهصد هزارتا برسد، حوصل ملائكه به قول معروف سر مى رود، و مى گويند: خدايا! باز هم مى خواهى آبرودارى كنى؛ باز هم مى خواهى محبت كنى، ديگر اين بنده را رد كن. خطاب مى رسد: مگر اين بنده چند تا گناه دارد؟ ملائكه مى گويند: نهصد هزار گناه. خداوند مى گويد: من به اين بنده مهلت مى دهم تا توبه كند. مگر بارِ اين نهصد هزار گناه بر روى شما سنگينى مى كند؟ اين بنده معصيت من را كرده و نه معصيت شما را، پس چرا شما ناراحتيد؟ او با من درگير شده، نه با شما. «2» اين مهربانى پروردگار و لطف او است.

______________________________
(1) 14. محدث قمى، منازل الآخره.

(2) 15. در كتاب مصابيح القلوب، ص 179 روايتى آمده كه از جهاتى به روايت نقل شده در متن، شبيه است:

جوان گنهكارى نزد رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم آمد و عرض كرد: گنهكارم، نزد خداوند براى من آمرزش بخواه تا خداوند مرا بيامرزد. آن بزرگوار از برايش آمرزش طلبيد و خداوند او را آمرزيد. جوان رفت. مدتى گذشت كه در مسير مخالفت دوباره لغزيد و آمرزش از خدا خواست و پيامبر از خداوند آمرزش اين جوان را خواست و خداوند او را آمرزيد. دفع سوم نيز همين طور شد. در دفع چهارم حضرت صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمود: اى جوان! سه دفعه آمدى و من از برايت طلب آمرزش كردم، اين بار خجالت مى كشم. آن جوان، دل شكسته شد و با چشمان پر از اشك، از خدمت حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلّم بيرون رفت و سر به صحرا گذاشت. جبرئيل عليه السلام نازل شد، به رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم عرض كرد: خداوند مى فرمايد، بندگانم را تو روزى مى دهى يا من؟ پيامبر گفت: خداوند روزى مى دهد. آيا بندگانم معصيت مرا مى كنند يا معصيت تو را؟ گفت: معصيت تو را. آيا بندگانم را تو مى آمرزى يا من؟ گفت: خداوند. پس چرا بند مرا دلشكسته نمودى؟ مگر نمى دانى من ارحم الراحمين هستم و آمرزيدن را دوست دارم. اى احمد! برخيز و به صحرا برو و آن جوان كه سر بر روى خاك افكنده، سر ش را از خاك بردار و مژد آمرزش را به او بده.

 

آن جملات دعاى عرفه كه مشتمل بر عبارت: «انْتَ الَّذِى ...» هستند، بسيارند، و در اين مجال اندك، من نمى توانم هم آن ها را بيان كنم. نكته اين جا است كه در روايت دارد، امام حسين عليه السلام وقتى كه اين جملات را در صحراى عرفات مى گويد، از چشم خود حضرت، مانند: مشك آب، اشك مى ريزد. اين در حالى بود كه امام حسين عليه السلام كه من فدايش بشوم، گناهى نكرده بود و در عين حال داشت مى گفت: «انْتَ الَّذِى سَتَرْتَ»: تو كسى هستى كه بر گناهانم پرده پوشى كردى.

 

سِرِّ نديدن مرده خود در خواب

مرحوم آقا شيخ عباس قمى در همين كتاب مفاتيح الجنان مى گويد، هر كس بخواهد مرده خود را خواب ببينيد، اين دعا را بخواند و اين كار را بكند، بعد مرده خود را در خواب ببيند. يك كسى تمام اين كارهايى را كه شيخ عباس قمى گفته بود، انجام داد، ولى مرده خود را درخواب نديد. براى همين، از دست شيخ عباس خيلى ناراحت شد و پيش خود گفت: آخر شيخ عباس اين چه مطالبى بود كه كه در كتابت مفاتيح نوشتى. عمل اين مطالب سودى نداد و نتيجه اى در برنداشت. از اين بابت خيلى عصبانى شده بود. دوست من گفت، شب شيخ عباس به خواب او آمد و گفت: من هم اين مطالب را درست نوشتم. آن فرد گفت: پس من آن ها را غلط انجام دادم. شيخ عباس گفت: نه، تو اتفاقاً هم آن كارها را هم درست انجام دادى. آن فرد گفت: پس چرا مرده ام به خوابم نيامد؟ شيخ عباس گفت: حالا چرا معطل اين هستى كه او به خوابت بيايد. من با اين كه مرده ام، به اين طرف آمده ام و آلان هم من در عالم بعد هستم. خداوند متعال نمى گذارد مرده هايى كه به خاطر گناهان و اشتباهاتى داشتند، اكنون دچار رنجند، به خواب بيداران در دنيا بيايند؛ مبادا كه آبروى مرده بريزد. به اين كه آن مرده در خواب آن زندگان بيايد و بگويد، بله، ما را به زنجير كشيدند و ما را داخل آتش بردند. براى همين خداوند متعال اصلًا نمى گذارد كه آن مردگان به خواب زنده ها بيايند. با اين پرده پوشى خداوند، زندگان مى گويند، اين بند خدا كه مرده، عجب آدم خوبى بوده است و خدا او را رحمت كند، و همان مرد گرفتار كه خداوند نمى گذاشت به خواب كسى بيايد، اگر همين طور چهل نفر آدم خوب دربار او بگويند، خدايا او را بيامرز، خطاب مى رسد كه عذاب او را برداريد؛ چون چهل نفر از بندگانم از من درخواست آمرزش او را كردند. اين خداست.

