فارسی
سه شنبه 06 شهريور 1403 - الثلاثاء 20 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

صدق و راستى موجب توبه مى‏شود

 

گروهى راهزن در بيابان دنبال مسافر مى گشتند تا او را غارت كنند، ناگهان مسافرى ديدند، به جانب او تاختند و گفتند: هرچه دارى به ما بده، گفت: تمام دارايى من هشتاد دينار است كه چهل دينار آن را بدهكارم، با بقيه ى آن هم بايد تأمين معيشت كنم تا به وطن برسم.

رييس راهزنان گفت: رهايش كنيد، پيداست آدم بدبختى است و پول جز آنچه كه مى گويد ندارد.

راهزنان در كمين مردم نشستند، مسافر به محل مورد نظر رفت و بدهى خود را پرداخت و برگشت، دوباره در ميان راه دچار راهزنان شد، گفتند: هرچه دارى بده وگرنه تو را مى كشيم، گفت: مرا هشتاد دينار بود، چهل دينار بابت بدهى پرداختم، بقيه اش براى مخارج زندگى مانده، به دستور رييس راهزنان او را گشتند، در جستجوى لباس و بار او جز چهل دينار نديدند!

رييس راهزنان گفت: حقيقتش را براى من بگو، چگونه در برخورد با اين همه خطر جز سخن به حقيقت نگفتى و از راستگويى امتناع ننمودى؟

گفت: در كودكى به مادرم وعده دادم در تمام عمرم سخن جز به راستى نگويم و دامن به دروغ آلوده نسازم!

راهزنان قاه قاه خنديدند ولى رييس دزدان آه سردى كشيد و گفت: عجبا! تو به مادرت قول دادى دروغ نگويى و اينگونه پاى بند قولت هستى، ولى من پاى بند قول خدا نباشم كه از ما قول گرفته گناه نكنيم، آنگاه فرياد زد: خدايا! از اين به بعد به قولم عمل مى كنم؛ توبه، توبه!


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عالم یهودی و اعتراف به درستی راه علی(ع)
باران رحمت
امام مجتبى(ع) و اهتمام به امور مسلمين
ثعلبة بن حاطب‏
اجابت خدا
توبه‏ى مرد نبّاش‏
اگر لقاء مرا دوست دارى‏
پند گرفتن از راهزن
داستان جوان گناهكار
اینان اولياى حقند

بیشترین بازدید این مجموعه

نماز شب
اینان اولياى حقند
حكايت ابراهيم ادهم‏
داستانى شگفت از مبارزه با نفس‏
داستان جوان گناهكار
چه كسى را توانايى عبادت على است؟
اجابت خدا
اگر لقاء مرا دوست دارى‏
حكايتى عجيب از اوضاع و احوال دنيا
امام مجتبى(ع) و اهتمام به امور مسلمين

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^