خسران ، يعنى : « تباه كردن سرمايه وجودى خود و خانواده خود » كه پس از اين تباهى تمام راه هاى نجات به روى انسان بسته مى شود و كليدى براى باز كردن قفل مشكلات دنيا و آخرت انسان برجاى نمى ماند .أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ . .. اينان كسانى هستند كه سرمايه وجودشان را تباه كردند . . . . . . قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوْا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلاَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ. . . . بگو : بى ترديد زيانكاران واقعى كسانى هستند كه روز قيامت سرمايه وجودشان و كسانشان را به تباهى داده باشند ; آگاه باشيد ! كه آن همان زيان آشكار است .در سوره والعصر كسانى را كه آراسته به چهار حقيقت اند از گروه زيانكاران استثنا كرده است .إِنَّ الاِْنسَانَ لَفِى خُسْر * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.كه بى ترديد انسان در زيان كارى بزرگى است ; * مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند و يكديگر را به حق توصيه نموده و به شكيبايى سفارش كرده اند .فخر رازى در تفسيرش به سوره والعصر مى نويسد : معناى دقيق خسران برايم روشن نبود تا روزى در گرماى تابستان در ميان بازار به يخ فروشى برخوردم كه پى در پى مى گفت : اگر از من خريد نكنيد اصل سرمايه ام با آب شدن از دستم مى رود و به خسران دچار مى شوم ، آنجا فهميدم كه خسران به معناى تباه شدن سرمايه استمفسر بزرگ اسلام مرحوم طبرسى در شرح اينكه انسان در حال خسران است چنين توضيح مى دهد :زيرا انسان در سراشيبى نابودى عمر و نقصان زندگى است ، هر روزى كه مى گذرد و هر نفسى كه درمى آيد قدرى به پايان زندگانى نزديك مى شود و سرمايه حياتش در حال نابودى است ، حال اگر سرمايه اش از كف برود و طاعتى به دست نياورد ، در طول عمر در زيان است و فرداى قيامت مى بيند هستى خود را از كف داده و مستحق عذاب دائم گشته استبه دعاى آموزنده كميل بنگريد كه ولىّ خدا و عاشق حضرت حق با سوگند و تضرع از معبودش درخواست مى كند كه عمرش را آباد و پربركت و متصل به خدمت و عبادت قرار دهد .« أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَقُدْسِكَ، وَأَعْظَمِ صِفَاتِكُ وَأَسْمَائِكَ ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتى مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً ، وَبِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً » .به حقت و قداستت و بزرگترين صفات و اسمائت از تو درخواست مى كنم كه همه اوقات شبانه روزم را به يادت آباد كنى و پيوسته و دائم به خدمت گزارى ات بدارى .يا در فرازى ديگر درخواست مى كند :« قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى ، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى ، وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْيَتِكَ ، وَالدَّوَامَ فِى الاِْتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ ».به اعضايم در راه خدمتت نيرو بخش و دلم را بر عزم و همت در راه عبادت محكم و استوار ساز و كوشش در راه خشيت و پرواى از عظمتت و مداومت در پيوستن به خدمتت را به من ارزانى دار تا در ميدان هاى پيشتازان به سويت برانم و در ميان شتابندگان به كوى قرب و جوارت سبقت گيرم .
خسارت ديدگان
از جمله خسران زدگان و زيانكاران كسانى هستند كه فرداى قيامت وزنه اعمالشان سبك و كار خيرى براى توزين ندارند و نيز افرادى كه خود را از توفيق ايمان به خدا و پيامبر و معصومان و قيامت محروم نمودند و آنانكه دو رويى و نفاق پيشه كردند و دل به شيطان سپردندخسران ديدگان و زيانكاران مردمى هستند كه وحى الهى و پيامبران و فرهنگ پاك آسمانى و امامان معصوم و اسوه هاى ربانى هم چون ابراهيم و اسماعيل و يعقوب و يوسف و موسى و عيسى (عليهم السلام) و وجود مبارك پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حضرت امام حسن و امام حسين (عليهم السلام)و امثال اينان را رها كرده و در برابر فرهنگ هاى مادى و طاغيان و شياطين كمر خم نموده و به پذيرش فرهنگ آنانكه حاصلى جز تخريب بناى انسانيت و ساختمان شخصيت و كرامت آدمى ندارد تن در مى دهند .
