
ظرافت عمل
- تاریخ انتشار: 12 آذر 1392
- تعداد بازدید: 301
من به درس ميرزا جواد آقا مىرفتم. سبزى فروش نزديك خانه ايشان مىگفت كه ايشان با قدِ خميده آمد و يك كيلو سبزى خريد. ايشان خيلى با ادب حرف مىزدند. پس از مدتى برگشتند. ديدم كه بسته سبزى دست ايشان است. نگران شدم كه آيا اشتباهى كردهام؟ ايشان فرمودند : خودتان گِره سبزى را باز كنيد و هر بخشى از آن را در بخش معيّن خودش بگذاريد، ريحان و تَره و ... گفتم : مگر سبزى خراب بود؟ فرمود: نه، عالى بود ؛ اما وقتى به خانه بردم و گره را باز كردم تا سبزى را پاك كنم، ديدم ميان سبزىها يك مورچه است. لانه اين مورچه، يا در مغازه شما و يا همين اطراف است. ديدم اين مورچه، در خانه من لانهاش را پيدا نمىكند و از همسرش و بچههايش جدا مىماند و من در قيامت نمىتوانم جواب خداوند را بدهم. سبزىهايى را كه به من مىدهى، دقت كن كه در آن مورچه نباشد.
اگر انسان به اين حد مىرسد، به اين علت است كه آينده را باور كرده است. اين
آينده را زبان وحى به ما خبر داده است :
«ألا ان فيه علم ما يأتى»