بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم اجمعین.
با توجه به آيات و روايات، اگر بگوييم پس از انبياى خدا، كتب آسمانى و ائمه، عليهمالسلام، عقل و فكر عمده ترين نقش را در وجود انسان دارند سخن گزافى نگفته ايم. نيروى انديشه در وجود انسان کمکی براى نبوت انبيا، امامت امامان و كتاب هاى آسمانى است، چرا كه انسان مى تواند در سايه اتصال به نبوت و امامت و كتاب و با كمك اين نيرو به كمالاتى كه خداوند براى او در نظر گرفته برسد. افزون بر اين، اداره صحيح زندگى مادى تنها از طریق انديشه صحيح ميسّر است.
اگر انسانى فاقد اين نيرو باشد، هيچ راهى براى ارتباط با انبيا ندارد. انبيا و ائمه، عليهمالسلام، منبع تمام حقايق الهى هستند. كتاب هاى آسمانى ديگر هم تا زمانی كه قرآن كريم نازل نشده بود و از انحراف مصون مانده بودند، منبع حقايق الهى به شمار مى آمدند، ولی وقتى قرآن مجيد نازل شد، معارف الهی موجود در آن کتب در قرآن منعكس گرديد.
با كمك عقل و انديشه، انسان به اين معنا دست خواهد یافت كه اين بزرگواران معلمان واقعى زندگى هستند. پس از اين درك است كه در مقام اتصال به اين منابع عالى بر مى آيد. آن گاه، فردی كه پیش از آن هیچ هم به حساب نمى آمده، با كمك فكر و عقل و پس از اتصال به نبوت انبيا، در دنيا و برزخ و آخرت و، از همه مهم تر، در پيشگاه خداوند به حساب مى آيد. به راستی، چه كسى مى تواند عمق و وزن اين معنا را درك كند؟
«إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية * جزاؤهم عند ربهم جنات عدن تجري من تحتها الأنهار خالدين فيها أبدا رضي الله عنهم ورضوا عنه ذلك لمن خشي ربه».[1]
مسلماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، اينانند كه بهترين مخلوقات اند. پاداششان نزد پروردگارشان بهشت هاى پاينده اى است كه از زير [درختان] آن نهرها جارى است، در آنها جاودانه اند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند؛ اين [پاداش] براى كسى است كه از پروردگارش بترسد.
عظمت و حقارت واقعى
آيا ارزشی بالاتر از این هست كه يك وجود مقدّس بى نهايت از موجودی ذليلِ و ضعيف و مسكين اظهار رضايت كند؟ يا مثلاً، مامور کوچکی در دربار فرعونباشد و هيچ کس او را حساب نکند، ولى با اتصال به مقام نبوت و كمك فكرش، تبدیل به مؤمن آل فرعون بشود و آیاتى از قرآن درباره او نازل بشود؟[2]
ملكه كشور مصر(آسيه) فقط يك لحظه فكر كرد كه شوهرم چه مى گويد، درباريان چه مى گويند، و موسىچه مى گويد؟ آسيه دربار با آن عظمت و خزينه و مملكت را رها کرد و به موسى، علیه السلام، پیوست که از زر و زيور دنيا بهره اى نداشت. چگونه همه اين شکوه و عظمت، که حتی امروز هم دیدن اندکی از بقایایش موجب تحیر ماست، نزد او صفر مى شود و يك چوپان گليمپوش چوب به دست در چشمش آن قدر عظمت مى يابد؟[3]
كوچك شدن آنچه به چشم عظيم مى آمد و عظمت آنچه به نظر كوچك مى نمود به سبب انديشه بود. آسيه آشکارا به موسى، عليهالسلام، ايمان آورد وگفت: شاه و دربار و زر و زينتش دروغى بيش نيست. اينها كه به چشم عظيم مى آيند، خيلى كوچكاند و به واقع چيزى نيستند.
از این روست که امير المؤمنين، عليهالسلام، درباره متّقين مى فرمايد:
«عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم...».[4]
تنها خداوند در نگاهشان بزرگ است، لذا هر چه غير خداست در نزد ايشان كوچك است.
