من هفت سال در انگليس منبر ميرفتم و جلسات بسيار خوبي بود. از سال دوم هر روز سخنراني از طريق سايت به تمام جهان پخش ميشد. جلسه سخنراني قبل از نماز مغرب و عشاء بود. زماني که در لندن بودم، غروب آفتاب ساعت ده و ربع بود و شبها چهار ساعت طول میکشید. بلافاصله بعد از سخنراني، نماز جماعت شروع ميشد و يک عالم در آن محل، نماز جماعت اقامه ميكرد.
در نماز جماعت يک نفر که در انگلستان زندگي ميکرد، كنار دست من بود. حال او در رکوع، مثل حال کسي بود که در صحراي عرفات صورت روي خاک گذاشته يا از شوق يا خشيت خدا، گويا دارد نفسش بند ميآيد. در سجده، بلند ذكر نميخواند؛ خيلي آرام ولي با يک طنین محزون ذكر «سبحان ربي الاعلي و بحمده» ميگفت و اشکهايش در سجده، روي زمين ميافتاد.
ميدانيم که تشهد نماز بر 5 حقيقت توحيد، عبوديت، رسالت و دعاي مثبت و امنيت استوار است؛ اما آیا هيچگاه در عمر خود، در عمق نماز فرو رفتهايد؟! يا يک سلسله الفاظ عربي را روي زبانمان گذرانديم. يک روز بعد از نماز نشسته بودم، او را نگاه ميکردم و براي حال خود غصه ميخوردم.
يک جوان گفت: اگر علاقه داشته باشید من از يک خانم دانشمند انگليسي براي شما وقت بگيرم بيايي او را ببيني. گفتم: وقت بگير. با هم به دفتر خانم دانشمند رفتيم. وقتي وارد دفتر اين خانم شدم، دیدم که آن خانم دانشمند و دو دخترش از خواهر و مادرهاي ما مؤمنتر بودند. آنها در امت مسيحي هستند، اما حجاب زنان و دخترانشان كامل بود.
به مترجم گفتم: اين خانم، خودش و پدر و مادر و اجدادش همه انگليسي هستند، پس جامعة اروپا را خوب ميشناسد. به او بگو من يک سؤال دارم و آن اين که شما انگليسي هستيد و این گونهاید، اما چرا جامعة شما در غير صنعت و پول، در تمام برنامههاي زندگي، در کثيفترين لجنزار فرو رفتهاند؟ به مترجم من گفت: به ايشان بگو، جواب شما را خداوند در سوره حشر داده است:
(وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ)
جامعة ما، خدا را از ياد بردهاند، و با از ياد بردن خدا فراموش كردند که انسان هستند؛ در نتیجه همه به حيوانيت کشيده شدهاند.
(وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ)
به تمام انبيا گفتم خيري در اين عالم نباشد، مگر اينکه انجام دهيد. گفتم نماز بر پا داريد؛ زكات بپردازيد؛ تمام انبياي الاهي بندة خدا بودند و از شهوات، شياطين و بتها آزاد بودند.
از عبادت ني تـوان الله شد ميتوان موسي کليم الله شـد
منبع : پایگاه عرفان