نمونه هائى از خسارت ديدگان
زندگى ظلمانى
شب جمعه اى براى خواندن دعاى كميل به يكى از زندان هاى معروف تهران دعوت شدم ، پس از پايان مراسم خبر شدم كه تئوريسين و مغز متفكر كمونيست هاى ايران كه به چند زبان زنده دنيا تسلط داشت و مايه اميد روس ها در ميان جوانان مملكت بود در دعا حاضر بوده است .از مأموران زندان خواستم كه زمينه ديدار مرا با او فراهم آورند ، اين ديدار برقرار شد . به او گفتم پرسشى دارم كه بسيار علاقه مندم به راستى و درستى و بدون لحاظ كردن اينكه يك زندانى هستى به من پاسخ گويى ، جوابش مثبت بود ، سؤال كردم بيش از پنجاه سال است با رهبران بزرگ ماركسيست ها در كشورهاى كمونيستى ملاقات داشتى و خود نيز مبلّغ بى چون و چراى آنان بودى و هزاران نفر را در اين مملكت به اين مكتب وصل كردى ، نهايتاً چه شد و چه ديدى و از عمر خود كه پنجاه سالش را در مطالعه رشته كمونيستى گذراندى و گروه زيادى را به اين رشته دعوت كردى و آنان هم دعوتت را پذيرفتند چه حاصلى به دست آوردى ؟ پاسخ داد : همه عمرم به پوچى گذشت و همه روز و شبم در ظلمات سپرى شد .
خسران زده حريص
حضرت امام سجاد (عليه السلام) در سفرى كه از زيارت خانه خدا باز مى گشت به دزد قلدرى برخورد كرد كه از حضرت خواست آنچه پول دارد به او بدهد ، حضرت به او فرمود : آنچه برايم مانده حاضرم دو قسم كنم ، بخشى از آن براى تو و نسبت به آن كمال رضايت را دارم و بخشى هم براى من كه راهم را تا مدينه طى كنم و به شهر و ديار و اهل و عيالم برسم ، دزد نپذيرفت و با كمال بى حيايى و زورگويى همه پول ها را درخواست كرد ، حضرت با يك دنيا مهربانى آنچه داشتند به او مرحمت فرمودند .چپاولگر نادان از حضرت خواست لباس هايش را نيز به او بدهد و در اين زمينه مقاومت كرد ، امام (عليه السلام) فرمود : خدا به وضع و حال انسان بيناست و عمل و كارش را مى بيند ، بنابراين خدا را در اين برخوردى كه دارى لحاظ كن ، دزد گفت : خدا خواب است ، امام (عليه السلام) به درگاه حق عرضه داشت آيا بنده ات راست مى گويد تو در خوابى ؟ ! ناگاه شير گرسنه اى از راه رسيد و به دزد حمله كرد و به سرعت او را دريد و نابود نمود و شرش را از حضرت امام سجاد (عليه السلام) دفع كردرحمت خدا به دست امام چهارم (عليه السلام) به آن دزد روى آورد ، ولى او به سوء اختيار خودش رحمت را نپذيرفت و در چاه خسارت و زيانكارى سرنگون شد !
