مسکین درویشم مکن، بیگانه ازخویشم مکن ، لطفی، و دل ریشم مکن عمو حسین
منعم تو از میدان مکن، خوارم برِ رندان مکن، آتش مرا درجان مکن عمو حسین
بی تاب رفتن گشته ام ، اهل فنا من گشته ام، آزاد از تن گشته ام عمو حسین
جان آمده بین برلبم، کاین گونه در تاب وتبم، من نورچشم زینبم عمو حسین
ساقی سِرپوشان عمو ،ازآن خُم جوشان عمو ،جامی به من نوشان عمو عمو حسین
جانی وجانان منی، دردم تو درمان منی، دینی وایمان منی عمو حسین
ای مایه امید من ، وی روشنای دید من، ده عزت جاوید من عمو حسین
عمو نما احسان به من، ده رخصت میدان به من، شد خیمه گه زندان به من عمو حسین
بین ای عموی مهربان، از باب خود دارم نشان، هستم من از دُردی کشان عمو حسین
بنگرز پا افتاده ات، قاسم برادرزاده ات ،نوشان به وی ازباده ات عمو حسین
گرچه عمولایق نی ام، آماده قربانی ام ،لطفی که لایق دانی ام عمو حسین
ای میر و ای سالارمن، وی آیت دادارمن ،ده رخصت پیکار من عمو حسین
گر رو سوی میدان کنم، خصم خدا حیران کنم، جان در رهت قربان کنم عمو حسین
منبع : غلامعلی رجایی