هرمزان از حاكمان منطقه اهواز در زمان حكومت ساسانيان بود. مسلمانان هنگامى كه ايران را فتح كردند و به اهواز دست يافتند هرمزان را به اسارت گرفته به مدينه فرستادند، در ديدار با حاكم منطقه اسلامى به اين صورت مورد خطاب قرار گرفت: اگر رهائى از كشته شدن را ميخواهى ايمان بياور و گرنه به قتل ميرسى.
هرمزان گفت: اكنون كه مرا خواهى كشت فرمان بده مقدارى آب برايم بياورند كه به شدت تشنهام عمر گفت برايش آب بياوريد، در كاسهاى چوبين مقدارى آب آوردند، گفت من از اين قدح چوبين آب نميخورم، زيرا هميشه در قدحهاى جواهر آگين آب خوردهام اميرمؤمنان (ع) فرمود اين خواسته زيادى نيست.
ميان جامى از آبگينه آب ريخته نزد هرمزان آوردند، آن را گرفت و در دست خود نگاه داشت و لب به آن نهاد، عمر گفت: من پيمان بستهام تا اين آب را نخورى تو را نكشم، در اين هنگام هرمزان جام را به زمين زد و شكست، آب به زمين ريخت و از ميان رفت، عمر از حيله او شگفت زده شد، روى به اميرمؤمنان كرد و گفت: اكنون وظيفه من چيست؟ حضرت فرمود چون قتل او را مشروط به نوشيدن آب كردهاى و بر آن تعهد بستهاى نميتوانى او را به قتل برسانى، اكنون به او جزيه مقرر كن، هرمزان گفت: جزيه قبول نميكنم، ولى با خاطر آسوده و بدون ترس از كشته شدن مسلمان ميشوم، در حال شهادتين گفت و مسلمان شد
منبع : پایگاه عرفان