عنايت امام هشتم (عليه السلام)
مرحوم آقا شيخ ابراهيم كه از اولياى حق بود در سفرى از سفرهايش در خراسان بى پول شد ، به حرم حضرت امام رضا (عليه السلام) رفت و عرضه داشت : پسر پيامبر ! من مهمان شمايم ، هزينه برگشت به تهران را ندارم و هزينه برگشت من حدود پانزده تومان است و از شما مى خواهم ، در حال دعا بود كه زائرى يك تومان به او داد و رفت ، به حضرت گفت : مرحمتى شما بايد پانزده تومان باشد ، يك تومان كفايت نمى كند به تدريج پانزده تومان به او رسيد ، زيارت وداع را خواند و از حرم مطهّر بيرون آمد .آيت الله شيخ حسنعلى نخودكى كه دريايى از زهد و تقوا و كرامت بود كسى را دنبال شيخ ابراهيم فرستاد كه لحظه اى نزد من بيا ، چون به محضر مرحوم نخودكى رسيد به او گفت : شيخ ابراهيم ! حضرت امام رضا (عليه السلام) پانزده تومان به تو مرحمت كرد بيا مرحمتى حضرت را با اين هفتاد تومان عوض كنيم ، من مشتاقم پانزده تومان را به هفتاد تومان بخرم !
آرى ; كسى كه نسبت به فضل و رحمت خدا لياقت نشان دهد بى ترديد از فضل و رحمت حق آن هم به چند برابر بهره مند خواهد شد .
شيطان رجيم
با توجه به رحمت واسعه الهيه و اينكه هر عاصى و گنهكارى تا پيش از فرا رسيدن مرگ اين شايستگى را دارد كه مشمول رحمت گردد ، اين پرسش به ذهن مى آيد كه چرا ابليس از پيشگاه خدا طرد و رد شد و مورد لعنت و نفرين قرار گرفت و جايگاهش دوزخ ابد گشت .
در اين زمينه لازم است نگاهى هرچند گذرا به كارنامه ابليس بيندازيم .
ابليس از پريان و طايفه جن بود ، ولى همراه فرشتگان و ملائكه الهى به عبادت و پرستش حق اشتغال داشت ولى هنگامى كه كالبد آدم (عليه السلام) از مشتى خاك آفريده شد و سپس خداى مهربان از روح خود به آن كالبد حيات بخشيد ، با اين آفرينش جديد كه نمونه اى از ملك و ملكوت و خاكيان و افلاكيان بود ، فرشتگان و ابليس را آزمود تا صف فروتنان را از مستكبران جدا سازد و آنانكه پذيراى فرمان او به عنوان برنامه تكاملى و فضل و رحمت تشريعى هستند و به دستور حكيمانه و عليمانه اش گردن مى نهند مشخص سازد .ابليس در اين صحنه آزمايش خودخواهى و خودپرستى نهانش را نشان داد و آلودگى باطن خويش را آشكار ساخت و از سجده بر آدم (عليه السلام)امتناع كرد و با خشمى توأم با كبر فرياد زد :قَالَ أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذِى كَرَّمْتَ عَلَىَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاََحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً.سپس گفت : مرا خبر ده اين كسى كه او را بر من برترى دادى سببش چه بود ؟ اگر تا قيامت مهلتم بخشى ، بى ترديد فرزندانش را جز اندكى لجام مى زنم و به دنبال خود به عرصه هلاكت و نابودى مى كشم . او كه از انسان جز جنبه خاكى و مادى چيزى نديده بود ، پيدايش خود را از آتش و سبك شمردن انسان خاكى را مايه برتربينى خود ديد و خود را عالى تر پنداشت و آن را توجيهى براى تكبر و نافرمانيش قرار داد .
