لطفا منتظر باشید

مشكل گشايى از خانم جوان

 

 خانم جوانى در آن هواى گرم حضرت عليه السلام را ديد و گريه كرد ، عرض كرد : شوهرم مرا از خانه بيرون كرده و گفته است : اگر به خانه برگردى ، تو را آتش مى‏زنم . حضرت عليه السلام فرمودند : پشت سر من بيا تا به خانه شما برويم .

 رفتند . حضرت عليه السلام آرام در زدند . جوان قوى هيكلى درب را باز كرد . حضرت عليه السلام فرمودند : هوا گرم است و شهر خلوت . اين زن جوان است ، نبايد او را بيرون مى‏كردى ، بگذار به داخل خانه بيايد . يقه حضرت را گرفت و گفت : اول ببين خودت از دست من نجات پيدا مى‏كنى ، بعد واسطه‏گرى كن . به تو چه ربطى دارد ؟

 سر و صدا شد . همسايه‏ها درب را باز كردند . حضرت عليه السلام ديد او هيچ حرفى را قبول نمى‏كند . لذا مقدارى جلو آمد و پيراهن مرد را به حالت گره در مشت خود گرفت و او را از زمين بلند كرد و محكم روى زمين كوچه خواباند و زانوى خود را روى سينه آن مرد گذاشت .

 مردم گفتند : »السلام عليك يا اميرالمؤمنين« ! جوان فهميد اين شخص اميرالمؤمنين عليه السلام است . عرض كرد : آقا ! لطفاً پاى خود را برداريد ، من كنيز همسرم هستم . حضرت لبخند زدند و فرمودند : با هم خوب زندگى كنيد .

 اين گرفتارى‏ها براى شرّ است .

 » ان الله تعالى انزل كتاباً هادياً بيّن فيه الخير و الشرّ فخذوا نهج الخير تهتدوا و اصدفوا عن سمت الشرّ تقصدوا «

  رومى نشد از سر على كس آگاه

زيرا كه نشد كس آگه از سر اله

 يك ممكن و اين همه صفات واجب

لا حول و لا قوه الا بالله

 

منبع :
نظرات کاربران (2)
ز ( 28 دى 1391 )
دست شما درد نکنه خیلی سایت خوب و پرمحتواییست
( 27 دى 1391 )
کاش ذکر منبع هم می کردید
ارسال دیدگاه