موسى، عليهالسلام، كه منبع حقايق الهى است، وقتى با چراغ فكر نگاه میكند، حقيقت را مى بيند و در نتیجه، فرعون و درباريان او را خيلى كوچك مى بيند. براى سرانِ ارتش و نوكران دربار و حتی براى بعضى از مردم،.شاه خيلى بزرگ مى نمود. مى گفتند: او اعلیحضرت است، نيروى زمينى.و هوايى و دريايى دارد، جِت دارد، آمريكاو شوروىرا دارد و...، ولى براى كسى كه فكرش فكر مستقيم و صحيح بود (مانند حضرت امام)، او کوچک بود. لذا، وقتى ایشان روى منبر از او ياد مى كرد مى فرمود: اين مردك را مى گويم! چرا امام از آمريكا و شاهنمى ترسید؟ چون با فكر الهى نگاه مى كرد و مى يافت كه «العزة للّه لا لآمريكا».[5]
به همین قیاس، پول و زيبايى چيزى نيست كه چشم انسان را پر كند، بلكه بايد ديد عظمت واقعى از آنِ چه كسى و چه چيزى است و حقارت واقعى از آنِ چه كسى و چه چيزى است؟ اگر انسان با اين ديد ببيند، زندگى مستقيمى پيدا خواهد كرد.
خيلى از چهره هاى باعظمتى كه در عالم داريم، در ابتدا چيزى نبودند ولی با فكر همه چيز شدند. آسيهفكر كرد و حقيقت فرعونو فرعونيان را ديد. قرآن مجيد از فرعون ذى الاوتاد یاد میکند.[6] چون هر مجرمى را كه نزد او مى آوردند، حكم مى كرد او را بخوابانند و به دست و پایش ميخ بكوبند.[7] او آسيه را نيز به همين مجازات تهديد كرد، اما آسيه نترسيد[8] و گفت: هر کاری مى خواهى انجام بده، زیرا من حقيقت دو چيز را شناختهام: كوچكى تو و بزرگى خدا را. و عاقل كسى است كه به دنبال عظمت مى رود و خود را پست نمى كند. برای همین، من خدا را با تو معامله نمى كنم.
آسيه الگوى بانوان
خداوند در قرآن مجيد آسيه را معيار ايمان قرار داده و اين را به تمام عالم اعلام فرموده است:
«وضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأة فرعون إذ قالت رب ابن لي عندك بيتا في الجنة ونجني من فرعون وعمله ونجني من القوم الظالمين».[9]
و خدا براى مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است، هنگامى كه گفت: پروردگارا! براى من نزد خودت خانه اى در بهشت بنا كن و مرا از فرعون و كردارش رهايى بخش و مرا از مردم ستمكار نجات ده.
قرآن حتی اسم او را هم نمى برد، بلكه به همسرى او براى فرعوناشاره مى كند كه همه بدانند از كجا به كجا رفته است. حال، خود بسنجید: فرعونِ كوچك تر از پشه كجا و آسيهبزرگ تر از عالم كجا؟
اين آيه براى زنهای ما چقدر مناسب است. آسيه موانع فراوانى براى تكامل داشت، اما شما خيلى بهتر مى توانيد حركت كنيد. قرآن مى گويد: اين نمونه اى از با من بودن است.
محروم ماندن از سعادت ابدى
نذر بن مالك ارحبى، ساعتى به شهادت ابىعبداللّهعليهالسلام مانده، از ایشان اجازه رفتن گرفت و عرض كرد: قرار ما با هم اين بود كه اگر تو پيروز شدى، ما تا آخر بمانيم؛ اما اگر نشانه هاى شكست تو نمايان شد، ما را رها كنى تا برويم! امام فرمودند: كجا مى خواهى بروى؟ تو با بهشت فاصله اى ندارى! از صبح در ركاب من با عُمر سَعدجنگيدهاى و فعاليت كرده اى، به چه دليل مى خواهى بروى؟ گفت: ما با هم اينگونه قرار گذاشتيم. بنابراين، به ماندن من اصرار نكن! امام فرمود: برو! او هم فرار كرد و رفت.[10] کسی نمیداند او بعدها چه حسرتى برای این کار خود خورد، اما مگر پس از رفتن از نزد امام چقدر زندگى كرد و از تنعمات دنيا چه اندازه بهره برد؟ در عوض، خود را از سعادت ابدی محروم کرد، چون در چشم او حسين و كربلاكوچك آمد و دنيا بزرگ. لذا، دنیا را ترجيح داد و جذب آن شد.