شيطان و تكبّر
او نخستين متكبرى است كه خودپرستى را به جاى حق پرستى و نخوت را به جاى بندگى برگزيد .اين ماجرا در آيات و روايات متعددى گزارش شده است .اميرالمؤمنين على(عليه السلام) از اين رويداد چنين خبر مى دهد :خداى سبحان فرشتگان مقربش را به وسيله عزت و كبريايى كه فقط و فقط ويژه اوست و مخصوص ذات حضرتش مى باشد آزمايش كرد ، تا فروتنان آنان را از گردنكشانشان جدا سازد ، خدايى كه درون سينه ها و پنهانى پوشيده را مى دانست چنين فرمود :من بشرى از گل خواهم آفريد . پس زمانى كه اندامش را درست و نيكو نمودم و از روح خود در او دميدم ، براى او سجده كنيدبا فرمان خدا همه فرشتگان سجده كردند جز ابليس ، خودبينى ابليس را فرا گرفت ، به آفرينش خود بر آدم نازيد و بر نژاد خويش ـ كه از آتش است ـ باليد .پس او دشمن خدا و امام متعصبان و پيش كسوت مستكبران گشت ، كسى كه اساس تعصب را بى دليل پايه نهاد و با خدا در رداى كبريايى به رقابت پرداخت هم او كه لباس عزت طلبى در بر كرد و پوشش خاكسارى را از تن درآوردابليس پيش از اين رويداد داراى مقامى بس ارجمند در عبادت و طاعت بود ، به گونه اى كه فرشتگان پاك تصور مى كردند او نيز فرشته اى است مقرب :حضرت امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :« إنَّ إبليس لَمْ يَكُنْ مِنَ المَلائِكَةِ وَكانَتِ المَلائِكَةُ تَرى أنَّهُ مِنْها ».بى ترديد ابليس از فرشتگان نبود ولى فرشتگان تصور مى كردند او از جنس آنان است .همه عباداتش در يك چشم به هم زدن تباه شد و چون خاكسترى بر باد رفت و اين رويداد تلخ به سبب تكبر و خودپسندى بود كه به كفر و عصيان كشيده شد و كم كم ربوبيت تشريعى را انكار كرد و همانند كسانى كه برخى از قوانين و آداب و رسوم مادى گران و طاغيان را بر قوانين آسمانى و وحى الهى ترجيح مى دهند رأى آلوده خود را بر فرمان حق ترجيح داد و زبان حالش نعوذ بالله اين شد كه : خدايا ! من بهتر مى فهمم و بيشتر درك مى كنم و چون نسبت به آدم مقامى برتر هستم تو را نسزد كه به من فرمان دهى بر مشتى خاك بى ارزش سجده كنم .چنين موضع گيرى يعنى انكار ربوبيت تشريعى و علم الهى و برتر دانستن رأى خود نسبت به فرمان ها و احكام حق چيزى است كه از ابليس بروز كرد و متأسفانه برخى از انسان ها و به تعبير بهتر انسان نماها به همان ديدگاه و همان بيمارى خطرناك استكبار مبتلا هستند .
ابليس و رحمت الهى
ابليس پس از اين ماجرا مى توانست مانند آدم (عليه السلام) و حوا كه از خوردن ميوه آن درخت به سختى پشيمان شدند و به درگاه حضرت حق توبه كردند و توبه آنان پذيرفته شد و رحمت دوست از افق وجودشان طلوع كرد ، توبه كند و به پيشگاه حق انابه آورد و از اين گناه عظيم پاك گردد و مشمول رحمت واسعه حق شود ، ولى به كبرش ادامه داد و از خودپرستى اش دست برنداشت .او خودپرستى ناسازگار است و بيمارى خودپرستى آتشى است بر خرمن بندگى و عبادت ، خدا به سبب تداوم دادن تكبر و خودسرى اش او را خوار و پست كرد و مقام والايش را درهم فرو ريخت و بلند پروازى اش را منكوب كرد و دماغش را به خاك ذلت ماليد و از رحمت و لطف خويش محرومش نمود و اين همه را ابليس با دست خود و به سوء اختيار خويش براى خود فراهم آورد .قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ.خدا گفت : از اين جايگاه والا كه مقام مقربان است بيرون رو كه رانده شده اى و فرمود : . . . فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ. . . . پس بيرون شو كه قطعاً از خوارشدگانى .