مقايسه قسمتى از سخن امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه با يك رباعى باباطاهر

«انْتَ الَّذِى غَفَرْتَ »، حالا امام حسين عليه السلام نمى گويد، خدايا! اين كارها را مى خواهم در حق من انجام بدهى؛ بلكه او مى گويد، خدايا! اين كارها را در حقّ من انجام دادى، و تويى آن خدايى كه گناهان مرا بخشيدى.

چقدر امام حسين عليه السلام زيبا دارد مى گويد كه خداوند اين كار كرده. امّا باباطاهر مى گويد، خدايا! اين كار را بكن؛ امام حسين عليه السلام مى گويد، خدا اين كار را كرده، امّا باباطاهر درخواست انجام آن را داده. امام حسين عليه السلام مى گويد، چنين كارى انجام گرفته. باباطاهر مى گويد:

از آن روزى كه ما را آفريدى به غير از معصيت چيزى نديدى

حالا ما چرا گناه كرديم؟ آيا واقعاً ما مخالف خدا بوديم؟ زين العابدين عليه السلام به ما ياد داده كه به خداوند بگوييم، خدايا! تو مى دانى، نه ما با تو جنگ داشتيم، و نه ما با تو مخالف بوديم، بلكه فريب خورديم. ما گناه را به عنوان مخالفت با تو انجام نداديم. يادمان رفت و غفلت كرديم؛ اشتباه نموديم. «1»

از آن روزى كه ما را آفريدى به غير از معصيت چيزى نديدى

آخر من مى ترسم، اين نمازهاى ما هم گناه باشد؛ اين كارهاى خوب ما هم گناه باشد؛ يعنى فرداى روز قيامت، آن ها را هم مورد اشكال قرار دهند كه بابا طاهر مى گويد: به غير از معصيت، چيزى نديدى

 

مقايسه زيباترين شعر سعدى با سخن حضرت در دعاى عرفه

سعدى شعرى دارد كه به عقيد من، اين شعر از نظر معنا، از زيباترين شعرهاى عالم است. اين شعر خيلى زيباست. من گاهى اين شعر را در قنوت نمازهاى مستحبى خوانده ام. وقتى كه اين شعر را مى خواندم، طاقتم را از دست مى دادم و گریه بسيارى مى كردم و مى گفتم: خدايا!

______________________________
(1) 16. اشاره به قسمتى از دعاى ابوحمزه ثمالى، مفاتيح الجنان، ص 192. متن دعا چنين است:

إِلَهِى لَمْ أَعْصِكَ حِينَ عَصَيْتُكَ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِدٌ وَ لا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَ لا لِعُقُوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَ لا لِوَعِيدِكَ مُتَهَاوِنٌ لَكِنْ خَطِيئَهٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى وَ غَلَبَنِى هَوَاىَ وَ أَعَانَنِى عَلَيْهَا شِقْوَتِى وَ غَرَّنِى سِتْرُكَ الْمُرْخَى عَلَى.