استفاده از دنيا به اندازه ضرورت
بايد فكر كرد و دید مگر خانه هایی كه داریم چقدر بزرگ است كه مانعمان از دیدن حقیقت شود تا پشت آنها قرار بگيریم و ديگر حقايق را نبينیم؟ مقام و پول مگر چقدر قدرت و عظمت دارند؟ مگر اينها جز برای این در اختیار ما قرار گرفتهاند که دو روزی كه در این دنيا هستیم، شيرينكام بمانیم؟ ما براى محفوظ ماندن از برف و باران به سرپناهى نياز داریم كه اسم آن خانه است؛ براى مصونيت از سرما و گرما به وسیلهای نياز داریم كه اسمش لباس است و پول چنين اهدافى را تأمين مى كند. ديگر اين همه معركه و دعوا و فحش و ظلم و فسق برای چیست؟ اين خانه براى گرما و سرماست نه براى گناه؛ لباس براى سرما و گرماست نه براى گناه؛ خوراك براى زنده ماندن است نه براى گناه و ظلم و جنايت. چرا نمیبینیم که ذرهای از دوستداشتهها و دلخوشیهایمان نیز قابل انتقال به عالم بعد نيستند و باید آنها را بگذاریم و برویم؟
عقل، عالى ترين حجت الهى
فكر و عقل در وجود ما، پس از انبيا و ائمه، عالى ترين حجت الهى است. اين گفتار موسى بن جعفر، عليهالسلام، به هُشاماست:
«ان للَّه على الناس حُجّتين حجة ظاهرة و حجة باطنة امّا الظاهرة فالرُّسل و الانبياء و الائمة امّا الباطنة فالعقول».[11]
جلوه اى از همه انبيا و ائمه در ما وجود دارد و به اين لحاظ خيلى اهميت داريم. برای همین است که اگر انسان فكر كند، نجات خواهد يافت.
حكايت ابراهيم ادهم
در احوالات ابراهيمادهم نوشته اند كه او پادشاه بلخو انسان بدکار و ستمكاری بود، اما يكى از زُهّاد و عُبّاد و عرفاى بزرگ شد كه کارنامه درخشانى هم دارد و كلماتى از او به جا مانده كه در كتاب های مختلف نقل شدهاند.
آوردهاند که روزى روى تخت سلطنت خود خوابيده بود كه چند تن از بيدارانِ راه، خود را به پشت بام كاخ او رساندند و بر بام اتاقى كه ابراهيم در آن استراحت میکرد، شروع به پایكوبى كردند. ابراهیم با شنیدن سر و صداهایی که از بام میآمد بيدار شد و سرش را از پنجره بيرون کرد و گفت: روى بام كيست كه مزاحم خواب من شده است؟ يكى از آنان گفت: تو راحت بخواب! ما شتر خود را گم كرده ايم و دنبال آن مى گرديم.
ابراهيم گفت: ديوانه شده ايد؟ مگر شتر گم شده را روى پشت بام كاخ مى جويند؟ گفتند: ما ديوانه نيستيم. اگر هم از نظر تو ديوانه باشيم، ديوانگىمان كمتر از تو است كه روى تخت سلطنت دنبال واقعيات مى گردي! خيال مى كنى اين تخت و اين كاخ، تو را به جايى مى رساند؟
راست میگفتند! مگر از بخت و تخت انسان به جايى مى رسد؟ كسانى كه پيش از ما بودند از این نقطه به جايى نرسيدند. آنها که سالها پیش از ما زندگى مى كردند و احوالاتشان در كتاب ها ثبت شده است، نامشان نیز از خاطرها نمیگذرد، با آنکه دبدبه و كبكبه اى برای خود داشتند. مردند و پوچ و پوك شدند و اسكلت هاشان را نیز خاک فرسود و گذر زمان و تابش آفتاب و وزش باد و بارش باران گورهاشان را به باد داد. حال آنکه برجستگان الهى در جايگاهى حق و پسنديده نزد پادشاهى توانا قرار دارند: «في مقعد صدق عند مليك مقتدر».[12]
ابراهيماز تخت خود پايين آمد و نيمه شب از بلخبيرون زد و راه سفر در پیش گرفت و سالها بعد، معلم بيداران و آگاهان شد. آری، بسيارى از مردم با تفكر به جايى رسيدهاند.
پینوشت
[1]. بينه، 7–8.
.[2]آيات 20–27 سوره يس در مورد مؤمن آل ياسين نازل شده است. هر چند در روايت زیر از سخن حضرت به دست میآید که این آیات شامل مؤمن آل فرعون نيز ميشود: كافي، ج 2، ص 259: «يونس بن عمار قال: قلت لأبي عبد الله، عليهالسلام: إن هذا الذي ظهر بوجهي يزعم الناس أن الله لم يبتل به عبدا له فيه حاجة، قال: فقال لي: لقد كان مؤمن آل فرعون مكنع الأصابع (المكنع: هو الذي وقعت أصابعه) فكان يقول هكذا - ويمد يديه - ويقول: يا قوم اتبعوا المرسلين»؛ نيز دعائم الإسلام، قاضي نعمان، ج 1، ص 31: «قال ابوعبد الله، عليهالسلام: «قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم إيمانه أتقتلون رجلا أن يقول ربي الله، وإنما كان ابن عم فرعون، وقد نسب الله هذا المؤمن إلى فرعون لقرابته في النسب، وهو مخالف لفرعون في الاتباع والدين، ولو كان كل من آمن بمحمد، صلیاللهعلیهوآله، من آل محمد الذين عناهم الله في القرآن لما نسب مؤمن آل فرعون إلى فرعون وهو مخالف لفرعون في دينه، ففي هذا دليل على أن آل الرجل هم أهل بيته، ومن اتبع آل محمد فهو منهم بذلك المعنى»؛ امالي، شيخ صدوق، ص 563: «قال رسول الله، صلیاللهعلیهوآله: «الصديقون ثلاثة: حبيب النجار، مؤمن آل ياسين، الذي يقول: اتبعوا المرسلين * اتبعوا من لا يسئلكم أجرا وهم مهتدون؛ وحزقيل مؤمن آل فرعون، وعلي بن أبي طالب، وهو أفضلهم».
