فارسی
شنبه 01 دى 1403 - السبت 18 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 0

پیرمرد ایثارگر

 

یادم هست یکبار در روزنامه‌ای مقاله اى از يك دكتر چاپ شده بود كه خیلی جالب بود. نویسنده مقاله نوشته بود: من در اروپاو آمريكاتحصیل کردم و سپس در تهرانمطب باز كردم. تمام مدت، فکرم در پی در آوردن پول بود. این بود تا روزی براى خريد لوازم طبى به خيابانى از خيابان هاى جنوب شهر رفتم. در خيابان ناصر خسرو، پيرمردى را با جعبه‌ای پر از آينه ديدم كه در گوشه اى نشسته بود. يك تومان به او دادم و گفتم: دو ريالى مى خواهم! گفت: لازم دارى؟ گفتم: بله. او پنج دو ريالى نو به من داد و يك تومانم را هم برگرداند و گفت: این لازم نیست! گفتم: چرا؟ گفت: اين دو ريالى‌ها صلواتى است. پرسیدم: صلواتی دیگر چیست؟ گفت: صلواتى، يعنى اين دو ريالى ها را مجانى به تو مى دهم. گفتم: تو مگر چقدر كاسبى مى كنى كه این دو ريالى ها را مجانى مى دهى؟ گفت: من همه منفعتم در بيشتر روزها صد تومان است. پنجاه تومان از این پول خرج خودم و زن و بچه ام است و پنجاه تومان دیگر را براى رضاى خدا دو ريالى مى كنم و به هر كسى كه كارش گير باشد براى تلفن زدن مى دهم؛ نصف براى ما و نصف براى مردم. حال هركسى كه مى خواهد باشد.

يك تومانی را در جيبم گذاشتم و يك اسکناس ده تومانى به جاى دو ريالى‌هایش به او دادم. آرام گفت: نمى خواهم. صد تومانى درآوردم به او بدهم، خيلى آرام پرسید: هزار تومانى دارى؟ گفتم: بله. گفت: اگر چند تا هزار تومانى هم بدهى، باز نمى گيرم. اين دو ريالى ها براى خداست.

از این حرف بهت زده شدم. نمى دانستم چه خبر است! به او گفتم: پيرمرد، بعد از چهل سال، تازه امروز معنا و مزه انسانيت را فهميدم. كارى به من یاد بده تا من هم آدم شوم! پيرمرد گفت: چه كاره اى؟ گفتم: دكتر. گفت: از شنبه تا چهارشنبه در مطبت از مريض ها پول ويزيت بگیر، ولی پنج شنبه‌ها، تابلوى كوچكى جلوى در اتاقت بزن و رویش بنویس «دكتر صلواتى» تا كارى براى خدا، قيامت و قبرت كرده باشى.

دكتر اين كار را انجام داده بود و از آن روز پنج شنبه‌ها از بيمارانش ويزيت نمى گرفت. نوشته بود: وقتی دكترهاى ديگر فهميدند، تلفن مى زدند و مى گفتند: مگر ديوانه شده اى؟ حالت خراب است؟ من هم مى گفتم: آرى! و بعد گوشى را می‌ گذاشتم. خلاصه، هر كس حرفی مى زد و ياوه اى سر مى داد و من هیچ نمى گفتم. آن پيرمرد مرا آدم كرده بود و مى خواستم با خدا معامله كنم.

 

به یقین، اين پيرمرد یا خودش اهل قرآن بوده یا با انسان خوبى برخورد داشته كه اهل قرآن بوده است. او موج قرآن را به آن پيرمرد داده بود و پيرمرد هم این موج را با دو ريالى‌هایش پخش مى كرد. این موج به فکر یک دکتر نیز راه برد و به مطب او رفت و حتماً از آن جا به جان بیماران بسیاری وارد شده است. این اهمیت تفکر در قرآن وبهره‌برداری از نور آن در زندگی است.²


منبع : پایگاه عرفان
1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

شيعه حضرت نوح عليه السلام‏
زودگذر بودن عمر حضرت نوح عليه السلام
راه اصلاح مفاسد نفس - جلسه سوم
خودشناسی - جلسه سوم
قرآن، خير دنيا و آخرت
5 ـ خودپرستى به جاى خداپرستى
ثواب روزه يك روز ماه رجب
رابطه فهم و قلب‏
عقل کلید گنج سعادت - جلسه اول - عقل و دین
توبه پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از گناه امت

بیشترین بازدید این مجموعه

لزوم اجتناب از برخى برنامه‏هاى مالى‏
شيعه حضرت نوح عليه السلام‏
ثواب روزه يك روز ماه رجب
حق الناس در قيامت‏
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏
عالم تكوين و عالم تشريع
زودگذر بودن عمر حضرت نوح عليه السلام
كر و كور شدن صاحب قلب دنيازده
تواضع زین العابدین(سلام الله علیها)
تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول

 
نظرات کاربر

ان شاء ا...همه این مشی راپیش بگیریم
پاسخ
0     0
20 فروردين 1393 ساعت 6:00 بعد از ظهر
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^