 

اين كار را انجام مى دهى؟ بعد ديدم امام حسين عليه السلام مى گويد، اين كار را انجام داده است، حالا تو مى گويى انجام مى دهى. خيلى شعر با حالى است. اگر سعدى، غير از اين رباعى را در كلّ عمرش نداشت، به خدا بس بود كه بگوييم او حرف اول و آخر را در قالب شعر زده است:

بر در كعبه سائلى ديدم

كلم «سايل» در اين جا، به معناى گدا نيست؛ بلكه به معناى درخواست كننده از خدا است:

بر در كعبه سايلى ديدم

اين ها را خود سعدى ديده است. او خيلى از مسافرت ها و ديده هايش را نوشته است:

بر در كعبه سايلى ديدم كه همى گفت و مى گريستى خَش

در غير از شعر، كلم «خَش» «خوش» گفته مى شود، به معناى خوب. به خاطر وزن شعرى اين كلمه بايد «خش» خوانده شود:

بر در كعبه سايلى ديدم كه همى گفت و مى گريستى خَش

من نگويم كه طاعتم بپذير ..........

اصلًا من نيامدم كه پرده كعبه را بگيرم و بگويم، نمازم را قبول كن؛ روزه ام را قبول كن؛ حجم را قبول كن. اصلًا من اين حرف را نمى زنم؛ من كارى به عباداتم ندارم:

بر در كعبه سايلى ديدم كه همى گفت و مى گريستى خَش

من نگويم كه طاعتم بپذير قلم عفو بر گناهم كش

نمى خواهم نمازهايم را قبول كنى؛ نمى خواهم روزه هايم را قبول بكنى؛ بلكه گناهانم را ببخش كه فرداى قيامت، من با اين پرونده پيشت نيايم تا تو به ملائكه بگويى كه او را پيش ابى عبدالله ببريد و پرونده اش را جلوى حسين باز كنيد تا حسابى خجالت زده بشود و آب گردد تا حسين برگردد و بگويد، من ديگر از تو توقّع گناه نداشتم.

براى فهم اين شعر و مقايسه آن با سخن امام حسين عليه السلام بايد يكبار ديگر آن را خواند. سعدى مى گويد، خدايا چنين كارى را بكن، ولى امام حسين عليه السلام با اين سخن خود مى گويد: «انْتَ الَّذِى غَفَرْتَ»، خدايا! تو اين كار را كردى و گناهان مرا بخشيدى:

بر در كعبه سايلى ديدم كه همى گفت و مى گريستى خَش

من نگويم كه طاعتم بپذير قلم عفو بر گناهم كش

 

جوان ها به دنبال چه كسى بهتر از خدا مى خواهند بروند؟

جوان ها به دنبال چه كسى بهتر از خدا مى خواهند بروند؟ به دنبال آن هايى كه تا حالا رفتند، آنان تا به حال چه چيزى به جوانان دادند؟ چه چيزى به آن ها اضافه كردند؟ بلكه آن ها از جوانان كم كردند.

باز در همين دعاى عرفه، مى بينيم كه امام حسينعليه السلام خدا را چنين شناسانده:

«يا مَنْ دَعَوْتُه ... عَطْشاناً فَأَرْوانِى»

تو آن خدايى هستى كه از زمان ولادت من تا به حال، تشنه تو را خواندم، و تو مرا با آب خوش و گوارا سيراب كردى.

اين آب را در كوه ها، در چشمه ها، در رودها چه كسى به راه انداخت؟ من تنها همين را مى دانم كه يك لوله آب در خانه من است، و هر بار به آب نياز داشته ام، شير آب را باز مى كنم و نمى دانم خدا چند ميليارد چرخ را گردانده تا اين يك ليوان آب به من برسد: «يا مَنْ دَعَوْتُه ... عَطْشاناً فَأَرْوانِى»

«يا مَنْ دَعَوْتُه ... عُرْياناً فَكَسانِى»

خدايا! تو بودى كه من عريان تو را خواندم، و تو هم مواد لازم را براى تهى لباس من ايجاد كردى تا بدن من پوشيده شود.

«يا مَنْ دَعَوْتُه ... جائِعاً فَأَطْعَمَنِى». شكم گرسنه من را چه كسى سير كرده؟ آيا رفقايم چنين كردند؟ آيا آن ها نخود و لوبيا را ساختند؟ آن ها گوشت ها را ساختند؟ آن ها سبزيجات را ساختند؟ چه كسى در گرسنگى مرا سير كرده؟ او خدا بوده كه چنين كرده است.