[3]. بحار الأنوار، ج 13، ص 164: «روي ابن عباس عن رسول الله، صلیاللهعلیهوآله: «...وأما امرأة فرعون آسية فكانت من بني إسرائيل وكانت مؤمنة مخلصة وكانت تعبد الله سرا، وكانت على ذلك إلى أن قتل فرعون امرأة حزبيل، فعاينت حينئذ الملائكة يعرجون بروحها لما أراد الله تعالى بها من الخير فزادت يقينا وإخلاصا وتصديقا، فبينا هي كذلك إذ دخل عليها فرعون يخبرها بما صنع بها، فقالت: الويل لك يا فرعون، ما أجرأك على الله جل وعلا؟ فقال لها: لعلك قد اعتراك الجنون الذي اعترى صاحبتك، فقالت: ما اعتراني جنون لكن آمنت بالله تعالى ربي وربك ورب العالمين، فدعا فرعون أمها فقال لها: إن ابنتك أخذها الجنون، فاقسم لتذوقن الموت أو لتكفرن بإله موسى، فخلت بها أمها فسألتها موافقة فيما أراد، فأبت وقالت: أما أن أكفر بالله فلا والله لا أفعل ذلك أبدا، فأمر بها فرعون حتى مدت بين أربعة أوتاد ثم لا زالت تعذب حتى ماتت، كما قال الله سبحانه: وفرعون ذي الأوتاد. وعن ابن عباس: قال: أخذ فرعون امرأته آسية حين تبين له إسلامها يعذبها لتدخل في دينه، فمر بها موسى وهو يعذبها فشكت إليه بإصبعها، فدعا الله موسى أن يخفف عنها، فلم تجد للعذاب مسا، وإنها ماتت من عذاب فرعون لها، فقالت وهي في العذاب: رب ابن لي عندك بيتا في الجنة. وأوحى الله إليها: أن ارفعي رأسك، ففعلت فأريت البيت في الجنة بنى لها من در فضحكت، فقال فرعون: انظروا إلى الجنون الذي بها، تضحك وهي في العذاب. انتهى».
[4]. نهج البلاغه، خطبه193 (خطبه متقين).
[5]. اشاره به: نساء، 139: «الذين يتخذون الكافرين أولياء من دون المؤمنين أيبتغون عندهم العزة فإن العزة لله جميعا»؛ نيز يونس، 65: «ولا يحزنك قولهم إن العزة لله جميعا هو السميع العليم».
[6]. فجر، 10: «وفرعون ذي الاوتاد».
[7]. التبيان، شيخ طوسي، ج 10، ص 343: «قيل: إن فرعون كان إذا غضب على الرجل مده بين أربعة أوتاد حتى يموت».
[8]. تفسير الميزان، ج 19، ص 346: «أقول: وامرأة فرعون على ما وردت به الروايات مقتولة قتلها زوجها فرعون لما اطلع أنها آمنت بالله وحده، وقد اختلفت الروايات في كيفية قتلها. ففي بعضها أنه لما اطلع على إيمانها كلفها الرجوع إلى الكفر فأبت إلا الايمان فأمر بها أن ترمى عليها بصخرة عظيمة حتى ترضح تحتها ففعل بها ذلك. وفي بعضها لما أحضرت للعذاب دعت بما حكى الله عنها في كلامه من قولها: «رب ابن لي عندك بيتا في الجنة» الخ، فاستجاب الله لها ورأت بيتها في الجنة وانتزعت منها الروح وألقيت الصخرة على جسد ليس فيه روح. وفي بعضها أن فرعون وتد لها أربعة أوتاد وأضجعها على صدرها وجعل على صدرها رحى واستقبل بها عين الشمس. والله أعلم».
[9]. تحريم، 11.
[10]. رک: پیشوای شهیدان، سید رضا صدر. (مولف)
[11]. كافي، ج1، ص16: «إن لله على الناس حجتين: حجة ظاهرة وحجة باطنة، فأما الظاهرة فالرسل والأنبياء والأئمة عليهم السلام، وأما الباطنة فالعقول».
[12]. قمر، 55.
ادامه دارد . . .
منبع : پایگاه عرفان