پس خود ابليس خود را بدبخت كرد و اين است سرنوشت هركه خودبين و خودپرست باشد و بدون ترديد هر كس هواى خود را خداى خود قرار دهد و غير حضرت حق را معبود خود گيرد از درگاه خدا دور مى شود .به اين حقيقت هم بايد توجه داشت كه بيمارى ابليس يك بيمارى واگيردار است ، از اين جهت قرآن و پيامبر (صلى الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) هشدار مى دهند كه اولا عبرت بگيريد و ثانياً مواظب باشيد كه به آن بيمارى مبتلا نشويد و پيرو شيطان نگرديد و قدم جاى قدم او نگذاريد كه تمام بلاها و مصائبى كه بر سر او آمد و بعد از اين مى آيد دامنگير شما هم خواهد شد . . . . لَـمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ. . . . هر كه از آنان از تو پيروى كند ، بى ترديد جهنم را از همه شما لبريز خواهم كرد .در هر صورت روشن شد كه ابليس با سوء اختيار خود و عقيده و اخلاق و عمل بدش به ورطه هلاكت افتاد و حضرت حق بى علت و بى سبب و به زور و اجبار او را طرد و لعن نكرد .اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد :خدا از فرشتگان خواست به اداى امانتى كه نزد آنان داشت و وفا به پيمانى كه به آنان سفارش كرده بود در انجام سجده بر آدم و فروتنى براى احترام به او اقدام نمايند ، پس به فرشتگان گفت : بر آدم سجده كنيد ، همگان سجده كردند مگر ابليس كه غرور و تكبر او را گرفت و شقاوت و بدبختى بر او چيره شد و به آفريده شدنش از آتش احساس عزت و برترى نمود و به وجود آمده از گِلى خشكيده را پست و بى مقدار شمرد ، پس خدا هم او را براى سزاوار شدنش به خشم و غضب و به كمال رساندن آزمايش و به انجام رسيدن وعده اش مهلت داد به او گفت : تو از كسانى هستى كه تا وقت معين مهلت در اختيار آنان است.به اين نكته هم بايد توجه داشت كه آيات قرآن مجيد از اعترافات عاجزانه ابليس درباره مخلَصان پرده برمى دارد و نشان مى دهد كه او همه جا و نسبت به همه افراد توان وسوسه و فريب ندارد نه آنكه نخواهد ، بلكه نمى تواند و عاجز است ، زيرا ابزار شيطان مادّيات و هوس هاست و مخلَصان از نظر معنوى تا جايى پرواز كرده اند كه از تيررس شيطان بالاترند ، آن بزرگواران نه اسير ماديّات اند و نه تأثيرات تزيين و فريب به آنان مى رسد و نه دچار هوا و هوس مى گردند تا توجيهات و تسويلات آنان را منحرف كند ، بسان پرنده اى هستند كه آن قدر اوج گرفته است كه گلوله هاى شكارچى به آن نمى رسد .
شيخ انصارى و وسوسه شيطان
روزى در مجلس درس ، يكى از شاگردان شيخ گفت : خوابى براى شما ديده ام ولى شرم دارم آن را نقل كنم ، استاد فرمود : بگو .عرض كرد : شب گذشته در عالم رؤيا شيطان را در حالت خشم ديدم كه با او ريسمان ها و طناب هايى بود و يك طناب ضخيم او پاره پاره بود ، از فلسفه ريسمان ها و طناب ها پرسيدم .شيطان گفت : با اين ها مردم را به سوى خود مى كشانم ، اين طناب ضخيم پاره پاره براى استادت شيخ انصارى بوده است كه مى خواستم او را به دام اندازم و تا بازار بكشانمش ، ولى طناب را پاره كرد و پا به فرار گذاشت .نمى دانم اين خوابم حقيقت دارد يا از خواب هاى پريشان است ؟ شيخ تبسمى كرد و فرمود : آن ملعون راست گفته ، ديروز چند ميهمان به منزل ما وارد شدند و من براى خريد نياز به پول داشتم و پولى نبود جز آنچه نزد من به امانت نهاده بودند ، با خود گفتم صاحب پول راضى است كه من آن را به عنوان قرض بردارم . كنار طاقچه و محل پول ها رفتم تا آنها را بردارم ولى احتياط كردم و برگشتم و به خود گفتم : مرتضى ! شايد از دنيا رفتى ، از كجا زنده بمانى و قرض خود را بپردازى و نهايتاً از اين كار منصرف شدم ! !
بر گرفته از کتاب جلوه های رحمت الهی استاد حسین انصاریان