 

خداوند مؤنس مؤمنان در تنهايى قبر

باز هم گوشه اى از رحمت خداوند را بگويم. پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم مى گويد: وقتى بند كفن بنده مومن را باز مى كنند و صورتش را بر روى خاك مى گذراند و لحد مى چينند و بعد در قبر او خاك مى ريزند و آن را پر مى كنند، ديگر همه بايد برگردند. به راستى آن موقع، آن ها چه مى توانند بكنند؟ آن ها نمى توانند آن جا بمانند. يعنى نمى شود كه من در قبر توقّع داشته باشم كه خانمم، پسرم، دخترم، عروسم پيشم بمانند؟ آن ها براى چه بايد در بهشت زهرا بمانند؟ آن ها بايد برگردند. پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم مى گويد: يك طرف قبر، به طرف هم آن هايى كه دارند بازمى گردند، حالت يك پنجره پيدا مى كند و روح ميت، نه بدن او، مى بيند همه دارند مى روند. وقتى همه رفتند، او در آن خان تنهايى قبر، تا مى آيد وحشت زده بشود، صدايى مى شنود كه با شنيدن همان كلمه اول آن، آرامش مى كند. بنده من! نزديكانت تو را گذاشتند و رفتند، مبادا از تنهايى بترسى؛

مبادا از تنهايى غمناك بشوى. خودم تا قيامت مؤنست هستم. «1»

بعد آدم چنين خدايى را بگذارد و رها كند. نمى دانم چرا زندگى بعضى از آدم ها اين قدر اشتباه است.

______________________________
(1) 17. در كافى، ج 3، ص 242- 241، حديث 1، روايتى نقل شده كه مضمون آن مناسب با روايت نقل شده در متن است:

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى هَاشِمٍ عَنْ سَالِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهعليه السلام: مَا مِنْ مَوْضِعِ قَبْرٍ إِلَّا وَ هُوَ يَنْطِقُ كُلَّ يَوْمٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَنَا بَيْتُ التُّرَابِ أَنَا بَيْتُ الْبَلَاءِ أَنَا بَيْتُ الدُّودِ قَالَ فَإِذَا دَخَلَهُ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ قَالَ مَرْحَباً وَ أَهْلًا أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أُحِبُّكَ وَ أَنْتَ تَمْشِى عَلَى ظَهْرِى فَكَيْفَ إِذَا دَخَلْتَ بَطْنِى فَسَتَرَى ذَلِكَ قَالَ فَيُفْسَحُ لَهُ مَدَّ الْبَصَرِ وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ يَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّهِ قَالَ وَ يَخْرُجُ مِنْ ذَلِكَ رَجُلٌ لَمْ تَرَ عَيْنَاهُ شَيْئاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهُ فَيَقُولُ يَا عَبْدَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ شَيْئاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْكَ فَيَقُولُ أَنَا رَأْيُكَ الْحَسَنُ الَّذِى كُنْتَ عَلَيْهِ وَ عَمَلُكَ الصَّالِحُ الَّذِى كُنْتَ تَعْمَلُهُ قَالَ ثُمَّ تُؤْخَذُ رُوحُهُ فَتُوضَعُ فِى الْجَنَّهِ حَيْثُ رَأَى مَنْزِلَهُ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ نَمْ قَرِيرَ الْعَيْنِ فَلَا يَزَالُ نَفْحَهٌ مِنَ الْجَنَّهِ تُصِيبُ جَسَدَهُ يَجِدُ لَذَّتَهَا وَ طِيبَهَا حَتَّى يُبْعَثَ ....

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نفَس ملکوتی
دعای ندبه، گنجینه‌ای ملکوتی و معنوی
تخلیه، تحلیه و تجلیه
آرزوى مريم عليهاالسلام بعد از مرگ
مرگ و عالم آخرت - جلسه هشتم (1) - (متن کامل + عناوین)
ايمان و آثار آن - جلسه بیست و پنجم - (متن کامل + ...
امیرالمؤمنین(ع)، امیر و رئیس شیعیان
موعظه‌پذیری
عاقبت فاصلۀ انسان از معرفت و عمل‏
چهار هدايت برگرفته شده از قرآن

بیشترین بازدید این مجموعه

صدق و صادقین - جلسه چهارم
چند روايت عجيب در مورد پدر و مادر
ايمان و آثار آن - جلسه بیست و پنجم - (متن کامل + ...
آرزوى مريم عليهاالسلام بعد از مرگ
ظرافت عمل
تخلیه، تحلیه و تجلیه
دعای ندبه، گنجینه‌ای ملکوتی و معنوی
مقام باعظمت آیت‌الله العظمی بروجردی
دعای سودمند از منظر آیات و روایات
طلوع هشت حقیقت بر قلب بندگان محبوب

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^